مقدمه
آیا تا به حال به مفهوم «عشق» میان دو نفر فکر کردهاید؟ آیا عاشق شدن خوب است یا بد؟ آیا میدانید ریشة به وجود آمدن عشق میان دو نفر از کجاست؟ و از همه مهمتر اینکه عشق به معناى واقعى چیست؟ و کدامین عشق است که اساس و بنیان خانواده با آن مستحکمتر می شود؟
میتوان گفت که هر فردی در زندگی خود حداقل یک بار هم که شده عشق را تجربه میکند. عشق و عاشقی هیچ ارتباطی به سن و سال، جنسیت، شغل و موقعیت اجتماعی ندارد و افراد در همه جوامع و فرهنگها عاشق میشوند. نیازهاى انسان به طور کلى دو دسته است: نیازهاى مادّى و نیازهاى معنوى. این نیازها، منشأ انگیزهها است و انسان پس از احساس نیاز در پی پاسخ بر میآید. پاسخ به نیازها، زمینة رشد و شکوفایى انسان را فراهم میآورد، او را به سوى مرزهاى شکوفایى و کمال رهنمون می شود.
یکى از مهمترین نیازهاى انسان، دستیابى به کمالات انسانى و در نتیجه، رسیدن به کمال مطلق است. همه تلاش و کوششها و بی قراریهای انسان، براى رسیدن به این نقطة اوج است و تا این وصال تحقق نیابد، فریاد نیاز انسان خاموش نمى شود. بنابراین، اگر انسان دریابد چیزى یا کسى نیاز کمال طلبى اش را ارضا مى کند یا وسیله دستیابى به آن حقیقت مطلق است، آن را دوست مى دارد و بدان عشق مى ورزد؛ از این رو، محبت و عشق حالتى است که در دل یک موجود ذى شعور نسبت به چیزى که با وجود و تمایلات و نیازهایش تناسب دارد، پدید مى آید. جاذبه هاى ادراکى همانند جاذبه هاى غیر ادراکى است؛ یعنى همان گونه که در موجودات مادّىِ فاقد شعور، نیروى جذب و انجذاب وجود دارد و آهنربا آهن را جذب مى کند، در موجودات ذى شعور نیز جذب و انجذاب وجود دارد؛ امّا جذب و انجذاب در موجودات ذىشعور، آگاهانه است و عنصر شناخت در آن نقشى مهم دارد. به همین دلیل جذب و انجذاب در موجودات ذىشعور را «جاذبه ادراکى» مى گویند؛ یعنى حقیقت این جاذبه را شناخت تشکیل مى دهد؛ به عبارت دیگر، محبت و عشق ورزیدن معلول شناخت است. ممکن است بپرسید: ملاک این جذب و انجذاب و محبت و عشق ورزیدن چیست؟ ملاک آن، سازگارى اى است که آن موجود با محب و عاشق دارد. انسان به چیزى محبت مى ورزد که سازگارى آن را با وجود و نیازهاى خود دریافته باشد. البتّه هر چه عنصر شناخت در این میان کم رنگ باشد، به همان میزان، ممکن است انسان دچار خطا شود و در تعیین مصداق محبوب و معشوقِ خود به بیراهه رود.
مراتب محبت
کمترین مرتبة محبت، محبتهاى ظاهرى و معمولى برآمده از امورى چون همانندی شکل و رنگ و چهره اشخاص است. هنگامى که انسان ظاهر چیزى یا کسى را می بیند و آن را با خواسته هاى خویش متناسب مى یابد، توجهش به او معطوف مى گردد. در اینجا فردِ داراى جمال، به واسطه جمال یا کمالش، جاذبهاى دارد که دل را متوجه خویش مى سازد و کششى دارد که حواس و عواطف انسان را به سوى خود جلب مى کند. مرتبة بالاتر و عالى محبت، جایى است که متعلق علاقه انسان، امور معنوى و غیر محسوس باشد؛ مانند اینکه انسان به وجود صفاتى مانند شجاعت، غیرت یا عدالت و سخاوت در وجود کسى پى برد. از آنجا که این صفات کمالى، مطلوب هر انسانى است و با فطرت کمال طلب انسان همخوانى دارد، جاذبه آن، دل انسان را متوجه خود مى کند. هر چه معرفت انسان بیشتر شود، تعلق و وابستگی محبتِ انسان، کاملتر و ارزشمندتر مى شود تا جایى که دل انسان به موجودى که منشأ همه کمالات و زیبایى ها است، توجّه مى کند و عشق به معناى حقیقى و واقعى اش تحقق مى یابد و انسان، به آفریدگار کمال و جمال دل مى سپارد. این عشق نیز مراتبى دارد و هر کس به اندازه معرفتش به اسما و صفات الاهى از آن بهره می برد.
یکی از چیزیهایی که باعث رشد بالندگی هر جامعهای میشود، ارتباط میان انسانها است. خاصه این ارتباطات؛ ارتباط میان دو جنس مخالف است، که با عشق آغاز میشود. چنانچه به وجود آمدن این ارتباط با تعمق و تفکر همراه باشد، باعث بالندگی و سرزندگی در میان آنها و جامعه میشود و اگر خدایی ناخواسته، این ارتباط حقیقی و معنوی نباشد، باعث تخریب آن دو و در نهایت اجتماع خواهد بود.
تعاریف عشق
در فرهنگ فارسی معین: (عِ) [ ع .] (مص ل .) 1- به شدت دوست داشتن . 2 - (اِمص .) شیفتگی، دلدادگی . 3 - لذت، کیف . ؛~ افلاطونی عشقی که با گرایشهای جنسی همراه نیست. واژة «عشق» از عشقه گرفته شده است و آن گیاهی است به نام لبلاب، چون بر درختی پیچد آن را بخشکاند. عشق صوری درخت جسم صاحبش را خشک و زرد رو کند، اما عشق معنوی بیخ درخت هستی اعتباری عاشق را خشک سازد و او را از خود بمیراند. عشق در لغت افراط در دوست داشتن و محبت تام معنی کردهاند.
اگر چه تعریف دقیق کلمه «عشق» کار بسیار سختی است و نیازمند بحثهای طولانی و دقیق است، اما جنبههای گوناگون آن را میتوان از راه بررسی چیزهایی که «عشق» یا عاشقانه «نیستند» تشریح کرد. عشق به عنوان یک احساس مثبت (شکل بسیار قوی دوست داشتن) معمولاً در نقطة مقابل «تنفر» قرار میگیرد. در صورتی که در آن عامل میل جنسی کمرنگ باشد و یک شکل خالص و محض رابطة عاطفی را متضمن باشد، با کلمه شهوت قابل قیاس است؛ عشق در صورتی که یک رابطة میان فرد و دیگر افراد را توصیف کند که در آن زمزمههای رمانتیک زیادی وجود دارد، در مقابل دوستی و رفاقت قرار میگیرد؛ با وجود آنکه در برخی از تعریفها «عشق» بر وجود رابطة دوستانه میان دو نفر در بافتهای خاص تاکید دارد.
«عشق» در معنای عام خود بیشتر به وجود رابطه دوستانه میان دو نفر دلالت دارد. عشق معمولاً نوعی توجه و اهمیت دادن به یک شخص یا شیء است که حتی گاهی این عشق محدود به خود نمیشود (مفهوم خودشیفتگی). با این وجود در مورد مفهوم عشق نظرات متفاوتی وجود دارد. عدهای وجود عشق را نفی میکنند. عدهای هم آن را یک مفهوم انتزاعی جدید میدانند و تاریخ «ورود» این واژه به زبان انسانها و در واقع اختراع آن را طی قرون وسطی یا اندکی پس از آن میدانند که این نظر با گنجینه باستانی موجود در زمینة عشق و شاعری در تضاد است. عده دیگری هم میگویند که عشق وجود دارد و یک مفهوم انتزاعی صرف نیست، اما نمیتوان آن را تعریف کرد و در واقع کمیتی معنوی و متافیزیک است. برخی از روانشناسان اعتقاد دارند که عشق عمل به عاریه سپردن «مرزهای خودی» یا «حب نفس» به دیگران است. عدهای هم سعی دارند عشق را از طریق جلوههای آن در زندگی امروزی تعریف نمایند.
تفاوتهای فرهنگی میان کشورها و اقوام مختلف امکان دستیابی به یک معنای همگانی و فراگیر در مورد کلمه «عشق» را تقریبا ناممکن ساخته است. در توصیف کلمة عشق ممکن است عشق به یک نفس یا عقیده، عشق به یک قانون یا موسسه، عشق به جسم (بدن)، عشق به طبیعت، عشق به غذا، عشق به پول، عشق به آموختن، عشق به قدرت، عشق به شهوت، و یا عشق به انواع مفاهیم دیگر در نظر باشد و افراد مختلف برای افراد و چیزهای مختلف درجه دوست داشتن متفاوتی را بروز میدهند. عشق مفهومی انتزاعی است که تجربه کردن آن بسیار سادهتر از توصیفش است. به علت پیچیدگی مفهوم عشق و انتزاعی بودن آن معمولاً بحث در مورد آن به کلیشههای ذهنی خلاصه میشود. در مورد این کلمه ضربالمثلهای زیادی وجود دارد، از نظر ویرژیل، «عشق همه جا را تسخیر میکند»؛ برتراند راسل عشق را یک «ارزش مطلق» میداند که در برابر ارزش نسبی قرار دارد.
عشق واقعی شما را در برابر آسیبهای جسمانی و عاطفی مصون میسازد. عشق واقعی فقط نوعی احساس نیست، بلکه خود را در عمل نشان میدهد. این عشق یاریدهنده و نیروبخش است و زندگیتان را بهبود میبخشد، بدون اینکه چیزی از شما مطالبه کند.
معنای «عشق» از نظر قرآن و روایات
در قرآن کریم معنای عشق به صراحت نیامده است، امّا از مفاهیم دیگری که معنای عشق را میرساند، نام برده شده است: «بعضی از مردم معبودهایی غیر از خداوند، برای خود انتخاب میکنند و آنها را چون خدا دوست میدارند، امّا آنها که ایمان دارند، عشقشان به خدا (از مشرکان نسبت به معبوهاشان) شدیدتر است». (بقره، آیه 165)
در روایات و احادیث، از «عشق» نام برده شده است.
پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: «با فضیلتترین مردم کسی است که عاشق عبادت است و با عشق عبادت کند». (بحارالانوار، ج 67، ص 253، حدیث 10)
علاّمه مجلسی بعد از ذکر حدیث میفرماید: «عشق به معنای زیادهروی در دوست داشتن و محبت است. گاهی خیال میشود عشق، مخصوص علاقه داشتن به امور باطل است، به همین جهت در علاقه به خدا به کار نمیرود، اما این حدیث برخلاف پندار مزبور است؟ آنچه در مورد مذمت و سرزنش است، عشق جسمانی، حیوانی و شهوانی است و آنچه مورد مدح و ستایش قرار گرفته، عشق روحانی و انسانی است. عشق نوع اوّل به مجرّد وصال و رسیدن به آن، فانی شده و از میان میرود و عشق از نوع دوم تا ابد باقی و پایدار است.» (بحارالانوار، ج 67، ص 254)
رابطة عقل و عشق در آیات و روایات
دربارة رابطه عقل و عشق نیز باید گفت که وادی عقل با فضای عشق متفاوت است؛ در این باره سه نکته قابل ذکر است:
1. عقل فقط راهنما است؛ مولا علی(ع) میفرمایند: «عقل هدایت بخش و نجاتدهنده است...»، (میزان الحکمه، ج 6، ص 397، ر 13022). و نیز میفرمایند: «العقل یصلح الرویة»؛ عقل رویه و منش را اصلاح میکند (همان، ص 396، ر 13019).
2. عقل، عشق آفرین است؛ امام علی(ع) میفرمایند: «العقل رقی الی اعلی علیین»؛ عقل باعث ترقی انسان به اعلی علیین میباشد (همان، ر13016). وقتی انسان عقل خود را به کار گیرد، راه را از چاه میشناسد؛ سلوک سعادت را از سقوط شقاوت باز مییابد؛ خانة جانان را از کاشانة شیطان جدا میسازد و حتی عشق حقیقی را از عشق مجازی متمایز میکند. انسان در پرتوی عقل، راهِ اعلی علیین را میجوید و لذّت تشخیص و ترسیم چنین راهی، کام تشنه را برای وصول به گوارایی آب تحریک میکند و با تکرار تصور ضرورت پیمودن راه عشق، دل را با خود همراه میسازد. از این رو میگوییم: عقل، عشقآفرین است.
3. مرکب وصول و معرفت قلبی عشق است نه عقل؛ عقل چون پلیس، فقط راهنمای خوبی است و گرنه هرگز پای پیمودن راه وصال را ندارد. وقتی با جرقه های راه بخش عقل، عشق در دل زبانه کشید؛ دل عاشق ، گامهای نخستین راه معرفت را بر میدارد و کمکم به حالاتی بلند میرسد که از عقل نشانی نمیماند.
جناب عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد
(حافظ)
در آن حالات بلند، عقل محو میشود؛ گرچه آن حالات بعد از سالها ریاضت، لحظاتی بیش نیست. پس عقل در دو مرحلة اوّل، نه تنها زایلکننده عشق نیست؛ بلکه میتواند راه عشق حقیقی را بنمایاند و در مرحلة سوم هم در بعضی از حالات بلند عرفانی و عشق حقیقی، اصلاً جایی برای عقل و توجّه به آن نمیماند. به لحاظ این مرتبه بالا، میتوان گفت: عقل خود حجاب عشق است.
به عبارت دیگر عقل و عشق را اگر به خوبی بشناسیم با هم تقابل ندارند. عقل ، انسان را تا مرحلهای راهنمایی میکند و برای سیرِ بالاتر باید از نردبان عشق بهره گرفت. در عین حال عقل میتواند مراقبت کند که انسان در مسیر عشق به بیراهه نیفتد.
پس میتواند در کمال انسان با هم مشارکت داشته باشند، بیآنکه یکی را بگیریم و دیگری را طرد کنیم.
عشق هم محبت و مهر پاک و مقدس است که خداوند به انسان داده است. خود خداوند عاشق است و چون از خداوند در روح انسان دمیده شده است، انسان هم ذاتا دارای سرشت مهرورزی است. عشق، یعنی دوست داشتن بیحد و اندازه چیزی یا همون وابستگی عاطفی کسی که عاشق و دردمند باشد و کسی که عاشق نیست بیدرد و مرده است.
عاشق واقعی کیست؟
عاشق واقعی کسی است که با شما مهربان، فداکار، با گذشت، صبور، مؤدب و صادق است؛ به نیازهای شما و احساساتتان حساس است؛ نقصهای شما را میپذیرد بدون اینکه تندخویی کند یا عصبانی شود. کسی که شما را دوست دارد به فعالیتها و احساسات و عقاید شما هم علاقه دارد. شما را همان طور که هستید میپذیرد و به شما ایمان دارد. دوستدار واقعی محبتش را ابراز میکند. رفتارتان را تأیید میکند و به شما آرامش میبخشد. از شما حمایت اخلاقی میکند و در کارها مشوقتان است؛ رفتارش توأم با مهربانی و حمایت و خدمت است. عشق واقعی خودش را در دشواریها نشان میدهد، زیرا لحظات عاشق سرشار از صبر و حمایت است و عملش مهم است نه گفتارش.
عشقى که موجب استحکام خانواده مى شود
ارزش محبتهایى که بر شمردیم، به متعلق آنها بستگى دارد. اگر متعلق محبت انسان، امور مادّى و جسمانى باشد، عمرى کوتاه و گذرا و در نتیجه ارزش کمتر دارد؛ امّا اگر متعلق محبت انسان امور معنوى باشد، به دلیل دوام و استمرار آن، ارزش فزونتر خواهد داشت. از همین جا مى توان دریافت: «عشق و محبتى که بنیان خانواده را مستحکم مى کند، نباید صرفاً بر اساس امور شهوانى و خصوصیات ظاهرى باشد»، زیرا این گونه امور در معرض خطر و زوالند و نمى توانند موجب استحکام و دوام خانواده شوند. عشقى موجب استحکام خانواده مى شود که داراى این دو ویژگى مهم باشد:
1- پشتوانه معرفتى.
2- ریشه داشتن در نیازهاى واقعى انسان به منظور فراهم ساختن زمینة کمال و بستن گذرگاههاى شیطان.
چنین عشقى هرگز کهنه نمى شود؛ با گذشت زمان رنگ نمى بازد و تا پایان عمر استمرار مى یابد. بنابراین، آنچه مهم است، صبغه و رنگ این محبت است. اگر صبغه الاهى داشته باشد، در راستاى همان محبت حقیقى قرار خواهد گرفت.
پرسش دیگرى که ممکن است به ذهن بیاید، این است که صبغه عشق و محبت خویش را چگونه دریابیم؟ از کجا بفهمیم این عشق و محبت جنبة شهوانى و حیوانى دارد یا عشق واقعى با صبغه الاهى است؟ اگر این محبت و علاقه هیچ گونه پشتوانة معرفتى ندارد و علاقهاى کور و بدون توجّه به معیارهاى مهم ایمان، اعتقاد، اخلاقیات و امور معنوى است، مى توان دریافت فقط جنبه حیوانى و شهوانى دارد؛ امّا اگر این محبت بر اساس آگاهى از ویژگى هاى اخلاقى و اعتقادى و معنوى باشد و با توجّه به جنبه هاى ظاهرى فرد و حفظ پاکدامنى و نجابت، در جهت دستیابى به آرامش و فراهم ساختن زمینه هاى رشد و کمال پدید آمده، در واقع جاذبهاى ادارکى است نه کور و حیوانى.
فکر میکنید چه زمانی متوجه حضور فردی در قلب خود میشوید؟ این حس چه تغییراتی در شما به وجود میآورد؟ این حسی که پیدا کردهاید، زودگذر است یا ماندگار؟ اصلا این احساس از کجا و چگونه در شما پدیدار میشود؟ محققان در جواب همه پرسشها اینچنین پاسخ میدهند که فرد بر اثر تغییرات مولکولی و هورمونی عاشق میشود!
● رابطة عشق و هورمون
فرضیههای متعددی در مورد اساس زیستی عاشق شدن وجود دارد. برخی میگویند: عشق نتیجة اوج گیری میزان مادة فنیل اتیلامین، مولکولی پیامدهنده در مغز است که ساختمان شیمیایی مشابه آمفتامین دارد. برخی دیگر افکار ناخوانده عشق را به کاهش یافتن سیستمهای سروتونین یک ماده شیمیایی پیامرسان دیگر در مغز نسبت میدهند. اما بیشتر پژوهشگران بر این باورند که عاشق شدن عاطفهای است که با اضطراب و ترس ارتباط دارد. آنها اعتقاد دارند افراد اغلب در شرایط ترسناک پیوندهای قوی عاطفی و صمیمی برقرار میکنند و معیار آنها برای افراد عاشق فکر کردن به معشوق دست کم چهار ساعت در روز و رابطه داشتن با او برای بیشتر از شش ماه است.
گروهی از روانشناسان معتقدند: احساس عاشق بودن حدود ۱۸ ماه تا ۳۰ سال ادامه پیدا میکند ولی نه به شدت اولیه. اصلیترین هورمونی که در افراد عاشق بالا میرود، همان هورمونی است که هنگام استرس در بدن ترشح میشود؛ بنابراین وجود استرس و برانگیختگی در مراحل اولیه یک رابطه عاشقانه بارزتر است.
جالب اینجاست که در مردان درگیر عشق میزان تستسترون، همان هورمونی که مسئول ایجاد میل جنسی و رفتار پرخاشگرانه در دو جنس مرد و زن است، کمتر از مردان غیرعاشق است. اما در زنان عاشق میزان این هورمون افزایش مییابد که این تغییرات این فرضیه را در میان دانشمندان قوت میبخشد که ممکن است عاشق شدن تا حدی تفاوتهای میان دو جنس را از میان ببرد، یعنی مردان را ملایمتر و زنان را تهاجمیتر کند.
● هورمونهایی که شما را عاشق میکنند
دانش امروز نشان میدهد احتمالا نوع عمل هورمونهای ما در داشتن یک زندگی سعادتمند دخیل هستند. همه مردها و زنهایی که با هم ازدواج میکنند، دوست دارند زندگیشان دوام داشته باشد، بنابراین سالهاست که علم در حال کاوش منشأ عصبی، زیستی احساسات انسان است.
داستانهای رمانتیک پر است از عشق در اولین نگاه، ازدواج، بچهدار شدن، خوشبخت شدن و مرگ که با وجود پیچیدگیهای زندگی امروز، داشتن چنین زندگیای آرزوی هر زوجی است و همه مردها و زنهایی که با هم ازدواج میکنند خواهان یک زندگی عاشقانه و پایدار هستند.
در اولین برخورد، شما و مرد مقابلتان اطلاعات متفاوتی را رد و بدل میکند که تبادل اطلاعات با فرمولها نوعی ترکیبات حیاتی که از غدد لنفاوی زیر بغل ترشح میشوند، انجام میگیرد.
بعد از طی مرحله نخست، در صورتی که نگاه، خنده یا ژستی از فرد مقابل باعث جذب زن یا مرد شود، شخص احساس میکند دلبسته طرف مقابل است. دلیل آن هم افزایش «آدرنالین» در بدن است که فعالیت مغزی را افزایش میدهد و باعث میشود فرد احساس خوبی داشته باشد.
وقتی فردی حس میکند عاشق طرف مقابل شده است، حالت سرخوشی به او دست میدهد و این حالت نتیجة فعالیت «فنیلاتیل آمین» یا نوعی آمفتامین مغزی طبیعی است که در شکلات هم وجود دارد و انرژی و اشتیاق فرد را افزایش میدهد؛ البته اثر فنیل اتیل آمین دوام چندانی ندارد و برای اینکه این حالت در فرد بماند به فعالیتهایی نیاز است تا دوباره سبب ترشح آن شوند.
نگران نباشید، طبیعت برای آنکه شما را همچنان مجذوب همسرتان نگه دارد، ماده دیگری در گنجه دارد. «دوپامین»، مسبب حسِ خوشبختی و آرامش در بدن است. «اکسیتوسین» هم هورمونی است که هورمون عشق لقب گرفته است. صدای فرد مورد علاقه، خاطرات شیرین، حتی یک نگاه مهربان باعث ترشح این هورمون در بدن میشود.
اکسیتوسین به مقدار زیادی در اولین رابطة عاشقانه در بدن ترشح میشود (این هورمون عامل انقباضهای دورة زایمان هم هست). وقتی دو نفر به هم وابسته میشوند و میانشان اعتمادِ کامل شکل میگیرد، ترشح این هورمون در بدن آغاز میشود؛ در حقیقت میتوان گفت این هورمون جزو هورمونهایی است که ترشح آنها نه تنها دلایل فیزیولوژیک، بلکه احساسی دارد. اکسیتوسین باعث وابسته شدن و عشق دو فرد به هم میشود و افراد را به داشتن یک زندگی با دوام، رابطة زناشویی مکرر و داشتن فرزند و ... ترغیب میکند.
● مرحله به مرحلة عاشق شدن
دانشمندان و محققان عاشق شدن را به سه مرحله تقسیم کردهاند: مرحله اول شهوت است که در هر دو جنس زن و مرد به دلیل وجود هورمونهای جنسی استروژن و پروژسترون پدید میآید که دورة کوتاهی دارد.
مرحلة دوم مجذوبیت و دل باختن است. از این مرحله است که واقعا عشق پا میگیرد. در این مرحله فرد دیگر نمیتواند به چیزی جز معشوقش فکر کند. این مرحله از علاقهمند شدن باعث فعال شدن واکنشهای استرسزا و افزایش سطح آدرنالین و کورتیزول در خون میشود. این فرآیند تاثیر فریبندهای در فرد ایجاد میکند. وقتی او را برای اولین بار میبینید بدنتان عرق میکند، قلبتان سریعتر میتپد و دهانتان خشک میشود.
مرحله سوم دل بستن است که تعهد طولانیمدت را به همراه دارد. فکر کنید اگر مرحله اول یعنی شهوت و مرحله دوم یعنی مجذوبیت طولانی بنابراین، هر فردی که عاشق میشد نابودیش هم حتمی بود. ولی وقتی فرد وارد این مرحله میشود احساساتش کنترل شدهتر میشود. این احساسی است که زوجها را به هم متعهد میکند و هورمونهایی که در این مرحله به وسیله سیستم عصبی آزاد میشوند، هورمونهایی هستند که باعث میشود دو نفر به هم وفادار بمانند.
● با وجود این هورمونها چطور همسران عشق را فراموش میکنند؟
برای ترشح مداوم این هورمونها به خصوص اکسیتوسین لازم است زوجین دینامیک و فعال باقی بمانند؛ چون به مرور زمان میزان دوپامین در بدن کاهش مییابد و از میزان اشتیاق کاسته میشود. برای افزایش آن لازم و ضروری است که زن و مرد خلاق باشند و مدام در مورد خاطرات یا آرزوهایشان صحبت کنند. هر جرقهای میتواند سبب ترشح اکسیتوسین شود؛ اگر جرقهای نباشد طبیعی است که به مرور آتش خاموش میشود. برای تداوم زندگی، ایجاد خلاقیت و تازگی بر عهده هر دو جنس زن و مرد است؛ در غیر این صورت عشق به راحتی از میان میرود و کاری از دست هورمونها برنمیآید.
نتیجهگیری
عشق بیقید و شرط یعنی محبت ما برای همدیگر براساس یکسری رفتارها و خصوصیات خاص نباشد. باید همسرتان را به خاطر خود او دوست داشته باشید، نه به خاطر اینکه خوش هیکل است یا چون هر شب برایتان شام درست میکند. این همان عشقی است که نامزدها و زوجهای تازه ازدواج کرده به آن باور دارند. عشق بیقید و شرط آن عشقی است که نه علیرغم تقصیرات بلکه به خاطر آن باشد. این عشق شماست که وجود آنها را توصیف میکند. همیشه تا قبل از اینکه زندگی واقعی خود را نشان دهد همه چیز عالی و زیباست.
زوجها در ابتدا آنقدر مسحور عشق میشوند که فراموش میکنند به منطق شراکت در یک زندگی و طریقه رفتار کردن با همدیگر توجه کنند. متأسفانه، با گذشت زمان عاقلتر و هوشیارتر میشویم و ناگهان میفهمیم که آنچه قبلاً برایمان دوست داشتنی بود الآن آزاردهنده شده است. بلندپروازیهای شوهرتان که یک روز به نظرتان جذاب بود دیگر نشاندهنده خودبینی و تکبر او میشود. یا توجه زنتان به جزئیات نشانة حس کنترلگری او میشود. این زمانی است که زوجها میاندیشند که کجای کارشان اشتباه بوده است؟ چطور میشود که وقتی کسی که بیقید و شرط دوستمان دارد در آنچه که هستیم اشکال و ایراد پیدا میکند؟ احتمالاً مشکل از عشق است! درست است؟
مسئله روشنی که اینجا میتوانیم بگوییم این است که آن عشق تغییر کرده است؛ یعنی همسرمان دیگر ما را بیقید و شرط دوست ندارد، اما معمولاً موضوع این نیست. واقعیت این است که بیشتر زوجهایی که میبینم به این نقطه رسیدهاند، مثل قبل همدیگر را دوست دارند. مشکل این نیست که عشقشان تغییر کرده است، مشکلشان این است که هیچوقت برای روابطشان قانون نگذاشتند یا قوانینشان باید بهروز شود. پس همانطور که میبینید، با اینکه عشق میتواند بیقید و شرط باشد اما روابط سالم به قانون نیاز دارند.
میدانم که این نیاز به درک متقابل دارد؛ اما واقعیت این است که روابط برای تحمّل استرس و چالشهای زندگی نیاز به حد و مرز دارند. بنده معمولاً این نیاز به حد و مرز در عشق را با بچهدار شدن مقایسه میکنم. پدر و مادر بهطور کلی فرزندانشان را بیقید و شرط دوست دارند، اما برای بزرگ کردن آنها باید قوانینی وجود داشته باشد. به همین ترتیب است که به آنها یاد میدهیم با دیگران کنار بیایند و جهان را درک کنند. قانون و حد و مرز باعث میشود که بچه (با همسر) خیلی خوب درک کند که چطور رابطة مثبت با کسانی که دوستشان دارد برقرار کند و نیازهایش را بیان کند. شادترین و خوشبختترین بچهها کسانی هستند که با والدینی زندگی میکنند که در ابراز عشق و نیازهایشان راحت هستند. روابط صمیمانه مثل ازدواج هم نیاز به همان راهبردها برای ایجاد یک رابطه عمیق و با دوام دارد.
حد و مرز در واقع همان قوانین تعهد است، یعنی یکسری راهبرد برای اینکه بفهمیم چطور باید ارتباط برقرار کنیم و اینکه از سایرین چه میخواهیم. این حد و مرزها به هر فرد این امکان را میدهد که فردیت خود را حفظ کند؛ به جای اینکه همدیگر را کنترل کنند، به اتفاق هم رشد کنند. این حد و مرزها همچنین تعهد یک ازدواج را حفظ میکند و ارتباطی با دوام و سالم میان دو طرف ایجاد میکند. همین حد و مرز سالم است که باعث میشود بعضی زوجها به هم وفادار بمانند؛ در حالیکه سایرین با مشکلات بیوفایی و خیانت دست و پنجه نرم میکنند. این حد و مرزها همچنین از مورد سوءاستفاده قرار گرفتن در رابطه هم فرد را حفظ میکند. با اینکه ممکن است بدون هیچ شرطی همسرتان را دوست داشته باشید، به این معنا نیست که حق دارید در یک محیط ناامن یا از نظر احساسی زیانبخش با او زندگی کنید. این حد مرزها باعث میشوند آزادانه و عمیق هم را دوست داشته باشیم و درک مشخصی از آنچه برایمان قابل قبول است ایجاد کنیم.
ای که میپرسی نشان عشق چیست؟ عشق چیزی جز ظهور مهر نیست!
عشق یعنی مهر بیاما، اگر؛ عشق یعنی رفتن با پای سر!
عشق یعنی دل تپیدن بهر دوست عشق یعنی جان من قربان اوست!
عشق یعنی خواندن از چشمان او؛ حرفهای دل بدون گفتگو!
عشق، یار مهربان زندگی؛ بادبان و نردبان زندگی!
عشق یعنی روح را آراستن؛ بیشمار افتادن و برخاستن!
عشق یعنی زشتی زیبا شده؛ عشق یعنی گنگی گویا شده!
عشق یعنی مهربانی در عمل؛ خلق کیفیت به زنبور عسل!
عشق یعنی گل به جای خار باش؛ پل به جای این همه دیوار باش!
عشق یعنی یک نگاه آشنا؛ دیدن افتادگان زیر پا!
زیر لب با خود ترنم داشتن؛ بر لب غمگین تبسم کاشتن!
عشق، آزادی، رهایی، ایمنی؛ عشق زیبایی، زلالی، روشنی!
عشق یعنی تنگ بیماهی شده؛ عشق یعنی ماهی راهی شده!
عشق یعنی آهویی آرام و رام؛ عشق صیادی بدون تیر و دام!
عشق یعنی برگ روی ساقهها؛ عشق یعنی گل به روی شاخهها!
عشق یعنی از بدیها اجتناب؛ بردن پروانه از لای کتاب!
در میان این همه غوغا و شر؛ عشق یعنی کاهش رنج بشر!
ای توانا، ناتوان عشق باش؛ پهلوانا، پهلوان عشق باش!
ای دلاور، دل به دست آورده باش؛ در دل آزرده منزل کرده باش!
عشق یعنی خدمت بیمنتی؛ عشق یعنی طاعت بیجنتی!
گاه بر بیاحترامی، احترام؛ بخشش و مردی به جای انتقام!
عشق را دیدی خودت را خاک کن؛ سینهات را در حضورش چاک کن!
عشق آمد خویش را گم کن عزیز؛ قوتات را قوت مردم کن عزیز!
عشق یعنی مشکلی آسان کنی؛ دردی از درماندهای درمان کنی!
عشق یعنی خویشتن را گم کنی؛ عشق یعنی خویش را گندم کنی!
عشق یعنی نان ده و از دین مپرس؛ در مقام بخشش از آیین مپرس!
هر کسی او را خدایش جان دهد؛ آدمی باید که او را نان دهد!
در تنور عاشقی سردی مکن؛ در مقام عشق نامردی مکن!
لاف مردی میزنی مردانه باش؛ در مسیر عاشقی افسانه باش!
دین نداری مردمی آزاده باش؛ هرچه بالا میروی افتاده باش!
در پناه دین، دکانداری مکن؛ چون به خلوت میروی کاری مکن!
عشق یعنی ظاهر باطن نما؛ باطنی آکنده از نور خدا!
عشق یعنی عارف بیخرقهای؛ عشق یعنی بندة بیفرقهای!
عشق یعنی آنچنان در نیستی؛ تا که معشوقت نداند کیستی!
عشق یعنی ذهن زیبا آفرین؛ آسمانی کردن روی زمین!
عشق گوید مست شو گر عاقلی؛ از شراب غیر انگوری ولی!
هر که با عشق آشنا شد مست شد؛ وارد یک راه بیبنبست شد!
کاش در جانم شراب عشق باد؛ خانه جانم خراب عشق باد!
هر کجا عشق آید و ساکن شود؛ هر چه ناممکن بود ممکن شود!
در جهان هر کار خوب و ماندنیست؛ رد پای عشق در او دیدنیست!
شعرهای خوب دیوان جهان؛ سرّ عشق است و سرود عاشقان!
آری! عشق رمزی در دل است؛ شرح و وصف عشق کاری مشکل است!
عشق یعنی شور هستی در کلام؛ عشق یعنی شعر، مستی، والسلام!!!
(زنده یاد مجتبی کاشانی)
معنی عشق چیست؟
گروهی از متخصصان در پژوهشی سوالی را از تعدادی کودک خردسال پرسیدند؛ پاسخهایی که بچهها دادند عمیقتر و متفکرانهتر از تصورات آنان بود.
سوال این بود: معنی عشق چیست؟
- وقتی کسی شما رو دوست داره، اسم شما رو متفاوت از بقیه میگه. (بیلی، 4 ساله)
- مادر بزرگ من از وقتی آرتروز گرفته نمیتونه ناخنهاش رو لاک بزنه، پدر بزرگم همیشه این کار رو براش میکنه، این عشقه. (زبکا، 8 ساله)
- عشق وقتیه که شما برای غذا خوردن میرین بیرون و بیشتر سیب زمینی سرخ شده خودتون رو میدهید به دوستتون، بدون اینکه از اون انتظار داشته باشید که کمی از غذای خودشو بده به شما. (کریستی، 6 ساله)
- عشق یعنی وقتی که مامان من برای بابام قهوه درست میکنه و قبل از اینکه بدش به بابا امتحانش میکنه تا مطمئن بشه که طعمش خوبه. (دنی، 7 ساله)
- عشق اون چیزیه که لبخند رو وقتی که خستهای به لبت میاره. (تری، 4 ساله)
- عشق همون باز کردن کادوهای کریسمسه، به شرطی که یه لحظه دست نگه داری و فقط با دقت گوش کنی. (بابی، 7 ساله)
- اگه میخواهی دوست داشتن رو بهتر یاد بگیری، باید از دوستی که بیشتر از همه ازش متنفری شروع کنی. (نیکا، 7 ساله)
- عشق اون موقعی که تو به پسره میگی که از تی شرتش خوشت اومده، بعد اون هر روز میپوشتش. (نوئل، 7 ساله)
- عشق مثل یه پیرزن کوچولو و یه پیرمرد کوچولو میمونه که هنوز با هم دوست هستن، حتی بعد از اینکه همدیگر رو خیلی خوب میشناسن. (تامی، 6 ساله)
- مامانم منو بیشتر از هر کس دیگهای دوست داره، چون هیچ کس دیگهای شبها منو نمیبوسه تا خوابم ببره. (کلر، 6 ساله)
- عشق اون موقعی هست که مامان بهترین تیکه مرغ رو میده به بابا. (الین، 5 ساله)
نظر شما راجع به جوابهای بچهها چیست؟