آیا تابهحال باکسی برخورد داشتهاید که احساس میکند عقل کل است و همهچیز را میداند و هر چیزی که میگوید درست است؟ مطمئنم همه ما تا به حال با چنین کسی برخورد داشتهایم. آری در زندگی با آدمهای زیادی برخورد میکنید که کنار آمدن با آنها بسیار دشوار است. این دسته از آدمها طبیعتاً سلطهجو هستند و میخواهند همه از آنها تبعیت کنند و حرف خودشان را به کرسی بنشانند. وقتی کسی با حرف آنها مخالفت کند معمولاً حالت دفاعی میگیرند و گستاخانه رفتار میکنند.
یکی از مشکلات و ویژگیهای شخصیتی شایع در بین انسانها به ویژه برخی ازایرانیان؛ پدیده خودشیفتگی و پرتوقعی است. انسان خودشیفته قادر به دوست داشتن دیگران نیست و دوست داشتن برای او نامفهوم است. (مشاهده میکنید که دائم دیگران را مورد تمسخر قرار میدهد و با زیردستان خود رابطه تحقیرآمیز دارد). از عالم و آدم انتظار توجه و کمک دارد و اگر خدایی ناخواسته کمی به او بیتوجهای شود آسمان و زمین را به هم میریزد و فکر میکند همه مقصرند و او بیعیب.
قلب آدم خودشیفته و خودخواه هرگز نمي تواند از سرگيجه و بي حوصلگي بگريزد. (گوته )
دانش، انسان را فروتن مي كند و ناداني موجب ادعا و خودستايي مي شود. (جان كايزل)
اغلب ما بیشتر از اینکه تغییرات خود را در عمل و رفتارمان به دیگران نشان دهیم، ساعتها راجع به آن حرف میزنیم! صحبتهای طولانی روشی است که بسیاری از افراد از آن استفاده میکنند اما چه فایده! بهتر نیست بهجای اینکه درباره تصمیمات خود حرف بزنید به آنها عمل کنید. درواقع ما با رفتار خودمان به دیگران آموزش میدهیم نه با گفتارمان! همه ما در مورد تصمیمات خود با دیگران خیلی حرف میزنیم؛ اما تا وقتیکه یاد نگرفتهایم رفتار درستی داشته باشیم. بهتر است از به کار بردن کلمات و عبارات گلایهآمیز خودداری کنید و به خاطر رفتار نادرست خود دیگران را سرزنش نکنید.
درواقع سبک زندگی ما اینگونه شده است که راه اصلی را فراموش کردیم و یکدیگر را هم به مسیر انحرافی میکشانیم. در حقیقت جهانبینی یک انسان خودشیفته بر روی خودمحوری قرار دارد. او تشنه است و عطش تشنگی او در جلبتوجه دیگران حدومرزی نمیشناسد. هر چه بیشتر توجه مردم را به خود جلب کند عطشش بیشتر میشود ولی همیشه یک انسان تشنه باقی میماند. رابطهٔ او با دیگران یک رابطهٔ یکطرفه است.
افراد خودشیفته نمیتوانند زیاد روابط عاطفی نزدیکی داشته باشند. آنها انسانهای خودخواه، بیوفا و تشنه قدرت هستند. آنها ابتدا در جلد انسانهای جذاب برای جذب شکار خود وارد صحنه میشوند و بعد از رسیدن به اهداف خود 180 درجه تغییر جهت میدهند. این افراد بسیار حساس هستند و بیاهمیتترین مسائل آنها را ناراحت میکند. روحیه حساس آنها باعث میشود دیگران در برخورد با آنها بسیار محتاط باشند و از برقراری ارتباط با آنها احساس راحتی نکنند.
این افراد همیشه با کلمات نیش دار و انتقادات بیمورد خود دیگران را آزار میدهند. آنها درباره هر ایدهای انتقادات خاص خود رادارند؛ چه آن ایده خوب باشد یا بد، هدف این افراد مخالفت با تمام چیزهایی است که گفته میشود. آنها هر جا میروند مشکلات را پیدا میکنند. آنها بهجای پیدا کردن راهحل برای مسائل و مشکلات عادت کردهاند که شکایت کنند و بهانه بگیرند. نگرش این افراد مسموم و متأسفانه بیماری آنها واگیرداراست. این افراد به ندرت سعی میکنند شرایط ناخواسته را تغییر دهند. شاید در ظاهر آدمهای مبادیآداب و باملاحظهای باشند اما این فقط تا زمانی است که منافعتان مشترک باشد یا پای آدمی که بیشتر از شما برایش مهم باشد وسط نباشد ٬ در آن شرایط است که از شما توقعات و خواستههایی دارند که باورتان نمیشود.
ز خاک آفریـــــــدت خداوند پاک پس ای بنده افتادگی کن چو خاک
تواضع سر رفعـــــــــت افرازدت تکـــــــــــــــبر به خاک اندر اندازدت
به عزت هر آنکو فروتر نشست به خواری نیــــــفتد ز بالا به پســت
" سعدی "
خیلی وقتها صدای تلفن همراه بعضیها را در سینما یا تئاتر میشنوید. یا خیلیها را میبینید که با دهان پرحرف میزنند. در دنیای امروز که با سرعت فوقالعاده جلو میرود، بهآسانی ممکن است که خیلی از آداب معاشرت اولیه را هم فراموش کنیم. متأسفانه حتی خیلیها آداب و رفتاری که والدینشان به آنها یاد دادهاند را فراموش کردهاند.
داشتن رفتار اجتماعی درست خیلی سخت نیست؛ اما بیشتر ما تصور میکنیم که این آداب و رفتارها دیگر قدیمی شده و در دنیای امروز جایی ندارند، اما این اصلاً درست نیست. اگر هرکدام از ما لحظاتی را به بازبینی اصول و قواعد آداب اجتماعی خوب صرف کنیم متوجه میشویم که نهتنها در زندگی شخصیمان، بلکه در روابط کاری هم به دردمان خواهند خورد. سعی کنید دیگران را همانطور که هستند بهعنوان یک انسان که دارای قدرت تفکر هستند تحویل بگیرید و در رابطه با آنها نسبی فکر کنید، زیرا هر انسانی یک خوبیهایی دارد و یک بدیها اگر ما انسانها فقط به بدیهای همدیگر نگاه کنیم هیچ جامعه و اجتماعی تشکیل نخواهد شد.
اداره کردن موقعیتهای دشوار بخشی از زندگی روزانه ماست. همه ما هرروز با افراد دشوار سروکار داریم و این افراد را میشناسیم. شاید هیچچیز بهاندازه برخورد با این افراد خستهکننده و ملالآور نباشد. این افراد انرژی ما را تحلیل میبرند، احساساتمان را تحریک میکنند، حوصله همه را سر میبرند و ما را در حالتی نامطلوب قرار میدهند.
به نظر بنده اشکال اصلی رفتارهای ما آدمها از زمان کودکی سرچشمه میگیرد زیرا عـقـاید و نـظرات مختلف و گاه متناقضی در رابطه با مفهوم "رفـتـار خوب و پسندیـده" وجــود دارد کـه انـسان را گـیـج و سـردرگم میکند. انسانها از هـمان دوران کـودکی با این مفهوم دچار مشکل بودهاند. بچهها نمیدانند که نمره انضباطشان در مدرسه به خاطر کدام رفتار یا عمل زشت یا ناپسندشان پایین آمده است. اعتقاد کلی بر این است که بچهها باید جلوی چشم بزرگترها باشند اما صدایی از آنها درنیاید. با این عقیده از "خوب بودن"، مفهوم غیرفعال بودن و ساکن بودن تلقی میشود.
ارتباط درست با مردم، یکی از نیازهای بنیادی انسان است و اگر بهدرستی برقرار شود، درک و فهم، بصیرت و پذیرش، تفاهم و دوستی، هماندیشی سازگاری، هنجار پذیری و جامعهپذیری، وحدت و انسجام، همزیستی و بهزیستی و بهطور کل رشد و توسعه فردی و اجتماعی را در پی خواهد داشت. علاوه بر آن مسیر رسیدن انسان به کمال و سعادت را هموار و وسیله تحقق مقصود را فراهم و هزینه آن را تعدیل خواهد کرد و بدینوسیله دوستی، نشاط و امید و همدلی را برای انسان و اجتماع به ارمغان میآورد.
چند غرور اي دغل خاکدان چند مني اي دو سه من استخوان
پيشتر از ما دگران بوده اند کز طلب جاه نياسوده اند
حاصل آن جاه ببين تا چه بود سود بد اما بزيان شد چه سود
شعری از مخزن الاسرار " نظامی"
هر انسانی میتواند به این مفهوم دست یابد. اگر هر کس فکر کند که دوست دارد دیگران با او چگونه برخورد کنند، فضیلت انسانی را کشف خواهد نمود. فقط کافی است ببینید که میخواهید رفتار دیگران با شما چگونه باشد. احتمالاً قبل از هر چیز دوست خواهید داشت که رفتار دیگران با شما منصفانه باشد. دوست ندارید مردم در مورد شما دروغ بگویند یا بیرحمانه محکومتان کنند. آیا این تحلیل درست است؟
تنها راه از بین بردن این رذایل؛ بالا بردن سطح آگاهی و پرورش آداب و سنن در بین خانوادهها و مردم است. بزرگی میگفت آنکه خویش را به زیور ادب آراست، بزرگی و عزت دنیا و رمز سعادت در آخرت را از آن خویش کرده است. چراکه به اتکای صفات خوب بودن نمیتوان خود را از ادب بینیاز دانست. زیرا ادب و بیادبی دو دری هستند که درون ما را نشان میدهند یکی به باغی خرم باز میشود و دیگری به جهنمی سوزان.
بیادب تنها نه خود را داشت بد بلکه آتش در همه آفاق زد
امیر مؤمنان حضرت امام علی (ع) می فرمایند: بزرگواری و شرافت هر انسانی به میزان عقل و ادب اوست، نه به مقدار ثروت و موقعیت خانوادگیاش.
از خداجوییم توفیق ادب بیادب محروم گشت از لطف حق
خلاص شدن از شر زشتیهای اخلاقی مثل تکبر، حسد، طمع، خودشیفتگی و مانند آن نیازمند تلاش و ازخودگذشتگی زیاد است. به همین دلیل نهتنها باید در این راه دارای عزمی راسخ باشیم و در مقابل احساسات درونی خود مقاومت کنیم بلکه میبایست تلخی این مقاومت را نیز تحملکنیم. اگر انسان به ارزشهای وجودی خود پی ببرد متوجه گوهرهای ارزنده درون خود می گردد و خواهد فهمید تا چه مرحلهای میتواند پیش رود. هر فردی باید درک کند که عادات و اخلاق بد روح ملکوتی او را آلوده میسازد و سعادت جاوید و ابدی را از او سلب میکند.
کسی که در برخورد با افراد حاضر نیست از آنان باعظمت و تکریم یاد کند و مدام به استهزاء دیگران و غیبت آنان مشغول است، آنکه در مجالس و محافل وصفها، رعایت حق دیگران و نظم و مقررات و سکوت و نوبت را نمیکند، آنکه حاضر نیست به حرف دیگران گوش دهد، کسی که در گفتگو و بحث داد میزند، گلو پاره میکند و جانب انصاف و حق را مراعات نمیکند، اینها همه نشانههایی از فقدانِ ادب است.
ادب نگاهداشتن و رعایت شرایط همه چیزاست ، درواقع فرد باادب و کامل آنکسی است که ظاهر و باطن او به محاسن اخلاق و نیات آراسته باشد. اخلاقش با گفتههای او برابر و نیات او با اعمال او موافق باشد. ادب پایه تمام محاسن اخلاقی و مایهدست یابی به سعادت ابدی است. رفتار نیک دیگران بر انسان تأثیر مثبت میگذارد. این امری روشن و طبیعی است. ناپسندیهای اخلاقی مردم نیز تأثیر سوء میگذارد. هنر انسانهای فرزانه و هوشمند آن است که از رفتارهای ناپسند دیگران هم عبرت گرفته و درس میآموزند.
سرمایه بزرگی و دولت بوَد ادب کاهنده مشقت و زحمت بوَد ادب
می کوش در ادب که عزیز جهان شوی چون موجب فواید عزت بوَد ادب
داری اگر هوای بزرگی، ادیب باش مستلزم فنون کرامت بوَد ادب
در برخوردها چیزی به زیبایی و جذابیت ادب نمیرسد. باید آن را آموخت و به کاربست تا روابطی سالم و احترامآمیز و پایدار میان افراد حاکم شود. در حقیقت وقتی سخن از «ادب» به میان میآید، نوعی رفتار خاص و سنجیده با افراد پیرامون خویش (از کوچک و بزرگ و آشنا و بیگانه) در نظر میآید. این رفتار که از تربیت شایسته نشأت میگیرد، به نحوه سخن گفتن، راه رفتن، معاشرت، نگاه، درخواست، سؤال، جواب و … مربوط میشود. ادب، هنری آموختنی است. میتوان گفت: «ادب، تربیت شایسته است»، خواه مربی پدر و مادر باشد یا استاد و مربی.
هر که را نیست ادب لایق صحبت نبود با حسن ادب شیوه صاحبنظری بود
درواقع برترین ادب آن است که انسان بر سر حدّ و مرز و اندازه خویش بایستد و از قدر خود فراتر نرود. ادب بهخودیخود یک ارزش اخلاقی و اجتماعی است و ارزشآفرین هم برای فرزندان هم برای اولیاء که تربیتکننده هستند.
پدیدهٔ جالبی در روابط انسانی هست به این صورت که وقتی یک نفر سر دیگری داد میزند، فرد دوم انگیزهای برای برگرداندن این فریاد دارد. یعنی فرد همانطور که با دیگران رفتار میکند مورد برخورد قرار میگیرد. اگر با دیگران با خشونت و بدجنسی رفتار کند با او همانطور رفتار میشود و اگر با دیگران با مهربانی و دوستی برخورد کند با او همانطور برخورد میشود.
در دنیای خیالی فیلم و داستان، ما افراد تبهکار و شرور مؤدبی میبینیم که زیردستانشان با آنها با احترام رفتار میکنند، و از طرف دیگر قهرمانانی میبینیم که بسیار خشن و بینزاکت هستند. چنین چیزی در دنیای واقعی صحت ندارد. تبهکاران واقعی معمولاً افرادی خشن هستند که زیردستانشان حتی از خود آنها نیز خشنترند. نمونهای از آن ناپلئون و هیتلر هستند که از طرف نزدیکترین افرادشان مورد خیانت قرار گرفتند. قهرمانان واقعی نیز افرادی هستند که با دوستان و نزدیکانشان در کمال محبت و نزاکت صحبت میکنند.
وقتی شانس ملاقات و صحبت کردن با افراد ترازبالای حرفهٔ خود را داشته باشید، خواهید دید که آنها نجیبترین و نازنینترین انسانهایی هستند که در طول عمرتان دیدهاید. به خاطر همین رویه و اخلاق نیکوست که به این درجه رسیدهاند: چون سعی میکنند با دیگران خوب و صحیح برخورد کنند. اطرافیانشان نیز به همینگونه به آنها پاسخ میدهند و خطاهای کوچکشان را با بزرگواری میبخشند.
از این نکات به این نتیجه میرسیم که افراد به طریقی میتوانند به فضیلت انسانی دست یابند، که تشخیص دهند چگونه دوست دارند که با آنها رفتار شود. از این طریق است که ابهام در مفهوم واژهٔ "خوب بودن" نیز از میان میرود. حال میفهمیم که خوب بودن به معنای ساکت و غیرفعال در گوشهای کز کردن نیست، بلکه میتواند نشانهٔ فعالیت بسیار شدید باشد.
در نظر بگیرید اگر کسی سعی کند تا با اطرافیانش باانصاف، وفاداری، مردانگی، صداقت، مهربانی، دلسوزی، شکیبایی، بخشندگی، خیرخواهی، اعتماد، ادب و احترام، تحسین، رفاقت، عشق و درستی رفتار کند، چه اتفاقی میافتد؟ ممکن است کار سختی باشد، اما به این فکر کنید که چندین انسان دیگر نیز به شما همینطور پاسخ خواهند داد.
میدانید چرا؟ چون با این روش در صورت بروز هرگونه اشتباه و خطا، دیگران او را راحتتر خواهند بخشید و خطاهایش را نادیده میانگارند. و انسان زندگی خوشایندتر و زیباتری خواهد داشت. نشان دادن ادب و احترام کار سختی نیست. به زبان آوردن «لطفاً»، «خواهش میکنم»، «ممنونم» و «عذر میخواهم» کار آسانی است. این عبارات نشان میدهد که برای دیگران احترام قائل هستید. حتی اگر فردی بیادب باشد و اصلاً از او خوشتان نیاید، خیلی بهتر است که شما مؤدبانه رفتار کنید تا اینکه بخواهید به سطح تربیت او نزول کنید.
انسان میتواند بر رفتار اطرافیانش نیز تأثیر بگذارد. با اتخاذ یکی از این فضیلتهای اخلاقی در روز، و اعمال آن بر اطرافیانتان یکقدم به خوشبختی نزدیکتر شوید. با این اقدام شما، همهٔ اطرافیانتان نیز کم کم همینگونه خواهند شد. و علاوه بر منفعتهای شخصی با این اقدامتان میتوانید دریچهای بهسوی روابط انسانی بازکنید.
یکی از ابعاد مهم وجودی انسان عواطف طبیعی، انسانی وایمانی او است. ایجاد رابطه عاطفی با سایر انسانها قابل رشد و تربیت است. قسمت بزرگی از لذت و شادی زندگی انسان از طریق ایجاد ارتباط عاطفی با دیگران تأمین میشود. باید توجه نمود که این شادی و لذت از طریق خوشاخلاقی یعنی ایجاد رابطهٔ عاطفی مثبت به دست میآید و بداخلاقی که درواقع همان رابطهٔ عاطفی منفی است، برعکس عاطفه مثبت، موجب کدورت و عذاب زندگی هست و دیگران را از گرد انسان میپراکند.
از راههای دیگر تحصیل خوشاخلاقی و رفع بداخلاقی تمرین عملی خوشاخلاقی هنگام برخورد با دیگران است. هر کس قادر است با یک تصمیم قوی عزم جزم و با رعایت اصل تدریج، به تمرین عملی در این زمینه بپردازد. اگر کسی تصمیم بگیرد حداقل به مدت چهل روز در برخورد خود نسبت به اطرافیان تجدیدنظر نماید و در این مدت بارویی گشاده، لبی خندان و رابطهای صمیمی برخورد نماید، قطعاً نتایج خوبی خواهد گرفت.
علی (ع) فرمود: بداخلاقی زندگی را سخت میکند و موجب عذاب نفس است.
ما در سخن گفتن با دیگران دو وظیفهداریم؛
اول: سخنان خوب بگوییم و از سخنان زشت و خلاف ادب پرهیز کنیم.
دوم: خوب و زیبا سخن بگوییم: گاهی انسان سخنان خوبی دارد ولی آنها را درست بیان نمیکند. چنانچه شاعر گوید: هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. به همین جهت بهتر است که قبل از سخن گفتن، کاملاً فکر کنید تا نسنجیده سخنی نگویید. چهبسا سخن حقی که در محل نامناسبی بیان شود و باعث بروز مشکلات فراوانی گردد.
یکی از آداب معاشرت خوشاخلاقی و خندهرو بودن است به شرطی که بهجا باشد. اما متأسفانه برخی از افراد هستند که دائماً در مجالس به کرکرخنده و شوخیهای بیربط انجام میگذرانند و فضای مجلس را متشنج میکنند. پس حسن معاشرت همیشه به معنای خوشرویی و خندهرویی نیست.
درواقع انسان اگر رفتار صحیحی با سایرین داشته باشد، بهآسانی میتواند بر اشخاص مدیریت کرده و برای رسیدن به هدف خود از آنها کمک بگیرد در غیر این صورت نیروها از اطراف او پراکندهشده یا حداقل انگیزه خویش را برای همکاری صادقانه و صمیمانه از دست خواهند داد.
در معاشرت باید باروی گشاده ونرمی ومهربانی با همه رفتار نمود وتند خویی با هرکس که باشد بد است. اگر خود را در سطح دیگران قرار دهیم و از زبان آنها برای انتقال نظرگاههای خود استفاده کنیم اغلب به نتیجه دلخواه میرسیم که در واقع با دیگران در سطح خود آنها ظاهر شدن همان برقراری ارتباط مؤثرمی باشد. بعضیها گمان میکنند که ارتباط فقط شامل حرف زدن، نوشتن و یا بحث کردن است، اینها از عناصر مهم ارتباطی هستند ولی درواقع ارتباط را رفتاری میگوییم که پیامی در خود دارد که توسط طرف مقابل ما درک میشود، خواه شفاهی باشد یا غیرشفاهی، آگاهانه یا ناآگاهانه، عمدی و….
رفتار ما اگر درک شود جنبه پیام ارتباطی پیدا می کند و در صورت عدم درک، پیام ارسالی رابطه را مختل، مشوش ونارسا می سازد. ارتباطات عامل ومنشا بسیاری از شادیها، غصه ها و رنجهای زندگی است، زندگی شاد، زندگی سرشار از دوستی است. روشن است که با افراد متفاوت، رفتارهای متفاوتی خواهیم داشت اما تاکید بر خصوصیات مشترک ارتباط را مؤثر میکند. ما انسانها با یکدیگر مشترکات فراوان داریم، باکمی تمرین میتوان خود را همراه دیگران بیابیم و با آنها دوست وهم رأی شویم.
پس سعی کنیم قول و عملمان را یکی کنیم. هنگامیکه خودمان برای گفتههای خود ارزش قائل نیستیم، چه انتظاری میتوان داشت که دیگران قولها و سخنان ما را محترم بشمارند. هنگامیکه ما قول میدهیم کاری را انجام دهیم سعی کنیم آن را به مرحله عمل برسانیم اگر ناتوان در انجام آن هستیم هرگز خود را مکلف به وعدهای که از عهده آن برنمیآییم نکنیم. روراست و صادقانه بگوییم نمیتوانیم. پس برای اینکه دیگران را بهخوبی درک کنیم باید بتوانیم اطلاعات را بهخوبی از آنها کسب کنیم و این امر منوط به توانایی ما در دقیق گوش کردن، دقت نظر، همدلی، طرح سؤالات مفید سودمند احترام متقابل است.
احترام با سیستم حسی فرد دیگر، مشاهده همهچیز از نگاه او و سر درآوردن از نیازها علایقش به ما کمک میکند که اطلاعات را به نحوی دریافت کنیم که به سهولت قابل فهم وهضم باشد. دو عامل اساسی ارتباط همان درک شدن ودرک کردن است. زندگی یک مسابقه صرف نیست، میتوانید با اشخاص بهگونهای رفتار کنید که هرکس خود را یک برنده در نظر بگیرد و احساس پیروزی کند.در زندگی ،پیروز شدن یکی و باختن دیگری هرگز به نفع کل نیست.
همگام شدن نهتنها روی دیگران، بلکه روی ما نیز تأثیر فراوانی بر جای میگذارد. وقتی با دیگران همگام میشویم درواقع به درون آنها میرویم و در ذهن آنها جا میگیریم و در ارتباطمان باید سعی در افزایش وارتقاء بیش از پیش این رفتارها کنیم تا درنتیجه آن تجربهای از آنها پیدا کنیم. همگام شدن موثربه ماامکان میدهد که با دیگران برخورد همدلانه و بهیادماندنی داشته باشیم.
نتیجه اینکه: درس و مدرسه، موضوعات از پیش انتخابشده و مشخصی هستند که بر پایه رشد عقلانی و روانی هر گروه سنی و با دقت خاصی برگزیدهشدهاند. اما درسهای زندگی در طول آن اتفاق میافتند و به دنبال تجربههای تلخ و شیرین حاصل میگردند، بنابراین سلسلهمراتب ندارند و با اولویت خاصی آموخته نمیشوند. درسهای زندگی حاصل برآیند تجربههای ما و اطرافیانمان است، مسلماً پایانی ندارد و در هر سنی قابل یادگیری و تکرار است.