باورها چگونه در مغز ضبط میشوند؟
برای یک باور درست، بهتر است اول بدانید که انسان از راه برقراری ارتباط با محیط پیرامون خود این باورها را پیدا میکند. لذا قبل از هر چیز خوب است بدانیم این دریافتها چگونه و چطور به ذهن و مغز ما میرسند؛ سپس این اطلاعات چگونه در مغز ما مورد تحلیل و بررسی قرار میگیرند و درنهایت چطور، آن دریافتها در مغز ما ذخیره و به باور تبدیل میشوند.
برای روشن شدن بهتر این موضوع ابتدا مثالی را عنوان میکنم: دانشآموزی را در کلاس درس تصور کنید که مطالبی را در مورد موضوعی خاص از استادش یاد میگیرد؛ مثل نام یک آتشفشان یا پایتخت یک کشور و … زمانی که معلم بلافاصله و در همان کلاس درس سؤالاتی ازهمان مطالبی که درس داده؛ ازشاگرد میپرسد؛ دانشآموز در پاسخگویی به آن از حافظهٔ کوتاهمدت خود استفاده میکند؛ ولی زمانی که سؤالات در جلسهٔ بعد و چند روز دیگر از او پرسیده میشود و او پاسخ میدهد؛ در واقع از حافظهٔ درازمدت خود استفاده کرده است. وقتی ما مطلبی را بلافاصله بعد از شنیدن آن به خاطر میآوریم؛ یادآوری آن، کار آسانی خواهد بود و به سهولت انجام میگیرد؛ اما زمانی که مدتی از شنیدن مطلب میگذرد و تلاش میکنیم آن را به یاد بیاوریم؛ با مشکل بیشتری روبرو خواهیم شد. زمانی که بلافاصله مطالب را یادآوری میکنیم؛ در واقع از دانش فعال خود که هنوز در سطح هشیاری ما قرار دارد؛ استفاده میکنیم؛ ولی اگر مدتی بعد از شنیدن مطالب بخواهیم آنها را به خاطر بیاوریم آن دانش غیرفعال است.
با این توصیف، حافظه به دو نوع کوتاهمدت (short-Term Memory) و درازمدت (Long-Term Memory تقسیم شده است. ضمن تفاوتهای دیگری که این دونوع حافظه باهم دارند؛ تفاوت آنها عمدتاً به مدت زمان نگهداری اطلاعات مربوط میشود. مطالعات نشان داده که انسان انواع مختلفی از حافظه (Memory) را دارا میباشد. این که «اطلاعات برای مدت زمان کوتاهی ذخیره میشوند یا برای مدت زمان بلند» باعث تقسیم حافظه شده است. در این تقسیمبندی برای ذخیره کردن اطلاعات مراحل سهگانهٔ حافظه را به شیوه و ساختارهای مختلف اجرا میکنند. نکتهٔ دیگر آن که در بعضی از مطالعات و منابع از حافظهٔ نوع سومی نیز به نام حافظهٔ حسی (Sensory Memory) صحبت میشود.
حافظهٔ حسی: «حافظهٔ حسی» نخستین مرحلهٔ به یادسپاری و ذخیره کردن اطلاعات است. در این حافظه نسخهٔ دقیقی از «اطلاعات حسی» ذخیره میشود؛ گنجایش این حافظه نامحدود بوده اما مدت زمان ذخیرهسازی اطلاعات بسیار کوتاه (حدود یک ثانیه) است. بعد از آن که محرکی (از طریق گیرندههای حسی) وارد حافظهٔ حسی شد؛ اگر مورد توجه (Attention) و دقت قرار گیرد؛ اطلاعات آن محرک به حافظهٔ «کوتاهمدت» انتقال مییابد. این فرآیند دقت و توجه برای انتقال اطلاعات به حافظهٔ کوتاهمدت بسیار مهم است؛ زیرا آدمی در هر لحظه تحت تأثیر محرکهای حسی فراوانی قرار دارد؛ که اگر قرار بود این محرکها «ادراک»(Perception) شوند؛ زندگی غیرممکن میشد. آدمی از طریق توجه کردن به بعضی امور (محرکها) و بیتوجهی به بعضی دیگر تصمیم میگیرد؛ تا آنچه را که میخواهد؛ ادراک کند. این فرآیند برای آغاز یادگیری مهم است.
ارتباط بین دو نوع حافظهٔ کوتاهمدت و حافظهٔ بلندمدت:
آیا بین حافظهٔ کوتاهمدت و حافظهٔ بلندمدت رابطهای وجود دارد؟ این دو نوع حافظه از چه راهی با یکدیگر مرتبط میشوند؟ اینها سؤالاتی هستند که نظریههای مختلفی در پاسخ به آنها ارائه شده است. بر اساس یکی از این نظریهها که به حافظهٔ دوگانه معروف است؛ اطلاعات برای این که در حافظهٔ درازمدت ذخیره شوند؛ بایدازحافظهٔ کوتاهمدت به آنجا منتقل شوند.
بنابراین اطلاعاتی که ازحافظهٔ کوتاهمدت به بلندمدت منتقل میشوند؛ پایدار میمانند در غیر این صورت به طور کامل ازبین میروند. از مهمترین راههایی که انتقال مطالب از حافظهٔ کوتاهمدت به بلندمدت را سبب میشود؛ ایجاد پیوند بین مطالب موجود در حافظهٔ کوتاهمدت، با مطالبی است که از قبل در حافظهٔ بلندمدت وجود دارد. روش دیگر مرور ذهنی است. مرور ذهنی تحکیم و انتقال اطلاعات را به حافظه بلندمدت با سهولت انجام میدهد.
اختلاف حافظهٔ کوتاهمدت و بلندمدت: تمایز روانشناختی:
مراحل سهگانهٔ حافظه (رمزگردانی، اندوزش، ارزیابی) در هر دو نوع حافظه وجود دارند؛ اما تفاوت این است که کارکرد و فرایند این سه مرحله درهردو موقعیت یکسان نیست. برای مثال حافظهٔ کوتاهمدت، رمزگردانی را، به صورت «شنیداری و دیداری» انجام میدهد؛ در حالی که رمزگردانی حافظهٔ بلندمدت به صورت «معنایی و پیوندهای معنیدار است». حافظهٔ کوتاهمدت و بلندمدت از لحاظ ساختار مغزی نیز متفاوت هستند. پژوهشها معلوم ساخته است که «هیپوکامپ» (Hippocampus) که ساختاری در زیر قشر مخ و نزدیک به مغز است؛ فقط در حافظهٔ بلندمدت نقش دارد؛ ولی در حافظهٔ کوتاهمدت تأثیر ندارد. این در حالی است که مناطق پیشانی قشر مخ (قطعه پیشانی) در حافظهٔ کوتاهمدت دخالت دارند.
فرایند و دریافت مغزی
در درون مغز انسان، قسمت دیگری نیز وجود دارد به نام «هیپوتالاموس» که بسیار حائز اهمیت است. هیپوتالاموس، قسمت شکمی دیانسفال یا مغز واسطهای است که زیر تالاموس قرار داشته و قسمتی از دیوارههای طرفی بطن سوم را تشکیل میدهد. ولی عملاً اجزایی که کف بطن سوم را تشکیل میدهند نیز جزو این ناحیه به حساب میآیند زیرا تمامی آنها دارای عمل مشابهی هستند. در ضخامت هیپوتالاموس، هستههای متعددی قرار دارند که مربوط به دستگاه خودمختار بدن هستند تقریباً تمام ترشح هیپوفیز توسط پیامهای عصبی یا هورمونی هیپوتالاموس تنظیم میشود.
ترشح هیپوفیز خلفی تحت کنترل پیامهای عصبی منشأ گرفته از هیپوتالاموس است که به هیپوفیز خلفی ختم میشود؛ در مقابل، ترشح هیپوفیز قدامی تحت کنترل هورمونهایی به نام هورمونهای آزادکننده یا مهارکنندهٔ هیپوتالاموسی است. این هورمونها در هیپوتالاموس ترشح و سپس از طریق عروق خونی کوچکی به نام عروق پورت هیپوتالاموسی، هیپوفیزی به هیپوفیز قدامی انتقال مییابند. هیپوتالاموس تقریباً از تمام منابع ممکن در دستگاه عصبی پیام دریافت میکند. هورمونهای آزادکننده و مهارکنندهٔ هیپوتالاموسی به درون برجستگی میانی ترشح میشوند. نورونهای ویژهای در هیپوتالاموس، هورمونهای آزادکننده و مهارکنندهٔ آن را تولید و ترشح میکنند. این هورمونها ترشح هورمونهای هیپوفیز قدامی را تنظیم میکنند.
این نورونها از بخشهای مختلفی از هیپوتالاموس منشأ میگیرند و فیبرهای عصبی خود را به برجستگی میانی و تکمهٔ خاکستری استطالهای از بافت هیپوتالاموس که تا ساقهٔ هیپوفیز امتداد یافته است؛ میفرستند. پایانهٔ این فیبرها با بیشترپایانههای دستگاه عصبی مرکزی فرق دارد؛ زیرا عملکرد آنها انتقال پیام از یک نورون به نورون دیگر نیست؛ بلکه ترشح هورمونهای آزادکننده و مهارکنندهٔ هیپوتالاموسی به درون مایعات بافتی است. این هورمونها بلافاصله جذب دستگاه پورت هیپوتالاموسی، هیپوفیزی میشوند و مستقیماً به سینوسهای غدهٔ هیپوفیز قدامی حمل میگردند.
یکی دیگر از وظایف این قسمت (هیپوتالاموس) پرورش و تحلیل هرگونه دریافتهای انسانی از طریق حواس ظاهری و باطنی آن است. کار این مرکز مهم، ساخت و پرورش دادهها و ذخیرهٔ آنها برای تصمیمات مهم روح و بدن انسان است. شخص با شنیدن و دیدن؛ حواس ظاهری و باطنی خود را به کار میگیرد و با کمک و یاری آنها مسائل محیط پیرامون خود را تجزیه و تحلیل میکند؛ سپس فکر و اندیشهٔ جدیدی را در ذهن خود به وجود میآورد «چه درست و چه نادرست» که فعلاً در اینجا کاری به این قضیه ندارم.
سپس آنها را با تجارب گذشتهٔ خود مورد تحلیل و بررسی قرار میدهد و در نهایت آن را به یک باور تبدیل میکند. در این هنگام است که باورهای به دست آمده را درون حافظهٔ خود «save» میکند. سپس این باورها کمکم جمع شده و در آینده راهنمای آن شخص خواهد شد. در حقیقت باورها، ادراک ما را از هستی میسازند. حال اینکه درست است یا نه؟ و یا در آینده به آن فرد کمک خواهد کرد و یا زیان خواهد رساند! بستگی به باورهایی دارد که شخص در طول مدت زندگی خود آنها را گردآوری و نهایتاً درحافظهٔ خود «save» کرده است. هنگامی که اطلاعات را به مناسبترین صورت ممکن با ذهن خود سازگار کردید؛ سپس بهترین روش فراگیری را برای خود انتخاب میکنید.
باور و اعتقاد شما فرمـاندهٔ مـغز شما است. زمانی که فکر میکنید چیزی درست است؛ بـــاور شما به مــغز فرمان میدهد به دنبال آن چیزهایی باش که قبلاً آنها را باور داشتی. این بدان معنا است که اگر شما باور داشته باشید که آن کار، یا آن فرد درست است؛ مغزتان آن را از حافظه میگیرد و به آن عمل میکند. پس این مهم است که بدانید از این به بعد چه چیزهایی را باور کنید و چه چیزهایی را باور نکنید! چرا که «باور و اعتقاد شما از این به بعد فرماندهٔ مغزتان خواهد بود» به عبارت دیگر باور و اعتقاد یکی از قویترین نیروهایی است که میتوانید از آن برای رسیدن به برتری استفاده کنید.
بیتردید افرادی را که به وسیلهٔ باور خود توانمند شدهاند و از موانع بزرگ زندگی گذشتهاند؛ دیدهاید. علت موفقیت آنها باور عمیقی است که داشتهاند. باورهایتان میتواند به شما کمک کند به منابع عمیقی که در درون شما وجود دارد دست پیدا کنید و در نهایت به هدف مطلوب برسید. آیا از اعتقادات خود برای رسیدن به هدفتان استفاده میکنید؟ آیا تا به حال در مورد اثر روانی داروها شنیدهاید؟ افراد زیادی از بیماریهای سخت شفا پیدا کردهاند؛ بدون این که دارو یا درمان معتبری داشته باشند.
تحقیقات نشان داده است که اکثر پزشکان در سراسر دنیا برای بیمار داروهایی را تجویز میکنند که فقط به بهبود شرایط جسمیکمک میکند. ولی برای بیمار، درمانی محسوب نمیشود. خوب از این حرفها نتیجه میگیریم که دارویی که به بیمار خورانده یا تزریق شده سبب بهبود او نشده است! پس علت این که چنین بیمارانی لباس عافیت به تن میکنند چیست؟ پاسخ ساده است، ایمان و اعتقادی که بیمار به قدرت شفابخش دارو یا دکترش دارد سبب بهبود او میشود! میبینید که باور انسان چقدر قدرتمند است.
باورهای غلط
اگر خدایی ناخواسته باورهای پوچ و بیاساس را در درون مغز خودتان «save» کنید؛ نه تنها سالیان سال نمیتوانید از چنگال آنها خلاص شوید. درضمن چنانچه مرگ، فرصت جبران و برگشت به اصل را، به شما ندهد چه میشود؟! پس امیدوارم در دریافت باورهایی که به مغزتان میدهید بیشتر دقت کنید. اگر فکر کنید شما نمیتوانید به خوبی همکار یا رقیب خود باشید؛ پس این گونه هم خواهد شد.
آیا اگر دیگران را قویتر از خود بدانید و خود را در برابر آنها ضعیف پندارید؛ اصلاً میتوانید به موفقیت برسید؟ و افکاری مانند عقب بودن از دیگران کمکی به شما در زندگی خواهد کرد؟ یک حقیقت وجود دارد «آنچه به دست میآورید همان چیزی است که میپندارید.» حتی اگر در حرفهای که به آن مشغول هستید بسیار ماهر باشید؛ اگر خود را ضعیف و ناتوان تصور کنید بیشک شکست به سراغ شما خواهد آمد چون مغز شما به دنبال اطلاعاتی میگردد تا از اعتقادات شما پشتیبانی کند.
بحث همین جا است؛ بنده اصلاً به دنبال این نیستم که دربارهٔ راز موفقیت و یا قدرت فکر برای شما بنویسم چرا که تا به حال الاماشاالله دربارهٔ این گونه موارد مطلب نوشته شده؛ بلکه منظور از مطرح کردن موارد فوق، این نکتهٔ بسیار مهم است که چرا برخی از آدمها مسخ «کسی یا چیزی میشوند» و حاضر نیستند به هیچ عنوان آن را از دست بدهند به عبارتی میتوان گفت: اکثر آدمها خود را درگیر باورهایی میکنند که اساساً هیچگونه ارزش و اعتباری ندارد؛ در حالی که بهترین و مهمترین راهنماییها را باید از خدا بخواهند. واقعاً چرا فکر میکنید میتوانید از آدمها و یا چیزهای دیگر برای ارتقاء و تکامل به سمت خدا کمک بگیرید.
به نظر بنده باید این قدر در راه رضایت خداوند، پدر و مادر خود، خدمت خلق خدا، تلاش کنید تا حضرت حق خودش درها را به رویتان باز کند. پس این قدر وقت خود را صرف چیزهای باطل نکنید.
«قُلْ إِنَّ رَبِّی یبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ یقْدِرُ لَهُ وَ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیءٍ فَهُوَ یخْلِفُهُ وَ هُوَ خَیرُ الرَّازِقِینَ» بگو: خدای من هر که از بندگان خود را خواهد وسیعروزی یا تنگروزی میگرداند و شما هر چه (در راه رضای حق) انفاق کنید به شما عوض میبخشد و او بهترین روزیدهندگان است. (سورهٔ سباء- آیهٔ ۳۹).
«بِنَصْرِ الله ینْصُرُ مَنْ یشَاءُ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ» به یاری خدا که خدا هر که را بخواهد نصرت و فیروزی میبخشد و او است که مقتدر و مهربان است. (سورهٔ روم- آیهٔ ۵).
«لَهُ مَقَالِیدُ السَّمَاوَاتِ وَ الارْضِ یبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یشَاءُ وَ یقْدِرُ إِنَّهُ بِکلُ شیءٍ عَلِیمٌ» کلیدهای آسمانها و زمین از آن او است. در روزی هر که بخواهد گشایش میدهد یا تنگ میگیرد و او به هر چیزی دانا است. (سورهٔ شورا- آیهٔ ۱۲).
انسانها، در تنگناهای روحی و روانی به هر چیزی چنگ میزنند؛ اینان همان غرقشدگانی هستند که هر خار و خاشاکی را ابزار نجات مییابند؛ از اینرو است که در اوج نومیدی به هر چیزی چنگ میزنند تا امیدی را در دلهایشان بیفروزند. برخی دوست دارند گرفتاریها و مشکلات خود را از طریق ماورایی حل کنند و چون احساس میکنند عدهای توانایی حل مشکلاتشان را از مسائل ماورایی و یا از طریق رموز و اعدادی که با حروف ترکیب میشود دارند؛ به سراغ آنها میروند.
شاید این موضوع برایشان جا نیفتاده است که این گونه کارها، یک کار شیطانی و انحرافی در دین است. یکی دیگر از ویژگیهای انسان تمایل به آسایش و بیمیلی به کارهای پرزحمت و اندیشهورزی دقیق است؛ ویژگیهایی که فقط با تربیت صحیح میتوان بر آنها غلبه یافت؛ در نتیجه بسیاری از انسانها میخواهند بدون فکر و کوشش و بیآن که خود را خسته کنند از آینده باخبر شوند و بیآن که رنجی ببرند به گنجی برسند و بر آینده تأثیر بگذارند.
«وَ أَنَّهُ کَانَ رِجَالٌ مِنَ الْإِنْسِ یعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا» و همانا مردانی از نوع بشر به مردانی از گروه جنّ پناه میبردند (و خود را در بیابانها به جنّیان میسپردند) و جنّیان بر غرور و جهل آنها سخت میافزودند (آیه چنین تفسیر شده که زمان جاهلیّت، عرب در بیابان پناه به بزرگ جنّیان آنجا میبرد تا ایمن باشد آنگاه آسوده میخفت و مال و جانش به خطر میافتاد). (سورهٔ جن- آیهٔ ۶).
«وَ جَعَلُواْ لله شرُکاَءَ الْجِنَّ وَ خَلَقَهُمْ وَ خَرَقُواْ لَهُ بَنِینَ وَ بَنَاتِ بِغَیرِ عِلْمٍ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالی عَمَّا یصِفُونَ» برای خدا شریکانی از جن قرار دادند و حال آنکه جن را خدا آفریده است و بیهیچ دانشی، به دروغ دختران و پسرانی برای او تصور کردند. او منزه و فراتر است از آنچه وصفش میکنند. (سورهٔ انعام- آیهٔ ۱۰۰).
«وَ مَنْ یأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولَئِکَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَی» و هر کس به خدای خود مؤمن باشد و با اعمال صالح بر او وارد شود اجر آنها هم عالیترین درجات بهشتی است. (سورهٔ طه- آیهٔ ۷۵).
«فَلَمَّا أَلْقَوْا قَالَ مُوسَی مَا جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُإِنَّ الله سَیبْطِلُهُ إِنَّ اللهلا یصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِینَ» آنگاه که ساحران بساط جادو انداختند؛ موسی گفت: خدا البته سحر شما را باطل خواهد کرد؛ که خدا هرگز عمل مفسدان را اصلاح نکند. (سورهٔ یونس- آیهٔ ۸۱).
«فَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنَا قَالُوا إِنَّ هَذَا لَسِحْرٌ مُبِینٌ» و چون حق از جانب ما برآنها آمد گفتند: این سحر بودنش بر همه آشکار است. (سورهٔ یونس- آیهٔ ۷۶).
«قَالَ مُوسَی أَتَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَکُمْ أَسِحْرٌ هَذَا وَلا یفْلِحُ السَّاحِرُونَ» موسی به آنان گفت: آیا به آیات حق که برای شما آمد نسبت سحر میدهید؟ آیا این سحر است و حال آن که ساحران را هرگز فلاح و فیروزی نخواهد بود؟! (سورهٔ یونس- آیهٔ ۷۷).
آری خداوند در این آیات مستقیم اشاره به آنهایی میکند که معتقدند سحر، جادو، جنیان و طلسمات، قادرند به انسانها کمک کنند و این نیروها را جایگزین سعی خود و ارادهٔ الهی میکنند. خداوند در این آیات میفرمایند: که آنها سخت در اشتباه هستند.
به نظر بنده علتی که باعث میشود مسحور به توهم کشیده شود؛ همان تلقین و القا است که به شخص مسحور داده میشود. به طور کلی تمامی این حرفها خرافات است. یک سلسله علوم وجود دارد که در گذشته ساحران با استفاده از آنها برنامههای خود را عملی میساختند. استفاده از خواص ناشناختهٔ فیزیکی و شیمیایی اجسام. همانطور که در داستان ساحران زمان موسی آمده که آنها با استفاده از خواص فیزیکی و شیمیایی مانند جیوه و ترکیبات آن توانستند چیزهایی به شکل مار بسازند و به حرکت درآورند. البته استفاده از خواص فیزیکی و شیمیایی اجسام هرگز ممنوع نیست.
بلکه باید هرچه بیشتر از آنها آگاه شوید و در زندگی از آن استفاده کنید تا کسی نتواند شما را منحرف کند. ولی اگر کسی از خواص مرموز برای اغفال و فریب مردم ناآگاه استفاده کند و آنها را به راههای غلط سوق دهد؛ یکی از مصادیق سحر محسوب خواهد شد.
استفاده از خواب مغناطیسی، هیپنوتیزم، ماینهتیزم و تلهپاتی (انتقال افکار از فاصلهٔ دور) که اگر کسی از آنها استفادهٔ سوء کند سحر محسوب میشود. به طور کلی سحر یعنی هر چیزی که انسانها را به انحراف و تباهی بکشد. متأسفانه امروزه این امور در جامعهٔ فعلی به ویژه غربیها رواج پیدا کرده است. ساخت فیلمهایی با مضمون خرافی، جادوگری همچون جنگیر و سحر و جادو … میباشد که غالباً اثرات سوئی بر روی مخاطبان خود به جای میگذارند و آنها را به عالم وَهم و دنیایی غیرواقعی و دستنیافتنی سوق میدهند.
با توجه به این که اکثر مخاطبان این گونه فیلمها جوانان و نوجوانانی هستند که در حساسترین مرحلهٔ زندگی خود یعنی مرحلهٔ ثبوت شخصیت و افکار به سر میبرند و همچنین نیاز جامعه به مغزهای متفکر جوان، زنگ خطری است برای خانوادهها و تمامی مردم تا نسل جوان جامعه را، از افتادن در ورطهٔ موهومات و خرافات نجات دهند و زمینههای شکوفایی و رشد استعدادهای آنان را فراهم کنند.
بدین منظور و برای جلوگیری از روند رو به رشد گرایش جوانان به اینگونه برنامهها و مجالس، پرداختن به این مسائل به روشهای کاملاً علمی و نو و جوابگویی به سؤالات و شبهات وارده از ضروریات است. بهترین روش برای جلوگیری از این ناهنجاریها، آن است که رشد و آگاهی تمامی اقشار مردم هر چه بیشتر بالا برده شود. یکی دیگر از عوامل مهم در باورهای مردم نقش تبلیغات است. امروزه تبلیغات حرف اول را در تمامی زمینهها میزند؛ چه مسائل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و … حتی در موارد سحر و جادو؛ فکر میکنید چه عاملی باعث میشود شما مسخ فرد یا چیزهای دیگر بشوید. بله درست است تبلیغاتی که خود فرد یا آشنایان او و یا دیگران که قبل از روبرو شدن شما با او، به شما خوراندهاند. پس نتیجه میگیریم تبلیغات نقش مهمیدر باورهای ما دارد.
سحر و جادو
آیا واقعاً سحر و جادو وجود دارد؟
برای رسیدن به آرامش درون، باید آگاهی کسب کنیم. مهمترین دلیل برای ترسیدن از یک موضوع نداشتن آگاهی کامل دربارهٔ آن موضوع است برای مثال: من از مار میترسم چون نمیدانم مار چیست؛ رفتارهایش چگونه است؛ در موقع خطر چه عکسالعملی از خود نشان میدهد؛ اگر در این حالت قرار گرفتید چه کار باید بکنید؛ این عوامل باعث میشود تا هر وقت مار را دیدید؛ به سرعت خود را از آن محل دور کنید و وقتی خانمی را میبینید که مار را با دستهایش گرفته میگویید:
عجب دل و جرأتی دارد. حال کسب آگاهی کردهاید؛ ولی اعتماد به نفس ندارید باز هم از موضوع میترسید؛ حال چه باید کرد؟ این جا میتوانید از یک شیء سوم کمک بگیرید. اگر معتقد به مذهب هستید؛ یک دعا همراه داشته باشید و اگر نیستید یک شئ یا سنگ را برای این که خود را پیدا کنید؛ در دست بگیرید؛ فهمیدن این موضوع هم سخت است هم آسان. این بستگی زیادی به خود شما دارد؛ یعنی چه؟ یعنی این که خودتان را چقدر میشناسید؟!
بعد از یک اتفاق در زندگی، آرامآرام متوجه یک سری تغییرات در زندگی خود میشوید. برای مثال جریان یک خواستگاری به هم میخورد و بعد از آن، اغلب خواستگاریهایتان با مشکلات بسیار پیش پا افتاده به هم میخورد یا این که شما علاقهٔ زیادی به ازدواج دارید ولی جور نمیشود. در این لحظه از خدا میخواهید که این اتفاق رخ دهد؛ ولی زمان خواستگاری که میشود طرف مقابل به چشمتان بسیار زشت میآید؛ یا این که این ذهنیت در شما پرورانده میشود که او لیاقت با شما بودن را ندارد؛ از دیگر نشانهها میشود گفت: همیشه احساس میکنید که کسی تمام مدت شما را تحت نظر دارد. شما در همهٔ کارها بسیار موفق هستید ولی در یک کار به خصوص نه شبها احساس اضطراب بیجهت دارید؛ کابوس میبینید؛ موقع خواب احساس میکنید کسی روی شما افتاده و هزاران نشانهٔ دیگر.
اگر دقت کنید میتواند نشانهای از سحر و جادو برای شما باشد؛ البته دلایل دیگری نیز دارد. معمولاً این افراد آدمهایی هستند که از نظر قدرت مقابله با حقایق، آدمهای ضعیفی هستند و چون نمیتوانند در مقابل مشکلات و سختیها عکسالعمل مناسبی انجام دهند؛ به سحر و جادو متوسل میشوند و به طلسم مبادرت میکنند.
جایگاه این افراد در جهنم است. چه در این دنیا و چه در آخرت. طلسمها به صورتهای مختلف نوشته میشود ولی چندتای آنها رایجتر هستند. به نظر من جادو چیزی نیست جز انجام دادن یک سری اعمال که در اذهان مردم قابل درک نباشد برای مثال ازدواج غیرمعمول و یا ثروت زیاد و دوراز فهم یا پیشگویی، از زمانی که بشر قدرت شناخت خود را پیدا کرد و در شرایطی قرار گرفت که نیاز به امداد غیبی داشت؛ توانست جادو را کشف کند. در جادو نیاز به چیزی نیست؛ جز استفاده از نیروهای درونی خود. وقتی شما بر روی مسئلهای متمرکز میشوید؛ تمامیحواستان را جمع میکنید تا کاری را انجام دهید؛ متوجه میشوید که آن کار دارد به خوبی انجام میشود؛ با یک مثال ساده ادامه میدهم؛ شما علاقهٔ شدیدی به یک نفر دارید و وقتی آن طرف را میبینید در افکار خود به آن شخص فکر میکنید که باید به سمت شما بیاید و شما به او سلام کنید و …
بعد از مدتی احساسی در معدهٔ خود میکنید و میبینید که فرد موردنظر به طرف شما میآید؛ چه اتفاقی افتاده آیا یک اتفاق و یک تصادف است؟ دوباره در مورد دیگری امتحان کنید. درست است شما جادو میکنید ولی قوت و صحت انجام آن به شما بستگی دارد؛ چقدر توانایی تمرکز و دیگر شرایط را دارید. جادوگری مانند درس خواندن است هر چه بیشتر سعی کنید بیشتر موفق میشوید ولیکن مانند بعضی از افراد که هر چه درس میخوانند باز هم کلاس اولاند این هم مانند آن است.
پس ابتدا باید یک پیشزمینه در خود پیدا کنید؛ علاقه داشته باشید و ادامه دهید. دانشمندان و اقوام مختلف هر کدام نامهای مختلفی روی این اعمال میگذارند که بستگی به نوع جادو دارد مانند، ورد، دعا، سحر و …
به هر حال خارج شدن یک نیرو از شما به عنوان برآوردن یک عمل، جادو نام دارد؛ البته به عقیدهٔ من شاید بگویید پس وِرد چیست؟ آیا همه چیز با تمرکز قابل حل است؟ باید بگویم وِرد خیلی مؤثرتر است چون ورد دارای یک آهنگ خاصی است و این آهنگ باعث تمرکز و بیرون آمدن نیروی شما میشود. ریتم، هارمونی، تعادل، نیروهایی هستند که وقتی شما آن را در خود به وجود بیاورید؛ خواهید توانست بر هر جادویی غلبه کنید؛ به شرط این که در هر کاری خدا را مدنظر داشته باشید و بدانید در مواردی که ارادهٔ خداوند منّان در کار باشد آن شخص مکافات عمل خویش را میبیند. هیچ نیرویی حتی ذهن فعال و اندیشهٔ قوی نمیتواند آن فرد را نجات دهد؛ هر چند که تمامیکتابهای روانشناسی را خوانده باشید و ارادهٔ پولادین داشته باشید. مگر این که:
۱- زود اشتباه خود را بفهمید و توبه کنید.
۲- اگر چنانچه نعمت داشتن پدر و مادر را دارید باید خیلی سریع خود را به آنان برسانید و از آنان بخواهید شفاعت شما را نزد خدا بکنند.
۳- سعی کنید مکافات اعمال خود را ببینید و از چیزی فرار نکنید. شداید باعث رشد و آگاهی شما میشود.
۴- از هر نوع خرافات و سحر یا جادو اجتناب کنید. شاید بعضی افراد بگویند که پس چرا در قرآن اشاره به سحر و جادو شده؛ اگر وجود ندارد پس چرا در آنجا گفته شده است.
خوب بسیار روشن است همان طور که گفتم جادو چیزی نیست جز استفاده از نیروهای درونی خود. وقتی شما بر روی مسئلهای متمرکز میشوید؛ وقتی تمامیحواستان را جمع میکنید تا کاری را انجام دهید؛ متوجه میشوید که آن کار دارد به خوبی انجام میشود؛ جز انجام دادن یک سری اعمال که در اذهان مردم قابل درک نباشد و این چیزی است که خداوند به آن اشاره فرموده و میبایست فریب سحر و جادوی آنان را نخورید و هم چون موسی که تکیه بر عصای الهی زد و در هنگام ورود شیاطین، عصا را در میان افکند؛ اجازه دهید اراده و قدرت الهی حاکم بر اوضاع شود و از شما مواظبت کند. آیا واقعیت دارد؟ قبل از پرداختن به جواب این سؤالها بهتر است در ابتدا عامل پیدایش سحر و جادوگری را مورد بررسی قرار دهیم.
فرهنگ جادویی از هنگامی به وجود آمد که بشر خواص گیاهان را یکی بعد از دیگری کشف کرد. دانشِ اثرات مفید و مضر گیاهان پیدا شد و ادامه یافت. انواع گیاهان که گاه موجب بیماری، گاه آرامش، درمان دردها و گاهی باعث مرگ انسان میشده؛ این امکان را به او داد تا از مرز جامعهٔ توهمی گذشته و با تهیهٔ مواد سمی یا مخدر و یا نیروبخش از گیاهان گوناگون، در دنیای بهتری زندگی کند.
همین کشف آثار گیاهان، نخستین عامل پیدایش جادوگری و سحر شده؛ این فرهنگ از نظم و قوانین طبیعی اشیا الهام گرفته؛ مثلاً از علائم و نشانههایی که در اشیا به ویژه در گیاهان دیده؛ ابتدا به صورت زبان جادوگری استفاده کرد و سپس همین نشانهها و علائم مبنای پیدایش خط گردیده است. میبینیم که ریشه و عامل اصلی سحر و جادو چیزی عجیب و غریب نبوده بلکه بشر به خاطر رسیدن به خواستههای نامشروع خود از این حرفه در راه باطل استفاده کرده و با انجام اعمالی که امکان وقوع دارند و در شرع از آنها نهی شده ذهن و فکر و وقت افراد را به این موضوع متوجه ساخته است.
سحر در اصل به معنی هر کار و هر چیزی است که مأخذ آن مخفی و پنهان باشد؛ ولی در زبان روزمره به اعمال خارقالعادهای گویند؛ که با استفاده از وسایل مختلف انجام میشود و آثاری از خود در وجود انسانها به جا میگذارد. گاهی یک نوع چشمبندی و تردستی است و گاه تنها جنبهٔ روانی وخیالی دارد.
سحر از نظر لغت
در مفردات راغب، ذیل کلمهٔ السُّحاره (سحر) به سه معنی اشاره شده: خدعه و خیالات بدون حقیقت و واقعیت، همانند شعبده و تردستی، جلب شیطانها از راههای خاص و کمک گرفتن از آنان. ممکن است با وسایلی ماهیت و شکل اشخاص و موجودات را تغییر داد؛ مثلاً انسان را به وسیلهٔ آن به صورت حیوانی درآورد؛ ولی این خیال و پنداری بیش نیست و واقعیت ندارد. از بررسی حدود ۵۱ مورد کلمهٔ سحر و مشتقات آن در سورههای قرآن از قبیل طه، شعراء، یونس، اعراف و … راجع به سرگذشت پیامبران خدا: موسی، عیسی و پیامبر اسلام به این نتیجه میرسیم که سحر از نظر قرآن به دو بخش تقسیم میشود:
۱- آنجا که مقصود از آن فریفتن و تردستی و چشمبندی است و حقیقتی ندارد. چنان که میخوانیم:
«قالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعی» (آنها بساط خویش افکندند) که ناگاه در اثر سحر، پنداشتی چوبها به جنبش و حرکت درآمد. (سورهٔ طه- آیهٔ ۶۶).
از این آیات روشن میشود که سحر دارای حقیقتی نیست که بتواند در اشیاء تصرف کرده و اثر بگذارد؛ بلکه این تردستی و چشمبندی ساحران است که این چنین جلوه میدهد.
۲- از بعضی آیات قرآن استفاده میشود که بعضی از انواع سحر، به راستی اثرگذار هستند؛ مانند این آیه که میفرماید: «آنها سحرهایی را فرا میگرفتند که میان مرد و همسرش جدایی میافکند».
ولی به این که تأثیر سحر فقط جنبهٔ روانی دارد و یا اثر جسمانی و خارجی هم ممکن است داشته باشد؛ در آیات اشارهای نشده. بعضی معتقد هستند اثر سحر تنها در جنبههای روانی است در این که آیا سحر واقعیت دارد یا جزء خرافات است؛ بین علمای اسلام به ویژه علمای شیعه و سنی اختلافنظر وجود دارد. بیشتر علمای شیعه سحر را صرف خرافات میدانند و استدلال میکنند به:
«قَالَ أَلْقُواْ فَلَمَّا أَلْقَوْاْ سَحَرُواْ أَعْینُ النَّاسِ وَ اسْترَهَبُوهُمْ وَ جَاءُو بِسِحْرٍ عَظِیمٍ» گفت: بیافکنید. پس چون افکندند، چشمان مردم را جادو کردند و آنها را ترسانیدند و سحری بزرگ آوردند. (سورهٔ اعراف- آیهٔ ۱۱۶).
اما از بین اهل سنت بعضیها قائلاند به این که سحر حقیقت دارد.
شیخ طوسی از بزرگان علمای شیعه، در کتاب خلاف میگوید: «نزد بیشتر علما و ابیحنیفه و مالکی و شافعی، سحر حقیقت دارد و با جادو میتوان کسی را کشت یا مریض کرد یا دستش را فلج نمود یا بین زن و شوهر تفرقه انداخت.» در مقابل، ابوجعفر استرآبادی میگوید: «سحر حقیقت ندارد بلکه صرف تخیل و چشمبندی است. افراد بزرگی مانند علامه حلی در حقیقت داشتنِ سحر، تردید کرده و مواردی از سحر را که در تاریخ ذکر شده نقل کردهاند».
آنهایی که معتقدند سِحر از خرافات است؛ در توجیه اثر سحر گفتهاند: اگر مسحور بداند که دربارهٔ او سحر کردهاند؛ توهّم مسحور شدن باعث میشود که اثر سحر در او ظاهر شود مثل تلقین به مریض. به طور کلی آنها میگویند سحر از خرافات است و به ماجرای حضرت موسی و ساحران استدلال میکنند؛ اما آنها که معتقداند سحر واقعیت دارد؛ به موارد تجربی در جامعه استناد میکنند که مکرر دیده شده بر اثر سحر، محبّتی از شخص در دل دیگری ایجاد شده؛ یا زن و شوهری صمیمی بر اثر سحر از هم جدا گشته و یا چیزهای به سرقت رفته پیدا شدهاند.
خرافات عبارت است از اعتقادی غیرمعقول به این که چیزی خوشیُمن یا بدیُمن است و اقبال نیک یا بد به همراه میآورد؛ به عنوان مثال، بیش از ۸۰ درصد از ساختمانهای بلند دنیا طبقهٔ سیزدهم ندارند؛ اکثر فرودگاهها فاقد ورودی ۱۳ هستند؛ در هواپیماها صندلی ۱۳ وجود ندارد و بیمارستانها و هتلها نیز اغلب اتاق شمارهٔ ۱۳ ندارند. تمام اینها نشان میدهد که دنیا گرفتار این ترس غیرمعقول است که عدد سیزده بدشانسی میآورد. برخی دیگر از خرافات بیشتر جنبهٔ محلی دارند.
مثلاً، چینیها در مورد جارو به انواع و اقسام خرافات معتقدند. استفاده از جارو تا سه روز بعد از سال نو شگون ندارد زیرا ممکن است تمام بخت و اقبالی را که سال نو با خود آورده جمع کند و با خود ببرد! در انگلیس نعل اسب را خوشیمن میدانند؛ منتها نباید آن را وارونه آویزان کرد چون در این صورت تمام بخت نیکِ آن خالی میشود! در روسیه نیز شکستن بشقاب را به فال نیک میگیرند و لابد بههمین خاطر هم هست که در پایان هر دستاورد مهم گروهی، تمام اعضای گروه به اتفاق به بشقابشکنی میپردازند!
خرافه برای بسیاری صرفاً فکری است مبهم و ناراحتکننده؛ به همین جهت اکثر مردم دوست ندارند در روز جمعه سیزدهم ماه مورد عمل جراحی قرار گیرند. درست همانطور که استعمال مواد مخدرِ کمخطری چون ماریجوانا میتواند مردم را به استفاده از موادی چون هروئین بکشاند؛ گرایش به خرافات نیز بهراحتی میتواند شخص را اسیر جادو و جنبل و آیینهای شیطانی سازد. به محض این که بپذیریم چیزی به اسم قدرت بخت و اقبال وجود دارد که میتواند بر زندگیمان تأثیر بگذارد یا در مورد آینده به ما خبر دهد؛ دیر یا زود دچار این وسوسه نیز خواهیم شد که تا حد امکان از این قدرت کاذب بیشتر استفاده کنیم. بدین ترتیب کسانی که در ابتدا صرفاً اندکی خرافاتی بودند؛ رفتهرفته خود را درگیر کارهایی میسازند که به طور مستقیم به آیینهای شیطانی مربوط میشود. جادو و جنبل با امور نادیدنی سر و کار دارد که لازمهٔ آن برخورداری از آگاهی یا قدرتی پنهانی است و انواع و اقسام گوناگون دارد که اشاره به همهٔ آنها در این مختصر نمیگنجد؛ همچون احضار ارواح (تماس با مردگان).
احضار ارواح
کوششی است در جهت ایجاد ارتباط با ارواح مردگان. این کار معمولاً به طرق مختلف صورت میگیرد. یک شیوه این است که حروف الفبا را روی یک میز میچینند و در وسط میز لیوانی قرار میدهند؛ آنگاه از روح شخص مرده میخواهند لیوان را به سمت حروف مختلف حرکت دهد و از این طریق پیامی به آنها بدهد. گاه نیز افراد نزد جادوگران میروند تا به وساطت آنها با ارواح مردگان ارتباط برقرار کنند. برخی نیز به شیوههای گوناگون نظیر ریختن خون قربانی یا رفتن به رودخانه یا کوهی خاص میکوشند ارواح مردگان را احضار کنند!
در نهایت به این نتیجه میرسم که برای بنده اصلاً قابل قبول و باور نیست که آن خدای حکیم و بخشنده و قادر، چنین اختیاری را به کسی یا کسانی بدهد که این چنین اعمالی را انجام دهند و بندگان خدا را به تباهی و انحراف بکشانند. آنچه ما را از حقیقت دور کرده «جهل و نادانی» است که متأسفانه تا زمانی که فرهنگ مردم بالا نرود همین طور هم باقی خواهد ماند. تمامی مردم باید کمک کنند تا آگاهی، جای جهل را در بین مردم بگیرد؛ در آن زمان است که دیگر به خرافات روی نمیآورند. عامل تمام بدبختیهای مردم همین خرافات و سحر و جادو است؛ اما مؤمنین هرگز به خرافه اعتقاد نداشته؛ زیرا آنها خوب میدانند که با این اعتقاد در واقع اذعان میدارند که قدرت دیگری نیز در عالم هستی در کار است که همانا قدرت «شانس» یا بخت و اقبال است؛ پس هرگز چنین فکری را قبول ندارند؛ بنابراین خرافهگری دشمن ایمان است؛ اما خرافات نه تنها ایمان را تضعیف میکند؛ بلکه ممکن است افراد را به سوی جادو و آیینهای شیطانی نیز سوق دهد.
نقش تبلیغات در باورها
اگر تنها نگاهی ساده به نشریات موجود بیندازیم؛ به راحتی میفهمیم که تبلیغات نقش مهمیدر رشد باورها دارد؛ مثلاً نقش هریپاتر و یا هریپاترهای دیگر در زندگی ما. دقت کنید وقتی جلد تازهای از کتاب هریپاتر چاپ میشود؛ روزنامههای مختلف اعم از سیاسی و غیرسیاسی ستونی را به چاپ ترجمهٔ آن اختصاص میدهند یا ویژهنامهٔ هریپاتر منتشر میکنند. تلویزیون هم به عنوان رسانهای ملّی این جریان را حمایت کرده و فیلمهای آن را بلافاصله بعد از چند ماه پخش میکند.
در جهان جدید، ما با نوعی جریان تبلیغاتی پیچیده برای باورهای مردم روبهرو هستیم که انسانها را گرفتار نوعی زنجیرهٔ تلقین و القا میکند و در کوچه و خیابان میبینید مردم اکثراً راجع به چیزی که در مورد آن تبلیغ میشود؛ صحبت میکنند. برای همین امر است که روزانه میلیاردها دلار صرف تبلیغات مختلف میشود.
نکتهٔ جالب این جا است که متأسفانه تبلیغات باورهای ما را میسازند و ذهن آدمها را به طرف خواستههای خود میکشند. منظور از اینگونه تبلیغات به نظر بنده تنها روزنامه و تلویزیون و … نیست؛ منظور هرموردی است که بتواند در فرد یا افراد جامعه باوری را القا کند (هیپنوتیزم).
حال چرا این وضع به وجود میآید؛ خوب دلایل آن بسیار است. اول این که خود شخص دوست دارد یک نوع هیجان کاذب در خود به وجود بیاورد؛ البته دلیل آن نیز خیلی روشن است! چون اینگونه ارضا میشود. مگر ندیدهاید افرادی که مبالغ زیادی پول میدهند تا بازیهای کامپیوتری بخرند و عصبی شوند؛ بترسند و هی حرص بخورند. بارها و بارها آنها را دیدهاید. چقدر این و آن میگویند نکن!
آیا آنها بازی را رها میکنند؟ نه باز میروند و باز هم پول میدهند و حرص میخورند. این یعنی خودباوری غلط که متأسفانه خیلیها را دیدهام که با خود چنین میکنند مثلاً به خانمی گفتم: چرا پیش فالگیر میروی؟ او در جواب بنده گفت: او با حرفهای امیدوارکننده مرا به زندگی امیدوار میکند ولی شما به عنوان فامیلم حرفهایی را به من میگویید که از شنیدن آنها ناراحت میشوم. واقعیتاش، دروغهای آن فالگیر را بهتر از راستگویی شما دوست دارم. بنده به این نوع فکر، میگویم باور غلط.
خودباوری
واقعیت این است که همیشه انسانها درصدد آن بودند که از رازهای عالم وجود آگاهی یابند تا بتوانند از تأثیر و نقش آنها در زندگی خود بهره گیرند و با ملکوت عالم مأنوس باشند. قرآن نیز انسانها را به این امر تشویق کرده و فرموده: «وَلا تَقْفُ مَا لَیسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کُلُّ أُولَئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولا» و (ای انسان) هرگز آنچه را که بدان علم و اطمینان نداری دنبال مکن که چشم و گوش و دل همه مسئولاند. (سورهٔ اسراء- آیهٔ ۳۶).
«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللهَ یسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَنْ فِی الأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبَالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ وَ کَثِیرٌ حَقَّ عَلَیهِ الْعَذَابُ وَ مَنْ یهِنِ اللهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ إِنَّ اللهَ یفْعَلُ مَا یشَاءُ» آیا (ای هوشمند به چشم بصیرت) مشاهده نکردی که هر که در آسمانها و هر که در زمین است و خورشید و ماه و ستارگان و کوهها و درختان و جنبندگان و بسیاری از آدمیان همه (با کمال شوق) به سجده خدا (اطاعت او) مشغولاند و بسیاری از مردم هم (در اثر کفر و عصیان) مستوجب عذاب حق شدند؟ و هر که را خدا خوار و ذلیل گرداند دیگر کسی او را عزیز و گرامی نتواند کرد که البته خدا هر چه مشیّت کاملهاش تعلق گیرد خواهد کرد. (سورهٔ حج- آیهٔ ۱۸).
«وَمَا کاَنَ لِبَشَرٍ أَن یکلَّمَهُ الله إِلا وَحْیا أَوْ مِن وَرَای حِجَابٍ أَوْ یرْسِلَ رَسُولاٌفَیوحِی بِإِذْنِهِ مَا یشَاءُ إِنَّهُ عَلی حَکِیمٌ» هیچ بشری را نرسد که خدا جز به وحی یا از آن سوی پرده، با او سخن گوید. یا فرشتهای میفرستد تا به فرمان او هر چه بخواهد به او وحی کند. او بلندپایه و حکیم است. (سورهٔ شورا- آیهٔ ۵۱).
«لَهُ مَقَالِیدُ السَّمَاوَاتِ وَ الارْضِ یبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یشَاءُ وَ یقْدِرُ إِنَّهُ بِکُلِّ شیءٍ عَلِیمٌ» کلیدهای آسمانها و زمین از آن او است. در روزی هر که بخواهد گشایش میدهد یا تنگ میگیرد و او به هر چیزی دانا است. (سورهٔ شورا- آیهٔ ۱۲)
برخی میگویند که این چه خدایی است که میگوید همه کار میکند و همه چیز در دست او است و باز این بشر مفلوک را خلق میکند و چون آن بشر نمیداند او را محاکمه میکند و مورد عذاب خود قرار میدهد.
خوب جواب خیلی روشن است؛ اول این که آن خدای دانا همهٔ چیزها را در حد و فهم (بشر) شما به طور نشانه و شهود آورده و از طرفی هم پیامبرانی از خود شما، برایتان به عنوان راهنما فرستاده و از طرفی کتاب راهنما نیز فرستاده تا اگر دسترسی به آنها نداشتید از آن کتابها استفاده کنید.
از همه مهمتر این که تمامی آنچه را که شما برای دانستن و دریافت و حفظ آن لازم دارید را در بدن شما قرار داده (منظور همانهایی که در بالا ذکر کردم) و هم چنین موجودات فراوان و طبیعتی بزرگ را برایتان خلق کرده تا هر چه را نمیدانید از آنها بیاموزید. ولی باز ما غفلت میکنیم و او را به مبارزه میطلبیم و گله و شکایت میکنیم. چون نمیدانیم خود کیستیم و او کیست؛ اما او به درستی میداند که ما کیستیم و خود چیست. او خدایی است که برنامهٔ خلقت را با تمامی توان و اقتدار خود ساخته؛ خلق کرده و شما و بقیهٔ موجودات چیز زیادی از آن نمیدانید مگر در حد و اندازهٔ فهم و تلاشی که برای رسیدن به سوی او میکنید.
«وَ مِنَ النَّاسِ مَن یجادِلُ فی الله بِغَیرْ عِلْمٍ وَ یتَّبِعُ کُلَّ شَیطانٍ مَّرِیدٍ» و برخی از مردم دربارهٔ خدا بدون هیچ علمی مجادله میکنند و از هر شیطان سرکشی پیروی مینمایند. (سورهٔ حج- آیهٔ ۳)
«إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الارْضِ زِینَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاٌ» ما آنچه را که در زمین جلوهگر است زینت و آرایش ملک زمین قرار دادیم تا مردم را امتحان کنیم که کدام یک عملشان نیکوتر خواهد بود. (سورهٔ کهف- آیهٔ ۷)
قُلْ سِیرُوا فِیالارْضِ فَانْظُرُوا کَیفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ الله ینْشِئُ النَّشْأَةَ الاخِرَةَ إِنَّ الله عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ بگو که در زمین سیر کنید و ببینید که خدا چگونه خلق را ایجاد کرده (تا از مشاهدهٔ اسرار خلقت نخست بر شما به خوبی روشن شود) سپس خدا نشأت آخرت را ایجاد خواهد کرد؛ همانا خدا بر هر چیز توانا است. (سورهٔ عنکبوت- آیهٔ ۲۰)
«وَ یدْعُ الْانسان بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیرِ وَ کَانَ الْانسان عَجُولا» انسان با شوق و رغبتی که خیر و منفعت خود را میجوید (چه بسا به نادانی) با همان شوق و رغبت شر و زیان خود را میطلبد و انسان بسیار بیصبر و شتابکار است. (سورهٔ اسراء- آیهٔ ۱۱)
«قَدْ جَاءَکُم بَصَائرُ مِن رَّبِّکُمْ فَمَنْ أَبْصرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِی فعلیها وَ مَا أَنَا عَلَیکُم بحِفِیظٍ» از سوی پروردگارتان برای شما نشانههای روشن آمد. هر که از روی بصیرت مینگرد به سود او است و هر که چشم بصیرت برهم نهد به زیان او است و من نگهدارندهٔ شما نیستم. (سورهٔ انعام- آیهٔ ۱۰۴)
«بَلی مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لله وَ هُوَ محُسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَ لاخَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لاهُمْ یحَزَنُونَ» آری، هر کس که خود را با تمام وجود، به خدا تسلیم کند و نیکوکار باشد؛ پس مزد وی پیش پروردگار او است و بیمی بر آنان نیست و غمگین نخواهند شد. (سورهٔ بقره- آیهٔ ۱۱۲)
و علاوه بر این خداوند مهربان تلاش کرده که در کتاب خود قرآن، مومنان را تشویق به تدبّر در آیات کتاب خود کند تا عمیقترین و دقیقترین اسرار و سنن واقعی عالم وجود را در اختیار انسانها قرار دهد. تا بلکه عطش رازآموزی انسان را به صورتی صحیح سیراب کند.
«وَ هُوَ الَّذِی مَدَّ الارْضَ وَ جَعَلَ فیها رَوَاسیَ وَآنهاراً وَ مِن کلُ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فیها زَوْجَینْ اثْنَینْ یغْشی الَّیلَ النهَّارَ إِنَّ فی ذَلِکَ لَآیاتٍ لِّقَوْمٍ یتَفَکَّرُونَ» او است که زمین را بگسترد و در آن کوهها و رودها قرار داد و از هر میوه جفتجفت پدید آورد و شب را در روز میپوشاند. در اینها عبرتها است برای مردمی که میاندیشند. (سورهٔ رعد- آیهٔ ۳)
«یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَی وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ» ای مردم، ما همهٔ شما را نخست از مرد و زنی آفریدیم و آنگاه شعبههای بسیار و فرق مختلف گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید؛ همانا بزرگوار و باافتخارترین شما نزد خدا باتقواترین شمایند؛ همانا خدا کاملاً دانا و آگاه است. (سورهٔ حجرات- آیهٔ ۱۳)
«اللهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فیها خَالِدُونَ» خدا یار اهل ایمان است که آنان را از تاریکیهای جهل بیرون آرد و به عالم نور برد و آنان که راه کفر گزیدند یار ایشان شیاطین و دیوهایی هستند که آنها را از عالم نور به تاریکیهای گمراهی درافکنند؛ این گروه اهل دوزخاند و در آن همیشه خواهند بود. (سورهٔ بقره- آیهٔ ۲۵۷)