چرا رنج میکشیم؟
ضربالمثلی معروف است که میگوید: «خوابیده را میتوان بیدار کرد، امّا کسی که خودش را به خواب زده هرگز نمیتوان بیدار کرد.» به نظرم بزرگترین مشکلی که بیماران صعبالعلاج با آن دست به گریباناند، مشکل «معنای زندگی» است. مسئلهای که در مواجه با رنجها و سختترین رنجها یعنی مسئلة مرگ، جدیتر مطرح میشود. به باسواد و بیسواد، فیلسوف و غیر فیلسوف، عارف و عامی اختصاص ندارد. در زمان ارسطو این سؤال مطرح شد که چرا انسان زجر میکشد؟ معنی رنج چیست؟ منشأ آن کدام است و راه رهایی از رنج چیست؟ به نظر بنده، رنج نتیجة نوعی ناسازگاری بین عالم درون و عالم بیرون است. آنچه که من میخواهم نیست و آنچه که هست؛ من شکاف و تعارضی را که میان جهان آرزوها با جهان واقعیت است نمیخواهم. عالمان معتقدند، انسان زمانی آرام میشود که به خدا برسد و وقتی به خدا رسید هرگز ناامید نمیشود. تا به حال هیچ فکر کردهاید که چرا انسانها ناامید میشوند. اگر با افکار پوچ و تلخ و واژگان گزنده سر و کار داشته باشیم، پژمرده میشویم. گاهی در زندگی با رویدادهای دردناکی روبهرو میشویم که علت وجودی آنها برایمان قابل درک نیست؛ زبان به شکایت از خداوند گشوده و زمانی که این اتفافات به درازا بکشد، شروع به ناسازگاری میکنیم و حتی ممکن است به مرحلة عصیان هم برسیم. دیگر نه خود را میشناسیم و نه خداوند را. ترسهایمان افزایش یافته و به لاک تنهایی و انزوا فرو میرویم. بودن و زندگی کردن را فراموش میکنیم و در چراها و نبایدها غرق میشویم و برای آرام کردن ذهن خود و ساکت کردن احساسات دردآور به هر ابزاری روی میآوریم و در نهایت به مرگِ روحی میرسیم؛ چرا؟ چون با زاویة دید نسبی و نگرشی محدود به وقایع مینگریم و جایگاه خود را فراموش کردهایم. عشق خداوند را به خود انکار کرده و حضور او را در هر رویداد حس نکردهایم؛ ردِ پای خداوند را در زندگی خود احساس نکرده و ناسپاس گردیدهایم. بشر هر چه بيشتر به ذهن آگاهش متّكي باشد، طعم زندگي را كمتر حس ميكند و وجد و سرور كمتري از زندگی خود میبرد. ذهن ناآگاهِ انسان، بخش عظيمي از ذهن است كه مورد استفاده قرار نميگيرد. اين بخش امكانات بالقوه بسيار زيادي در خود نهفته دارد. اگر شما سعي كنيد به ذهن ناآگاه خويش راه پيدا كنيد، زندگي كمتر شما را نوميد خواهد ساخت. موفقیتها به مرور حاصل میشوند و چیزی که ارزش انجام شدن دارد، لازم نیست در همان گام نخست یکباره کامل گردد. اگر میخواهید حقیقت را دریابید، فقط فکر خود را ساکت کنید؛ حقیقت خودبهخود نمایان میشود، امّا قابل تعریف نیست.
سؤال این است که آیا واقعاً حقیقت قابل تعریف است یا فقط باید آن را درک کرد. متأسفانه بنده و برخی از آدمها، خود را «عقلِ کُل» میدانیم و میپنداریم که رسالت بزرگی به نام رهانیدن مردم از جهالت داریم و بدتر آنکه سر تسلیم در مقابل حرف حق دیگران فرود نمیآوریم. این یکی از چیزهایی است که باعث میشود تا در زندگی رنج بیشتری ببریم. درحالیکه اگر فروتن باشیم، بسیاری از مشکلاتمان برطرف میشد و این همه رنج نمیبردیم. با توجه به «جهانبینی ذهنگرایانه» میتوان گفت: تجربة ما از کل عالم هستی هیچ چیز نیست مگر تفکّر اندکی که در برخی از اوقات حتی درست بودن یا نبودن آن را هم به خوبی نمیدانیم. از آن بدتر اینکه وقایع زمانی تبدیل به تجربه میشوند که خود فرد قبلاً به آنها فکر کرده است؛ چرا که هر تفکّر و ایدهای که به حقیقت میپیوندد بر اساس میزان توجهی است که ما به آن دادهایم. درگیری و منازعه با احساسات است که سبب ایجاد رنج و بدبختی میشود. وقتی متوجه بشوید که این هوس ناخواسته و نامطبوع مجدداً وارد ذهنِ ناخودآگاه شما شده است، دندانهایتان را از شدّت عصبانیّت روی هم فشار ندهید و با استفاده از خواست و ارادة فردی، آن را از ذهنتان بیرون کنید و تا جایی که میتوانید با آن درگیر نشوید. هر درگیری فکری سبب برجستهتر شدن آن فکر به خصوص شده، اندیشه را قدرتمندتر میسازد و در پایان جز بدبختی و آشفتگی، چیزی نصیبتان نخواهد شد. با تفکّرات منفی وارد جنگ نشوید، تا حدّ امکان آنها را رها کرده و از مرکز توجه خود دور کنید. یاد بگیریم که هر کس باید تنها پذیرای افکار صحیح باشد و از روی عقل و با خواست و ارادة فردی افکارش را انتخاب کند، از بالاترین میزان صحّت و سلامت فیزیکی، احساسی و ذهنی برخوردار خواهد بود و همة کارهای درست را در زمانِ مناسب انجام خواهد داد. چرا شما فکر میکنید همة آدمها و مخلوقات دنیا باید در خدمت شما باشند؛ مگر شما برای مخلوقات خداوند چه کردهاید؟ اگر هم سعادت داشتهاید، عمل خیری انجام دادهاید؛ خوب تازه وظیفة خود را انجام دادهاید.
از ستم کردن به کسی که در برابر تو یاوری جز خدا ندارد بپرهیز که همانا نیازهای مردم به شما از نعمتهای خوب خداست. پس در برآوردن نیازهای آنان کوتاهی نکنید. بدین ترتیب وقتی ایمان و عشق، گذشت، آرزو، در دل ما جای گرفت، دیگر از چیزی نمیترسیم و وقتی از چیزی نترسیدیم و به خدا پناه آوردیم، هرگز در زندگی زجر و رنج نمیکشیم، زیرا هر چیزی پیش آید لطف و عنایت حضرت دوست است؛ آنگاه شما به این باور رسیدهاید که همة هستی با ارادة خدا، برای خداست و در نهایت برای تکامل آدمی است و حرکت و بازگشت او به نزد پروردگارش خواهد بود.
حسادت یا رقابت
به نظر شما حسّ حسادت چیست و چگونه به وجود میآید؟ آیا حسادت با رقابت تفاوت دارد؟
حسادت چیست؟ حسادت یک نوع واكنش هيجانى است. بزرگان علم اخلاق در تفسير «حسد» چنين گفتهاند: «حسد» که در فارسى به «رشک» تعبیر مىشود، به معنى «آرزوى زوال نعمت از ديگران است، خواه آن نعمت به حسود برسد يا نرسد»؛ بنابراين کار حسود يا ويرانگرى است، يا آرزوى ويران شدن بنيان نعمتهایی که خداوند به ديگران داده است، خواه آن سرمايه و نعمت به او منتقل شود يا نه! حسادت به معني آرزو کردن زوال نعمت از کسي است که آن را به دست آورده است. انسان حسود از وجود نعمت، شادکامی، موفقیّت و پیشرفت دیگران در حیطههای مالی، تحصیلی و شغلی، مورد توجه واقعشدن ناراضي است و دوست ندارد که ديگري از نعمت يا آسايش برخوردار باشد. شاید شخص حسود، هرگز متوجه نباشد که این مشکلِ اخلاقی را دارد. تا امروز کسی را ندیدم که دربارة این رزیلة اخلاقی سخن بگوید و برای از بین رفتن آن تدبیری بیاندیشد. حسادت در نهايت تبديل به ناتواني و احساس کمبود در شخص حسود شده و او را دچار حقارت ميکند.
حسود بودن، ژنشناختیای نيست، بلکه آموختني است و خانوادههایی که همیشه در حال قياس کردن خود، زندگي و فرزندانشان با ديگران هستند، قطعاً کودکانی حسود تربيت ميکنند. خانوادهها براي مقابله با حسادت ميتوانند با ارضاي نيازهاي عاطفي و محبّت به فرزندشان، مانع ايجاد کمبودهاي عاطفي و نيازهاي معنوي برآورده نشدة آنان شوند. از سوي ديگر والدين نبايد از اين نکته غفلت کنند که دخترها به دليل شدّت احساسات و عواطف فطري، بيش از پسران در معرض اين آسيب قرار دارند. بعضی از والدین از آغاز به فرزندانشان میآموزند تا همیشه خود را با دیگران مقايسه كنند و با تکرار این بینش و درخواست، او را در مقايسه كردن، شرطي مینمایند؛ در نتیجه حسادت که محصول جانبي شرطی شدگی «مقايسه كردن» است، در شخص پدید آمده و یا تقویت میشود. متأسفانه در این زمانه میبینیم که بسیاری از انسانها نسبت به هم حسادت میکنند، و به سبب حسادت است که ما چنین جهنمی برای خود و دیگران خلق کردهایم. حسادت يک احساس ناخوشايند است که ريشة آن در احساس ناامني و تزلزل نهفته است. خواه دليلي براي بروز حسادت وجود داشته باشد خواه نداشته باشد، به هر حال فرد حسود با تنش و تشويش روبهروست و حتي به مسائل بسيار جزیي که اصلاً هیچگونه ارتباطي با زندگیاش ندارد، غِبطه ميخورد! براي بسياري از افراد، حسادت به دليل ترس از رها شدن و تنها ماندن به وجود ميآيد. اين امر زماني معنا پيدا ميکند که از نظر اقتصادي، اجتماعي، جنسي، احساسي و ... همساني در يک رابطه وجود نداشته باشد. شخصي که قدرت کمتري دارد، بياختيار و ناآگاهانه از شکّ و ترديد و يا حسادت استفاده کرده و تصوّر ميکند که با اين کار ميتواند بر کمبودهاي خود غلبه کند. حسادتهاي غيرمنطقي در احساسات و عواطف دروني شخص ريشه دارند و در برخی از موارد گاهي اوقات حسادت، تجلّي ترسها و تزلزلهاي باطني ماست.
چقدر خوب میشود که انسانها گاهی اوقات، به درون سبد خود نگاهی بیاندازند؛ چیزهای ساختگی، ظاهری و دروغین بسیاری، در آن خواهیم یافت. برای چه؟ چرا نمیتوانید طبیعی و خودجوش باشید؟ باور کنید که شما تنها کسی هستید که «درون خود» را میشناسید. متأسفانه بیشتر انسانها در مورد دیگران فقط ظاهر آنها را میبینند. درست است که ظاهر بسیاری از افراد زیبا و فریبنده است؛ همین نوع مقایسه کردنها بیشترین زمینه را برای به وجود آوردن حسادت رقم میزند. يکى از رذايل اخلاقى که در طول تاريخ بشر آثار بسيار منفى فردى و اجتماعى داشته است، «حسد» است. انسانهای حسود در این دنیا هیچ آرامشی ندارند؛ چون تمام تلاششان اين است که نعمت را از دیگران بگيرند و آلوده به انواع جنايتها مىشوند: دروغ مىگويند، غيبت مىکنند، دست به انواع ظلم و ستمها مىزنند. به عبارتی میتوان گفت که «حسود» به حکمتِ الهى معترض است و به همين دليل نوعى کفر و شرک خَفی دارد که خود از آن بیخبر است. بىشک اگر اخلاق زشت، کينه، دشمنی و حسد از ميان انسانها برچيده شود، زندگى مردم همچون زندگى باشکوهی خواهد شد. به تعبیری میتوان گفت، حسد در وهلة اول یکی از بزرگترین بلاهایی است که جامعه و مردم و خانوادهها را به تباهی میکشاند.
پس اگر شما مقایسه کردن را رها کنید، حسادت نیز ناپدید میشود. آنگاه به راحتی میفهمید که خودتان هستید و نیازی نیست که کس دیگری باشید. مقایسه، نگرشی بسیار احمقانه است؛ شما فقط خودتان هستید؛ هیچ کس شبیه شما نبوده و نخواهد بود، و نیازی هم نیست که شما شبیه هیچ کس دیگری باشید. هر فردی یگانه و غیرقابل مقایسه است. اگر یکبار فهم این نکته در انسان جا بیفتد، احساس حسادت نیز ناپدید میشود. خداوند فقط نسخة اصیل میآفریند و به کپی اعتقادی ندارد. گروهی از روانشناسان معتقدند که حسادت، نتیجة احساس آشفتگی، ضعف و ناتوانی، پوچی، آسیبپذیری و ترس شدید است. شخص حسود، علاوه بر این که آنچه دیگری دارد میخواهد، آرزویش این است که شخص مقابلش اصلاً آن چیز را نداشته باشد و از ناراحتی او احساس رضایت میکند. حسود با غیبت کردن، یا برانگیختن احساسات دیگران، آنان را آزار میدهد.
خانوادههایی که بین فرزندان خود تبعیض قائل شده و در این کار زیادهروی میکنند، فرزندانشان به آسیبپذیری و حسادتِ شدید دچار میشوند؛ آنان حالتی جبرانکننده و تلافیجویانه میگیرند و علاقهمند هستند آنچه دیگری دارد از او بگیرند و او را از داشتن آن چیز یا موقعیّت محروم کنند. به طور کلی حسادت، رفتار و عمل غیرعادی است که فرد در مقابل عدم موفقیت در رقابت با دیگران (اعم از کودک یا بزرگسال) از خود بروز میدهد.
بسیاری از افراد هنگامی که نامة ارتقای همکارشان را روی میز میبینند، به جای خوشحالی، ناراحت میشوند؛ وقتی میشنوند یکی از دوستان قدیمیشان خانهای بزرگ و زیبا خریده، دلگیر شده و صدایشان میگیرد؛ اگر خدای ناکرده کسی از بین شما اینگونه است، متأسفانه باید بگوییم او دچار حسِ ناخوشایند «حسادت» شده است و با این احساس، بیشتر از همه به خودش آسیب میرساند. حسادت نیز یکی از احساسات انسانی است؛ یک خشم درونی. حسادت از آغاز تاریخ همراه انسانها بوده و کمتر کسی است که در زندگی خود، حتی برای لحظهای کوتاه، دچار این حس نشده باشد. برخی از انسانها دوست دارند بهتر از دیگران باشند و اگر آن فرد احساس کند دیگران بهتر از او هستند و خودش در مرتبة پایینتری قرار دارد، دچار حسادت میشود. روانشناسان و کارشناسان علوم رفتاری معتقدند، عزّت نفس و اعتمادبهنفس باعث میشود که فرد در هر شرایطی خود را ارزشمند دانسته و به دیگران حسادت نکند. حسادت فقط مربوط به مادیات نیست؛ هر چیزی میتواند باعث ایجاد حسادت شود.
به نظرِ من، حسادت نوعی بیماری خطرناک است که برخی از انسانها گرفتار آن میشوند. حسود باید بداند که این رزیلة اخلاقی مانند مواد مخدّر، سلامت روح و جسم او را به خطر میاندازد. او باید بداند که علاوه بر بیماریهای جسمی و روحی، آخرت خویش را نیز از دست میدهد؛ چرا که به حکمتِ خدا اعتراض کرده و در پرتگاه شرک و ناامیدی افتاده است. به اشخاص گرفتار این رزیلة اخلاقی پیشنهاد میکنم که نخست فکر و ذهن خود را به نعمتها الهی متمرکز کرده و سعی کنند فضای زندگی خود را از بخل و کینه و غضب خالی کنند. برای مبارزه با هر یک از این امور، باید ابزار آن را آماده سازند؛ از جمله در عواقب سوء این صفات ناپسند تفکّر کنند و کسبِ فضیلت و یاری خداوند را طلب کنند. به تدریج تکرار آن به یک عادت تبدیل شده و ادامة عادت به ملکه و صفت درونی تبدیل میگردد. اگر حسود به جای تخریب اعتبار و شخصیت فردی به تقویت موقعیت خود بپردازد، به جای غیبت و مذمّتش، او را مدح و ستایش کند، و به جای تلاش در تخریب زندگی مادیش، خود را آمادة اعانت و همکاری با او نماید، تا میتواند از او سخن نیکو بگوید، و تا ممکن است نسبت به او محبّت کند و تا آنجا که در اختیار اوست خیر و سعادت او را طلب کند و به دیگران نیز همین امور را توصیه کند؛ تکرار این اعمال به تدریج، آثارِ حسد را از روح او میشوید و نقطة مقابل آن که «نصب» و «خیرخواهی» است، با یک دنیا نور و صفا و معنویت جانشین آن میگردد.
بیشتر انسانها حسادت را با رقابت سالم اشتباه گرفته و میگویند که ما حسادت نمیکنیم بلکه رقابت میکنیم و با این توجیه، خود را فریب میدهند؛ متأسفانه آنان درک و تعبیرِ درستی از رقابت ندارند. بيشتر آدمها دوست دارند با هم رقابت كنند؛ در رقابت ما طرف مقابلمان را همچون يك رقيب ميبينيم كه بايد به هر طريق ممكن او را كنار بزنيم. اگر سعي كنيم رقابت را با رفاقت بیامیزیم، آن وقت است که درک خوبی در حرکت و پیشرفت زندگی خود پیدا کردهایم و زندگي شيرينی خواهیم داشت. البته وارد شدن در اين عرصه كمي سخت است. گفتنی است، هنگامی که غرور و خودشیفتگی فرد بیشتر میشود، حسادت درون انسان ریشه میکند و هنگامی که حسادت پایگاه خود را در درون انسان محکم نمود، آنگاه کینه نیز در انسان شکل میگیرد و شخص بیمار را بیمارتر میکند. بنابراین بهتر است در آغاز غرور خود را از بین برده تا گرفتار رذائل دیگر نشویم؛ زیرا ریشة تمام این بیماریهای اخلاقی «جهل و غرور» است. بهترین راه برای از بین بردن «جهل و غرور» آن است که حسود باور کند، بایست در طول زندگی راضی به رضای حق بوده و در برابر اراده حضرتِ دوست تسلیم گردد؛ به آنچه که دارد قانع باشد و شکر خدا را بهجا آورد تا عنایت الهی شامل حال او شود. بزرگان اخلاق میگویند که شکست انسان زمانی شروع میشود که سه خصلت بر وجودِ انسان چیره شود: حسد و خودپسندی و فَخرفروشی.
چگونه میتوانیم حسادت را از خودمان دور کنیم؟
همة ما ممکن است گاهی در زندگی دچار حسادت شویم. ارتقای شغلی همکاران، اتومبیل جدید همسایه يا حتی دوچرخه دوستتان ممکن است باعث حسادتتان شود. برای بیشتر افراد، حسادت، احساسی زودگذر و مقطعی است، امّا بعضی مواقع حسادت آنقدر شدید است که شادی فرد را میگیرد و بر روابطش با دیگران تأثیر منفی میگذارد. مراحل زیر به شما کمک میکند تا بر حسِ حسادت غلبه کنید:
1- برای شروع میتوانید به جای اینکه به خاطر احساس حسادت نسبت به دیگران، خودتان را سرزنش کنید، ریشهها و دلایل حسادتتان را شناسایی کنید. روانشناسان میگویند، حسادت در نتیجة اعمال و رفتار دیگران ایجاد نمیشود، بلکه نداشتن اعتمادبهنفس درونی باعث به وجود آمدن چنین احساسی در افراد میشود. سعی نکنید رفتار خودتان را توجیه کنید. شاید گاهی بتوانید برای حسادتتان دلیل قانعکنندهای پیدا کنید امّا در اغلب موارد اینطور نیست.
2- بهترین روش برای از بین بردن حسادت این است که اعتمادبهنفستان را تقویت کنید. همانطور که در مرحلة قبل گفتیم، حسادت در نتیجة عدم اطمینان افراد به خودشان ایجاد میشود نه رفتار و اعمال دیگران. برای افزایش و تقویت اعتمادبهنفستان از همین امروز اقدام کنید. کتابهای مفید در این زمینه را مطالعه کنید و در صورت لزوم از مشاور کمک بگیرید.
3- در این مرحله میتوانید با مشورت کردن و راهنمایی گرفتن از افراد مجرب، از تجربههای گذشته آنها درس گرفته، حسادت را شناسایی کرده و آن را کنار بگذارید. اگر در گذشته به کسی حسادت کردهاید، با دقت بیشتری به آثار منفی حسادت در زندگیتان توجه کنید. اجازه ندهید حسادت بر روابط شما با دیگران تأثیر منفی بگذارد.
4- اگر خانواده و دوستان شما هر چه بیشتر پیشرفت کنند و در زندگیشان موفق شوند، بهتر میتوانند از شما حمایت کنند و اعتمادبهنفستان را بالا ببرند؛ بنابراین به جای حسادت، به وجود آنها افتخار کنید. حسادت به داشتههای دیگران، شما را عصبی، خشمگین و افسرده میکند و همین باعث میشود انرژی لازم را برای کسب موفقیت از دست داده و نتوانید پیشرفت کنید.
5- سعی کنید همیشه برای نعمتهایی که دارید، شکرگزار باشید و براي بهبودِ وضعیت زندگی خود تلاش فراوان كنيد. حسادت وقتي به وجود ميآيد كه شخص احساس كند آنچه دارد، كمتر از آن چيزي است كه بايد داشته باشد. بنابراین قانع و راضی بودن به آنچه که دارید، میتواند شما را از این احساس ناخوشایند دور کند. این تفکّر، شما را در تمامی مراحل زندگیتان موفق میکند.
6- معرفت و آگاهی خودتان را افزایش داده و برنامههایتان را بر اساس اقدامات خودتان تنظیم کنید. یاد بگیرید در لحظاتی که دچار حسادت میشوید، قبل از اینکه حسادت تمام وجودتان را بگیرد، آن را بسنجید. به جای اندیشه به مواردی که حسادتتان را برانگیخته، به این بیاندیشید که چه ضعف یا کمبودی در وجودتان باعث به وجود آمدن این حس شده است.
7- شخصیتتان را رشد دهید. به نقاط مثبت شخصیتتان فکر کنید، قدر خودتان را بدانید و ارزش وجودتان را درک کنید. فراموش نکنید شأن شما بالاتر از این است که به دیگران حسادت کرده و با این کار به خودتان آسیب برسانید.
از خودتان چه انتظاری دارید؟
زندگی چون گُلی است که زود از پس زمان عبور میکند و خود را با آن سازگار میسازد؛ ثانیهها، دقیقهها، ساعتها، روزها، ماهها و سالها از پی هم میگذرند. گاهی روزهایی را سپری میکنیم که اگر به آنها خوب بنگریم، هیچ کار ارزشمندی در آن انجام ندادهایم. گاهی باورمان نمیشود که زمان بگذرد و ما همچنان مانده باشیم و آن چیز که تغییر کرده، رقم سال و ماه باشد. گاهی نگاههای آشنا و تکرار حادثههای روزمره، بازتاب یک باور قدیمیاند. باوری که برای آن عمر گذراندهایم. باوری که شاید امروز، خلاف آن ظاهر شده است، امّا نمایش ناباورانه پایداری ماست. هر چه بیشتر از عمرمان میگذرد، بیشتر دچار روزمرهگی میشویم. این روزمره باعث میشود ما خیلی چیزها را فراموش کنیم. چیزهایی که فقط ممکن است در شرایط سخت یادمان بیاید. کارهای مهمی، چون نفس کشیدن، حرکت کردن و زنده بودن؛ امّا زمانی که میفهمیم دیگر وقتی برای زندگی نداریم یا وقتی که میفهمیم همه چیز تمام میشود، تازه یادمان میافتد که زندهایم و باید زندگی کنیم و از لحظهلحظة روزهایمان استفاده کنیم. فراموشی طبیعت ما آدمهاست؛ اینکه خیلی وقتها چشمهایمان را روی مهمترین داشتههای خود میبندیم و فکر میکنیم شرایط همیشه همین طور میماند و حرکت در جادة زندگی برای ما ادامه دارد. با خودمان فکر میکنیم که هنوز خیلی وقت داریم، امّا از این امر غافلیم که شاید یک لحظة دیگر فرصتمان تمام شود.
اگر كارتان را دوست نداريد، اگر ارتباط شما با ديگران مطلوب نيست، اگر چاق هستيد، اگر شاد نيستيد، همه و همه به شما مربوط ميشود. شما قرباني شرايط نيستيد، شما آزاديد كه شرايط را خودتان انتخاب كنيد. براي اینكه بتوانيد زندگيتان و خودتان را تغيير دهيد. نکتة اصلي اين است كه ما در «وقتِ اضافه» زندگي ميكنيم و ممكنه لحظهای بعدي، آخرمان لحظه باشد؛ پس بهتر است جوري زندگي كنيم كه اگر يك لحظة بعد نبوديم، جايي براي حسرت خوردن نمانده باشد و خيالمان راحت باشد كه به نسبت سن و سال و شرايط و امكانات و موقعيتهايي كه در اختيار داشتيم، توانستيم به خواستهها و آرزوهاي خود برسيم. خداوند به ما آن قدر توانایی داده كه بتوانيم تصاوير مطلوبي در ذهنمان خلق کرده و آن را به طور خودكار در دنياي بيروني خلق كنيم. خدای بزرگ قوانين موفقیّت را حتي قبل از اينكه ما به دنيا بياييم در قلب ما قرار داده و با صداي زيبا و شگفتانگيزي به نام «وجدان» هر لحظه ما را به سمت موفقیّت واقعي هدايت ميكند. براي بسياري اين شيوة تفكر، جديد و در عینحال جالب توجه است. به خصوص زماني كه به روشني مشاهده ميكنند كه آنچه در زندگيشان وجود دارد، نتيجة مستقيم كارهاي خودشان است. مسئولیتپذیری در زندگي به معناي قضاوت كردن درباره آن نيست، بلكه بهتر است واقعيتها را مشاهده و سهم خود را در اين مكاشفه پيدا كنيم. بيترديد انسانها و وقايع اطراف تأثيراتي بر زندگي شما خواهند داشت، امّا اين فقط شما هستيد كه تصميم ميگيريد كدام يك از اين عوامل، چه در جنبههاي مثبت و چه در جنبههاي منفي، تأثيرگذارتر باشند.
شما تمامي زندگي خود را ساعت به ساعت و دقيقه به دقيقه، با افکارتان ميآفرينيد. يكي از آرزوهاي هميشگي انسان آرامش و نشاط بوده و هست. تنش يا فشار رواني سراغ همة انسانها رفته و پس از اين هم خواهد رفت. بايد باور كنيد هيچ مانعي در دنيا وجود ندارد. اگر شما از اعماق قلبتان تصميم به انجام كاري بگيريد، انجام خواهد شد. مانع اصلي در راه شما ذهن شماست، نه اينكه كجاييد و كي هستيد.
اي مسافر، آیا چمدانِ سفرت را آماده كردي يا منتظر معجزه هستی؟ حضور خداوند را در همة لحظات احساس كنيد. او هميشه با شماست. دنيا به قدري بزرگ است كه براي همة انسانها جا هست. به جاي آنكه جاي ديگران را بگيريد سعي كنيد جاي خود را بيابيد. هميشه قيمتيترين چيزها، آنهایی نيستند كه در دور دستها دنبالشان ميگرديد. همة هستي در كنار شماست، كمسويي چشمهاست كه ما را به بيراهه مياندازد. زندگي جدولي است كه هر كس به حل آن پي ببرد، جايزهاش مرگ است و اين چيزي است كه بايد روزي آن را باور كنيد.
هميشه غمگينترين و رنجورترين لحظات انسان را کسانی میسازند كه شيرينترين و شادترين لحظات را براي آنها ساختهاند؛ پس بياييد از انسانها غمي به دل نگيريم؛ زيرا خودشان نيز غمگيناند. با آنكه تنهايند امّا از خود ميگريزند زيرا به خود و به عشق خود و به حقيقت خود شك دارند؛ پس دوستشان بداريد. اگر چه دوستتان نداشته باشند. بايد همواره زيباترين كلامها را بر زبان جاري كنيد! حتي به هنگامي كه خشم تمام وجودتان را فرا گرفته است!
بشر به تدريج دست از جذابیتهای نفس خواهد كشيد. با فرار از زندگي نميتوان خدا را يافت، بلكه با برقرار نمودن وحدت با كائنات است كه ميتوان به آرامش حقيقي و سپس به خدا رسيد. كسي كه كارها و مسئوليتهاي دنيوي را به نحو كامل انجام ميدهد و همیشه متوجه زودگذر بودن و فناي دنياست؛ او در دل خويش بدون اينكه سايرين بدانند به خدا عشق ميورزد. اگر به خدا معتاد شويد، تمامي مسائل شما حل ميشود. شما بايد از همه چيز حتي وجود خودتان دست بشوييد. هيچ چیز حقیقی نيست، مگر خداوند؛ هیچچیز اهميت ندارد، مگر عشق خداوند. براي اينكه بتوانيم خدا را آن طوري كه بايد دوست داشته باشيم، بايد براي او زيست و براي او مُرد و دانست كه هدف از زندگي، عشق به خدا و يافتن او در خويشتن است.
ما بايد در خود بميريم تا در خدا حيات داشته باشيم؛ بنابراین زندگيِ درون ما بايد كاملاً تهي باشد تا منزل خدا گردد. ما بايد لباس منیّت را از تن در آوریم و چيزي را از آنِ خود ندانیم، بلكه به بهترین شکل از آنها استفاده كنيم تا در بيكراني خدا جذب گرديم. مقصود از زندگي، عشق ورزيدن به خداست. هدف از زندگي، وحدت با خداست. در اين كار نبايد از دنيا چشم پوشيد، بلكه بايد از اميال پستِ نادرست چشم پوشيد؛ هرگز روي پُل، خانه نسازيد و اين را باور داشته باشيد كه دنيا، پلي بيش نيست و روزي بايد تركش كنيم. تنها كنترل حقيقي، جلوگيري نفس از غرق شدن در اميال پست است كه تنها راه پاك شدن كامل شخصيت است. خود را تسليم هر موقعيتي نماييد و صادقانه و صميمانه به وظايف دنيوي خود بپردازيد. امّا هميشه در خاطر داشته باشيد كه همة آنها را براي رضاي خدا انجام ميدهيد. با يك چشم به دنبال لذتها و شاديهاي فريبندة نفساني بودن و با چشم ديگر منتظر ديدن پرتوی سرور جاوداني بودن، نه تنها محال است، بلكه رياكاري و دورويي است.
اگر سرنوشت خود را با صبر و قناعت تحمل كرده و آن را خواستِ خدا بدانيم؛ اگر احساسات ما نسبت به ديگران همان احساسي باشد كه براي عزيزان خود داریم؛ اگر به جاي عيبجويي از ديگران به درون خويش بنگريم و اگر به جاي غارتِ ديگران براي كمك خود، خويشتن را غارت كنيم و ديگران را كمك كنيم، آنگاه خدا را دوست داشتهايم.
اگر در خدمتِ بلا انتظار چنان باشید که تحت تأثیر نتایج واقع نگردید، مانند آفتاب که بر همة خلقت نور میفشاند بر همة انسانها چه گُناهکار و چه پرهیزگار و چه ثروتمند و چه گدا، بدون اینکه کوچکترین فکری در این باره داشته باشید که آنان دربارة شما چه میاندیشند آنگاه موفق خواهید بود. خدمت بدون انتظار هنگامی کامل است كه حتي از كوچكترين فكري در مورد پاداش يا نتيجه مُبرا باشد و نسبت به آسايش و راحتي خودِ شخص يا امكان سوءتفاهم سايرين، كمال بياعتنايي را داشته باشيد. صداقت، شما را از تواضعِ كاذب حفظ کرده و به شما قدرت تواضعِ حقيقي میدهد. بهبودي و شفاي حقيقي، شفاي روحاني است. وقتي روح از آمال و آرزوها، ترديدها و توهّمها خلاصي یابد آنگاه از سرور جاويدان الهي برخوردار ميگردد.
زيبايي، يعني قرار گرفتن هر چيز سر جاي خودش پس زيبايي، در ذات اين عالم است و اين خلق اول، در عالم ماده، داراي كمال است. يكي از ويژگيهاي عالم ماده، حركت است. حركت به دو صورت ميتواند باشد؛ يكي حركت فسادآمیز كه آن زيبايي اولي را هم از بين میبرد و ديگري حركت در خط درست كه آن زيبايي اول را افزايش میدهد. خدا زيباست و زيبايي را دوست دارد. عشق به حق يا به پروردگار عالم كه داراي عاليترين ارزش و دوستداشتنيترين چيزهاست و به طور كامل مستلزم مراقبت، مسئوليت، احترام و به خصوص معرفت است. اين عشق براي زندگي ضروري است، زيرا آدمي بايد كمال را در نظر بگيرد و آرزوي وصول به آن را در سر بپروراند تا به پيشرفت و حل مشكلات خود نائل آيد. آنچه ما از زندگي ميخواهيم، محبّت و خوشبختي است. خوشبختي فقط آن چيزي نيست كه وقتي آن را داشته باشيم احساس كنيم، بلكه آن چيزي است كه آرزو داريم به آن برسيم.
وقتی سعی میکنیم چیزی خلق کنیم، همیشه میگوییم فلان چیز کم است، به همان چیز را نداریم، سعی میکنیم همه چیز را تغییر دهیم، چون آن طور که هستند برای ما قابلقبول نیست. اتفاقی که میافتد این است که موقعیتهایی را پشت سر میسازیم که برای نرسیدن به اهدافمان طراحی شده است نه رسیدن به آن. تناقض اینجاست که وقتی چیزی که میخواهیم خلق میکنیم، دیگر برای آن تلاش نمیکنیم. ما دست از تلاش کردن برای رسیدن به مقصودمان برمیداریم و ادعا میکنیم که همه چیز همان طور که در حال حاضر هست، خوب است. وقتی دست از تغییر همه چیز برمیداریم و همه چیز را همانطوری که هست قبول میکنیم، در کوتاه زمانی میبینیم که آنچه میخواستیم، یعنی همان آرزوي هميشگيمان، مثل معجزه در زندگیمان نمودار ميشود. پس به جاي تغيير دادن همه چيز و ساختن آن چيزي كه ميخواهيد، اجازه بدهيد به طور ناخودآگاه هماني كه هستيد و همان چيزهايي كه داريد را دوست داشته باشيد و قبول كنيد كه هيچ اشكالي ندارند. وقتي اين كار را میکنید، به جاي اينكه در زندگي كمبودی داشته باشيد، احساس رضايت خواهيد كرد. تفكّر منفي بر پاية بياطلاعي از موهبتها و قوانين طبيعت و الطاف خداوند سرچشمه گرفتهاند كه به اين شكل در زندگي بروز ميكنند؛ در صورتيكه اگر شخصي از قوانين طبيعت و به خصوص قانون جذب خبر داشته باشد، هرگز افكار منفي را در مغز خود جاي نميدهد. وقتي در مشكلات زندگي گرفتار ميشويم، ديگر از آنچه كه داريم لذت نميبريم و با آن خوشبخت نيستيم؛ هميشه به چيزي فكر ميكنيم كه نداريم و دوست داريم داشته باشيم. هيچ وقت قدر چيزهايي را كه داريم نميدانیم، مگر زمانی كه آن چيزها را از ما ميگيرند. پس سعي كنيم هر چه در زندگي خود داریم را تا آنجا كه ميتوانيم دوست داشته باشيم و قدر آن را بدانيم. مطمئناً خيلي خوشحال خواهيد شد اگر بفهميد آنچه كه میخواستید و آرزو داشتيد را به دست آوردهايد. وقتي به خودمان اجازه دهيم كه همة چيزهاي خوب زندگي را درك کنیم و دوست داشته باشيم، زندگیمان سراسر لذّت خواهد شد. شخصيت هر كس بر اساس طرز تفكّر و نحوة تخيل او شكل ميگيرد. به جاي اينكه فقط به خاطر اينكه چيزي را در زندگیمان نداريم، به دنبال آن باشيم، خوب است كه اطمينان كنيم و فكر كنيم به هرچه كه ميخواستيم رسيدهايم و شکرگزار باشيم. در اين حالت به جاي اينكه چيزي بسازيد، به همان چيزهايي كه داريد شاد و راضي خواهيد بود. اگر چه دوست داريد چيزي بسازيد و خلق كنيد، امّا تمركز و توجّه اصليِ شما در اين خواهد بود كه از انجام آن لذت ببريد و نتيجهاي كه به دست ميآوريد در درجة دوم اهميت قرار ميگيرد. هر شغل و حرفهاي كه داريد و از هر راهي كه امرار معاش میکنید، در هنگام كار كردن اين جمله را تكرار كنيد: «خدا با من است و با من حرف ميزند؛ من خودم را به او ميسپارم تا مرا راهنمايي كند.» وقتي باور كنيد كه به آنچه خواسته بوديد، رسيدهايد، ديگر براي به دست آوردن آن خودتان را به در و ديوار نميزنيد. در اين صورت شاد و آرام به كارتان ادامه ميدهيد و به جاي اينكه مدام نگران باشيد كه آيا به آن ميرسيد يا نه، با اطمينان منتظر آن ميمانيد. در اين شرايط، آزادي بيشتري را در زندگي تجربه میکنید. يادتان باشد، اگر در حال حاضر به همة آرزوهايتان رسيده باشيد و هر چه میخواستید را به دست آورده باشيد، از زندگي لذت ميبريد و قدر چيزهايي كه داريد را ميفهميد. اگر بخواهيد با روياها و آرزوهايتان در هماهنگي و هماهنگ باشيد، بايد چنين حالتي داشته باشيد. به جاي اينكه براي خود آرزوسازي كنيد، سعي كنيد ياد بگيريد براي هر چه كه در زندگي برايتان پيش ميآيد قدردان باشيد. سعي كنيد از زمان حال و آنچه كه داريد لذت ببريد و آنطور كه بايد و شايد خوشبخت باشيد. رقيبان خود را از وجود خويش جدا مپنداريد؛ دشمنان واقعي هر كس، افكار منفي اوست. اگر همة خواستههايتان به عرصة ظهور رسيدهاند، ديگر تلاشي براي آشكار ساختن چيزي نميكنيد، بلكه از آنچه داريد لذت ميبريد و قدردان و سپاسگزار آن هستيد. شما از همة آنچه كه در زندگي خود داريد شاد و راضي هستيد، از داشتن آن لذّت ميبريد و كاملاً زندگي خود را دوست ميداريد. اين دقيقاً همان وضعيتي است كه بايد داشته باشيد تا هماهنگ با اميال و آرزوهاي خود قرار گيريد. اين رمز كار است. يعني بايد سعي كنيد تا آنجا كه ميتوانيد شاد و خوشبخت باشيد.
شانس
چرا برخی مردم بیوقفه در زندگی «شانس» میآورند، در حالیکه سایرین همیشه «بدشانس» هستند؟
مطالعه براي بررسي چيزي كه مردم آن را «شانس» ميخوانند، دهها سال قبل شروع شد. ميخواستم بدانم چرا بخت و اقبال هميشه درِ خانة بعضيها را ميزند، امّا سايرين از آن محروم ميمانند؛ به عبارت ديگر چرا بعضي از مردم «خوشاقبال» و عدة ديگر «بداقبال» هستند؟
آگهیهایی در روزنامههای سراسری چاپ کردم و از افرادی که احساس میکردند خوششانس یا بدشانس هستند خواستم با من تماس بگیرند. صدها نفر برای شرکت در مطالعة من داوطلب شدند و در طول سالهای گذشته با آنها مصاحبه کردم. زندگيشان را زير نظر گرفتم و از آنها خواستم در آزمايشهاي من شركت كنند. نتايج نشان داد كه هر چند اين افراد به كلي از اين موضوع غافلند، كليد خوششانسي يا بدشانسي آنها در افكار و كردارشان نهفته است. براي مثال، فرصتهاي بهظاهر خوب در زندگي را در نظر بگيريد. افراد خوششانس اغلب با چنين فرصتهايي برخورد ميكنند، درحالیکه افراد بدشانس نه.
با ترتيب دادن يك آزمايش ساده، سعي كردم بفهمم آيا اين مسئله ناشي از توانايي آنها در شناسايي چنين فرصتهايي است يا نه؟ به هر دو گروه افراد «خوششانس» و «بدشانس» روزنامهاي دادم و از آنها خواستم آن را ورق بزنند و بگويند چند عكس در آن هست. به طور مخفيانه يك آگهي بزرگ را وسط روزنامه قرار دادم كه ميگفت: «اگر به سرپرست اين مطالعه بگوييد كه اين آگهي را ديدهايد250 پوند پاداش خواهيد گرفت». اين آگهي نيمي از صفحه را پر كرده بود و به حروف بسيار درشت چاپشده بود. با اينكه اين آگهي كاملاً خيرهكننده بود، بیشتر افرادي كه احساس بدشانسي ميكردند، آن را نديدند؛ درحالیکه اغلب افراد خوششانس متوجه آن شدند. مطالعة من نشان داد كه افراد بدشانس عموماً عصبيتر از افراد خوششانس هستند و اين فشار عصبي توانايي آنها در توجه به فرصتهاي غيرمنتظره را مختل ميكند. در نتيجه، آنها فرصتهاي غيرمنتظره را به خاطر تمركز بيش از حد بر ساير امور از دست ميدهند.
براي مثال وقتي به مهماني ميروند، چنان غرق يافتن جفت بينقصي هستند كه فرصتهاي عالي براي يافتن دوستان خوب را از دست ميدهند. آنها به قصد يافتن مشاغل خاصي روزنامه را ورق ميزنند و از ديدن ساير فرصتهاي شغلي باز ميمانند. افراد خوششانس، آدمهاي راحتتري هستند، در نتيجه آنچه را در اطرافشان وجود دارد- نه فقط آنچه در جستوجويش هستند- ميبينند. تحقيقات من در مجموع نشان داد كه آدمهاي خوشاقبال، با چهار اصل براي خود فرصت ايجاد ميكنند:
1- در ايجاد و يافتن فرصتهاي مناسب مهارت دارند.
2- به قوة شهود گوش ميسپارند و بر اساس آن تصميمهاي مثبت ميگيرند.
3- به خاطر توقعات مثبت، هر اتفاق نيكي براي آنها رضايتبخش است.
4- نگرش انعطافپذير آنها، بداقبالی را به خوشاقبالي بدل ميكند.
در مراحل نهايي مطالعه، از خود پرسيدم آيا ميتوان از اين اصول براي خوششانس كردن مردم استفاده كرد. از گروهي از داوطلبان خواستم يك ماه وقت خود را صرف انجام تمرينهايي كنند كه براي ايجاد روحيه و رفتار يك آدم خوششانس در آنها طراحي شده بود. اين تمرينها به آنها كمك كرد، فرصتهاي مناسب را دريابند، به قوة شهود تكيه كنند، انتظار داشته باشند بخت به آنها رو كند و در مقابل بدشانسی انعطاف نشان دهند.
پس از يك ماه، داوطلبان بازگشته و تجربههای خود را تشريح كردند. نتايج حيرتانگيز بود؛ 80 درصد آنها گفتند آدمهاي شادتري شدهاند، از زندگي رضايت بيشتري دارند و شايد مهمتر از هر چيز خوششانستر هستند.
و سرانجام اینکه من «عامل شانس» را کشف کردم.
چهار نکته برای کسانی که میخواهند خوشاقبال شوند:
به غریزة باطنی خود گوش کنید، چنین کاری اغلب نتیجة مثبت دارد.
با گشادگی خاطر با تجارب تازه روبهرو شويد و عادات روزمره را نابود کنید.
هر روز چند دقيقهاي را صرف مرور حوادث مثبت زندگي كنيد.
پيش از ديدار يا يك تماس تلفني مهم، آن را براي خود مجسّم كنيد و خود را در آن موفق ببينيد. بخت و اقبال اغلب همان چيزي است كه انتظارش را داريد.
خودشیفتگی
گاهی ممکن است بعضی مطالبی را که من مینویسم، به نظرتان غیرممکن یا حتّی حماقتآمیز بیاید. همة آن مطالب، تراوشات ذهنیام نسبت به چیزیست که آن را «زندگی» مینامیم. باید مهر ورزیم البته باز هم به هیچ انگاشته و در قبال عرضة آن در این آشفته بازار که دل را کساد کالایی به وزن کاه میشمارند بیخریدار است و در این راه به دروغگویی، بیادبی، خودخواهی، وقاحت و از این دست نسبتها آلوده گردیدم و برخلاف آنچه در حفظ ریشههایم که همیشه در آن اصرار داشتم تا ریشهدار بمانم بیریشه خواندنم ... هیهات. دردهایی در دل آدمهاست که نمیتوان به زبان آورد، گیرم که بخواهی بگویی! به که بگویی؟ چگونه بگویی تا به دیدة تحقیر در آدم ننگرند؟؟ از آدم صداقت میخواهند ولی وقتی از روی همان صداقت که خواستند همه چیز را میگویی؛ از ناراحت کردن و اهانت به شما دریغ نمیشود.
شخصیت یعنی «مجموعهای از رفتار و شیوههای تفکّر شخص در زندگی روزمره که با ویژگیهای بیهمتا بودن، پایداری و قابلیت پیشبینی مشخص میشود». شخصیت میتواند سازگار و یا ناسازگار باشد. «ناسازگاری» زمانی مطرح میشود که افراد قادر نباشند تفکّر و رفتار خود را با محیط و تغییرات آن تطبیق دهند. سازگاری یا ناسازگاری ارتباط نزدیکی با «انعطافپذیری» دارد. یک شخصیت سالم با وجود ثبات و پایداری به میزانی از انعطافپذیری بهره میبرد. امّا افراد ناسازگار در برخورد با موقعیتهایی که واکنش به آنها مستلزم تغییرات و تصمیمات جدید است، تفکّر و رفتار انعطافناپذیری از خود بروز میدهند. بنابراین، اختلال شخصیت یعنی «رفتارهای ناسازگار و انعطافناپذیر در برخورد با محیط و موقعیت زندگی.
خودشیفتگی چیست؟
یک مشکل اساسی که خیلی از مردم گرفتار آن شده و یا خود از آن بیخبرند، بیماریی به نام «خودشیفتگی» است. بهراستی انسان چگونه به خودشیفتگی مبتلا میشود و هرگز فکر نمیکند که واقعاً مبتلا به خودشیفتگی شده باشد. جالب اینکه فکر میکنیم، منظورمان شخص دیگری است و هرگز احتمال این را نمیدهیم که نکند خودمان گرفتار این بیماری خطرناک شده باشیم. انسان در زیر پوستة «خودشیفتگی» که نعل وارونة «نفرت» از خویش است، این ویژگیها را دارد: قادریت مطلق، برتری بر دیگران، میل شدید به کنترل دیگران، نیازمندی به تحسین و تمجید، مرکز توجه قرار گرفتن، میل شدید به کسب قدرت، میل شدید به دیده شدن؛ او گاهی به علم میآویزد، گاه به ثروتاندوزی میپردازد و اغلب هم موفق میشود. از طریق کسب چیزهایی که نیازهای او را برآورده میکند، به بالاترین موقعیت و پیشرفت میرسد. چه خوب است به قانون بقاء ماده و انرژی توجه کنید. ماده و انرژی نه به وجود میآیند و نه از بین میروند، بلکه فقط از حالتی به حالت دیگر تبدیل میگردند. میان امنیّت و قدرت درست همان رابطهای برقرار است که میان ماده و انرژی. بدین مفهوم که انسان برای بقای روانی خویش به امنیّت نیازمند است و در صورتی که این امنیّت برای او درونی نشده باشد به قدرت متوسّل خواهد شد؛ زیرا قدرت برای او امنیّت میآورد.
معمولاً انسانهای خودشیفته از لحاظ اجتماعی (به ظاهر) دچار مشکل نیستند. از دیگر مشخصات این گونه انسانها فرصتطلبی است که به محض پیدا کردن فرصت، آماده موجسواری میشوند. امّا آیا واقعاً میتوان با چنین موجودی زندگی کرد؟ همة ما انسانها به طور طبیعی دارای خودشیفتگی از نوع خفیف هستیم ولی خودشیفتگی شدید به درمان احتیاج دارد. در شخص خودشیفته علائم زیر وجود دارد:
الف- احساس خودبزرگبینی مبنی بر مهم بودن خود دارد؛ برای مثال در دستاوردها و استعدادهای خود مبالغه میکند و انتظار دارد بدون موفقیتهای مناسب فرد برتر شناخته شود.
ب- اشتغال ذهنی با تخیلات و تصوراتی چون موفقیت، قدرت، استعداد، درخشندگی، زیبایی و عشق ایدهآل.
ج- معتقد است فردی استثنایی و خاص بوده و فقط افراد استثنایی و خاص میتوانند او را بفهمند و یا با او نشست و برخاست داشته باشند.
د- احساس صاحب استحقاق بودن یا شایستگی دارد؛ یعنی انتظارات غیرمنطقی برای مدار کردن یا موافقت با توقعات خود را دارد.
ه- در روابط بین فردی استثمارگر است؛ یعنی برای رسیدن به اهداف خود از دیگران بهرهکشی میکند.
و- نسبت به شناخت و همانندسازی با احساسات دیگران تمایلی ندارد و اغلب به دیگران حسادت میورزد یا معتقد است دیگران حسودی او را میکنند.
ز- نگرش یا رفتارهای خودخواهانهای نشان میدهد.
بعضی تحقیقات نشان دادهاند که شخصیتهای دوریگزین در روابطشان از سازوکار مراقبت افراطی استفاده میکنند، بدین معنا که همواره مشغول ارزیابی تمام تماسهای اجتماعی و انسانی خود از لحاظ نشانههای فریب، تحقیر و زبونی هستند. استفاده از این سازوکار باعث افزایش جذب جنبههای منفی در روابط میشود که منتهی به ناراحتی افراد مرتبط با آنها و صدمة بیشتر روابطشان میشود.
چرا بدبین میشویم؟
کنفوسیوس میگوید: اگر قرار باشد جملهای را انتخاب کنم تا با آن تمامی پند و اندرزم را بیان کرده باشم، فقط خواهم گفت: «هرگز نگــذار افکار بد به ذهنت راه یابد!». هر شخصی دارای شایستگی، استعداد و توانمندیهای خاصی است که در صورت شناسایی درست و به موقع و بهرهمندی مناسب از آنها، میتواند به تمام اهداف خود در زندگی دست یابد و در برخورد با مشکلات زندگی، احساس حقارت و ناامیدی نکند. احساسات هر فرد قبل از هر چیز روی خود او تأثیر خواهد گذاشت. شما میتوانید از این خاصیت به نفع خود بهره ببرید. اگر احساسات منفی شما را اذیت میكنند، شما میتوانید با مدیریت و كنترل صحیح، از شرّ آنها رهایی پیدا كنید. آیا شما از جمله افرادی هستید که مغلوب احساسشان میشوند و یا جزو افرادی هستید که با هوشمندی و درایت بر احساسشان کنترل دارند؟ دانشمندان نسبت به برخوردهای افراد در زندگی روزمره، دریافتهاند که اصولاً ما انسانها موجوداتی احساساتی هستیم. انسانها نه تنها احساسات را از اطرافیان خود میگیرند، بلکه قادرند که احساسات خود را به اطرافیان خود نیز انتقال دهند و در مقابل احساسات آنها را دریافت میكنند. بایست این واقعیت را باور کنید، «در فضایی که بدبینی حاکم است، دورویی و کینه و مخفیکاری رواج مییابد و افراد از بودن در کنار یکدیگر لذت نمیبرند.» هویّت فکری و فرهنگی هر شخصی در زندگی بر اساس اعتقادات قلبی و ایمانی وی شکل میگیرد. اگر در اطرافتان با افراد خوشبینی سر و کار داشته باشید و نگاهی به خصوصیات و ویژگیهای اساسی این افراد بیاندازید، درمییابید که رمز موفقیّت و شادمانی این افراد در نوع نگاه آنها به زندگی و مسائل پیرامونشان و همچنین کنترل آنها بر افکار و احساسشان است؛ زیرا این افراد بهخوبی به این امر آگاهند که سرنوشت زندگیشان فقط بهدست خودشان رقم میخورد و خود حاکم بر سرنوشتشان هستند. البته به نظر میآید که خوشبین بودن و رضایتمندی از زندگی با مسائل و مشکلاتی که در زندگی با آن روبهرو هستیم، کمی دور از ذهن باشد، امّا با صبر و شکیبایی و با علم به اینکه خوشبختی و سعادت انسان در گرو خواست و ارادة اوست و به طرز فکر او بستگی دارد، میتوان داشتن حس خوب را در خویشتن تقویت کرد و نگذاشت رنجهای زندگی ما را از پا درآورد و بازندة زندگی کند. خوشبختانه عادتهای فرا گرفته شده میتوانند به فراموشی سپرده شوند. تازهترین تحقیقات نشان میدهد که خوشبینی، مهارتی است که هر انسانی میتواند به خوبی آن را فرا گیرد .
انسان بدبین معتقد است اتفاقات بد، از شرایطی دائمی و ثابت نشأت میگیرد. بدبينی يا سوءظن، نوعی اختلال شخصيت است كه فرد به واسطة آن به طور بيمارگونهای نسبت به اطرافيان خود دچار كجفهمی میشود كه اين بيماری بسته به شدت اختلال كم و زياد میشود. امّا انسان خوشبین، شکست را به عوامل موقتی نسبت میدهد، مثلاً «من در امتحان رد شدم، چون دقت نکردم» و موقعیتهای مطلوب را به عوامل پایدار میبیند. انسان بدبین اجازه میدهد ناامیدی در بخشی از زندگیاش وارد شود و به سایر بخشها نفوذ کند؛ برای مثال وقتی به شخصی گفته میشود به طور موقتی از کار برکنار شده است، انسان بدبین نه تنها به خاطر از دست دادن شغل خود احساس بدی دارد، بلکه نگرانیاش را به سایر ابعاد زندگی خود منتقل کرده، ابراز میکند، مثلاً زندگی زناشوییاش در معرض خطر است و فرزندانش غیرقابل کنترل هستند، امّا انسان خوشبین اجازه نمیدهد یک شکست، تمام زندگی او را محدود کند، او با خود فکر میکند «درست است که من در این شرایط، شغلی ندارم، ولی من و همسرم هنوز رابطة خیلی خوب و نزدیکی با هم داریم و فرزندانمان مایة افتخار ما هستند». وقتی مشکلی پیش میآید، انسانهای بدبین خود را سرزنش میکنند؛ برای مثال اگر رانندهای به خودروی پارک شدة آنها خسارت وارد کرده، آنها خود را سرزنش میکنند که چرا آن را در جای نامناسبی پارک کردهاند. امّا انسان خوشبین چنین مشکلی را به اتفاق نسبت میدهد یا سعی میکند راه جدیدی پیدا کند؛ مثلاً میگویند: «دفعة بعد باید خودرو را در جای مناسبتری پارک کنم». فرد خوشبين آن طور كه دوست دارد و احساس میكند رفتار میكند (البته در چارچوب رفتاری عاقلانه و انسانی) صرف نظر از اينكه ديگران چه میگويند، چه میكنند و يـا اوضاع و احوال چگونه است. اينگونه افراد به خوبی میدانند كه عظمت، شكوه و زيبايی زندگی و نوع حيات آنها، در نگاه و ديد آنهاست؛ چرا كه زندگی زيباست و خداونـد متعـال، خالق او، تمامی اين زيبايیها را در اختيارش قرار داده كه البته برای درك و لمس اين زيبايیها بايد احساس ديگری داشت و اين احساسِ خوب را بايد فرا گرفت.
شواهد و پژوهشهای اخیر نشان میدهد که انسانهای مـنظم، دارای ثبات اجتماعی و خوشبین، نسبت به افـرادِ تـنـهـا، بـدبیـن و نـاراضی از زندگی، کمتر در معرض ابتلا به بیماریهای مختلف قرار گرفته و عمرشان طولانیتر است. پژوهشی طی 23 سال در دانشگاه «یل» و «میامی» شهر «اوهایو» انجام شد؛ نتایج نشان داد، افراد بالای 50 سالی که به افزایش سنِ خود نگرش مثبتی دارند، به طور متوسط طول عمرشان 5/7 سال بیش از افرادی که چنین طرز فکری ندارند. (محققان عواملی از قبیل: نژاد، جنسیت، سلامت، طرز تفکّر و تنهایی را نیز در نظر گرفتند.) خوشبینی برای شما فوایدی دارد امّا فشار خون بالا فقط موجب ضرر و زیان است! باید توجه داشته باشید که سایر گزینهها برای افراد تحت آزمایش یکسان بود. از آنجا که شخصیت انسانها از دوران کودکی شکل میگیرد، گروه تحقیقاتی دانشگاه کالیفرنیا در منطقة «ریور ساید» پژوهشهای خود را در سال 1920 بر روی کودکان شروع کردند. نتایج این تحقیقات حیرتانگیز بود؛ پژوهشگران به این نتیجه رسیدند، کودکانی که از همان آغاز کودکی از وجدان خود استفاده میکردند و نسبتاً بچههای وظیفهشناسی بودند، در دوران زندگی خود، مشکلات و بیماریهای کمتری دارند. وجدان و وظیفهشناسی در این پژوهشها بر اساس خصوصیات اخلاقی زیر تعریف شده بود: نظم شخصی، توانایی توکّل کردن، بیم و هراس، ارزش قائل شدن و آرزوی رسیدن به اهداف. حتی ثابت شده است که داشتن این خصوصیات در زندگی، بیش از خوشبینی به شما کمک میکند و سبب میشود تا سالم و سرزنده زندگی کنید. شاید خوشبینی هم جزئی از وجدان و ضمیر ناخودگاه هر شخص باشد. نمیتوان گفت که فکر کردن قبل از انجام عمل-که یکی از پیشنیازهای وجدان سالم است- همان خوشبینی محسوب میشود. امّا وجدان میتواند پایه و اساس خوشبینی را برای فرد فراهم کند. روانشناسان معتقدند که افکار و اندیشههای ما میتواند کیفیتِ زندگی ما را بسازد. اندیشههای مثبت و توانایی در مشاهدة نیکیها و چشمپوشی از معایب و مشکلات، میتواند زندگی را زیباتر و شیرینتر گرداند؛ برای شخصی که نسبت به هر مسئلهای ریزبینانه در پی معایب و نکات منفی آن است و خیلی به اطرافیان خود خوشبین نیست.
جالب است بدانید که تفکّرات و ایدههای ذهنی در هر شخصی به صورت غیرارادی در ذهن تکرار شده و در ناخودآگاه او ثبت و ضبط میشود؛ حال آنکه ناخودآگاه، ارادی عمل نمیکند و میتواند تأثیرات خود را در دنیای اطراف ما داشته باشد و به اصطلاح انرژی خود را به کائنات بفرستد. منظور از مثبتاندیشی و داشتن فکر مثبت در چند لحظة خاص نیست، بلکه لازم است تا در طول زندگی خود، روال مثبت و خوشبینانهای را به افکار خود دهید. سعی کنید برای داشتن تفکّری مثبت، به دلایل مثبتِ واقعه توجه کنید. آن را خیرخواهانه ببینید و باور کنید که در پشت هر واقعه، مصلحتها و نکات خیری وجود داشته است. به ناخواستهها فکر نکرده و خواستههای خود را در قالب تصوراتِ مثبت در ذهن حک کنید. افراد مثبتاندیش علاوه بر افکار و تفکّرات، در گفتار خود نیز روحیهای مثبت دارند؛ طوری که صحبت کردن با چنین افرادی شادابی و حسِ خوبی را به انسان میدهد. در مثبتاندیشی باید سعی کنید وقایع را از زاویة دیدی زیبا، مفید، سودمند و نتیجهبخش نگاه و تفسیر کنید. به یقین هر واقعهای ممکن است دلایل متعددی داشته باشد که برای قضاوت کردن راه را باز میگذارد. آنوقت آرامش حاصل از این نوع نگاه را تجربه کنید. البته در کنار خوشبینی احتیاط را فراموش نکنید؛ این درست نیست که انسانها همه چیز را زود باور کنند و بگویند که ما به همه چیز خوشبین هستیم.
چگونه با افراد بدبین و خودخواه رفتار کنیم؟
اگر در زندگی خصوصی یا کاری، مجبورید با افراد و شخصيتهای متفاوت برخورد داشته باشيد، پیشنهاد میکنم به نکات زير توجه کنید:
شما عزیزان در طول زندگیتان با افرادی روبهرو شدهاید که فکر میکنند، تنها آنها «عقلِ كُل» هستند و جالبتر اینکه آن آنان هيچوقت نمیتوانند انتقادهای سازنده را بپذيرند، حال به هر شکلی که شما اين انتقاد را انجام داده باشيد؛ معتقدند که روش خودشان هميشه صحيح است و هر چيزی که شما يا سايرین بگويید، نظرشان را تغيير نخواهد داد. افرادی را دیدهاید که صحبت میکنند تا فقط صدای خود را بشنوند؟ آنان دوست دارند در مورد بديهیترين و معقولترين مسائل هم بحث کنند، فقط به اين دليل که صدايشان شنيده شود؛ هميشه در حال بزرگنمایياند و اعتقاد دارد که همه چيز پیرامون نيازهای آنان میچرخد؛ خود را صاحب همه چيز میدانند، چه مستحق آن باشند و چه نباشند؛ معتقدند که هميشه مشکلاتشان از مشکلات ديگران بیشتر و مهمتر است؛ آنان برای هر کاری مناسبند، به جز کارهای گروهی؛ دوست دارند هميشه عقايد و ايدههای خودشان اجرا شود و با عقايد ديگران کاری ندارند؛ حتی اگر ناکارآمدی و بیتأثير بودن ايدههايش برای همه مشخص باشد، باز هم معتقدند که روشِ کاریشان از همه بهتر است؛ آنان هيچگاه مسئوليت اشتباهات خود را نمیپذيرند و تقصير را به گردن ديگران میاندازند و هميشه در حال گِله و شکايت هستند.
اگر با چنین فرد یا افرادی روبهرو شویم:
بهترين روش رفتار با «عقلِ كل» اين است که قبل از گفتن اشکالاتش، از او و کارهای خوبش تعريف و تمجيد کنيد. سعی کنید اول از خودتان انتقاد کنيد و بسیار زیرکانه آن را به او هم نسبت دهيد و بگوييد که همچون او اشتباهات مشابهی انجام داده است. استفاده از کلمات تدافعی «هيچ وقت» و «هميشه» را فراموش کنيد. خيلی کلی صحبت کنيد. به جای کلمة «تو» از کلمة «ما» استفاده کنيد؛ با اين کار از بروز سوء تفاهم جلوگيری خواهيد کرد. ممکن است وسوسه شويد که او را سر جايش بنشانيد، امّا بهترين رفتار اين است که بگذاريد حرفهايش تمام شود. میان کلامش نپريد، بگذاريد هر چه میخواهد بگويد. وقتی صحبتهايش تمام شد، شما هم نظراتتان را بيان کنيد. به جای شعلهورتر کردن آتش، شما هم نظرات و عقايدتان را ابراز کنيد. یقین داشته باشید آن کسی که حرفهايش معقولتر باشد، هميشه برنده خواهد شد. در جايی که لازم است موافقت يا مخالفت کرده و خونسرديتان را حفظ کنيد. با آرامش، عقايد و ايدههای ديگر را برايش توضيح دهيد، هميشه به حالت کلی صحبت کنيد به حالتی که حرفهايتان حالت امری نداشته باشد. البته ممکن است در جلوی شما همه چیز را انکار کند، امّا مهم نیست سرانجام به نتیجة مطلوب میرسید. اگر خدایی ناکرده اینگونه رفتار را در خود میبینیم، قبل از اینکه دیگران بخواهند ما را تغییر دهند، کمرِ همّت بسته و تغییرات را در خود شروع کنیم.
بهترین روش
اگر مايليد بر سرنوشت و امور زندگی خود مسلّط شوید، پس بايد از خودتان شروع كنيد؛ بدين منظور بيش از پيش بر خود و به خصوص بر احساستان كنترل داشته باشيد. زمانی كه اراده میكنيد خود حاكم بر زندگيتان باشيد، ديگر مثل توپ در زمين بازیِ زندگی به اين سو و آن سو پرتاب نخواهيد شد؛ در اين زمان است كه ديگر احساس بیچارگی و فنا شدن در زندگی را نخواهيد داشت. خوشبینی یکی از عوامل مهم است که باید زمینة رشد و شکوفایی را برای آن فراهم آورد. بدبین به شدت به شادی و خوشحالی نیاز دارد. اگر شما عمر طولانی به همراه سلامت کامل میخواهید، باید ببینید تا چه حد خوشبین و یا بدبین هستید؟ شاید شما به طور ذاتی انسان چندان خونگرمی نباشید، شاید کودک باوجدان و وظیفهشناسی نباشید، امّا باز هم جای امیدواری وجود دارد آن هم برای ایجاد خوشبینی. هیچ وقت برای تغییر و تحوّل دیر نیست. همة ما میتوانیم از زندگی نهایت لذت را ببریم؛ بنابراین بیشتر مراقب خودتان باشید، درست غذا بخورید، و نرمش روزانه را نیز فراموش نکنید. بسياری از افراد به خاطر زندگی راحت و محيط خانوادگی خوبی كه در آن به سر میبرند، ديد مثبتی نسبت به زندگی دارند، امّا همين افراد وقتی از اين شرايط خارج میشوند، اميد و روياهايشان نقش بر آب میشود؛ بنابراين انسانها باید در آمادگی كامل بسر ببرند تا اگر دچار حادثهای شدند خود را نبازند. خوشبينی واقعی بايد از روی تفكّر و تعمق و اختيار و اراده باشد تا با شديدترين تنشها و حوادث تلخ زندگی هم دچار سستی و لغزش نشود. البته بايد به اين نكته توجه داشت كه در زندگی اتفاقات و پيشامدهای خوب و بد در كنار هم قرار دارند و بيشتر مشكلات و ناكامیهای ما در زندگی به خاطر كوتاهی و بیتوجهی خود ما میباشد؛ بنابراين به جای اينكه به زمین و زمان ناسزا بگوییم و از بخت و سرنوشت بد خود گلايه كنيم، بهتر است ببينيم كه علت شكستها و ناكامیهای ما در زندگی چيست؟ برای انجام كارهای مفيد در زندگی بايد نخست در خود روحيه و شور و شوق انجام آنها را ايجاد كرد. خوشبينی باعث آرامش خاطر شما میشود و انرژی شما را چند برابر میكند.
تمرین خوشبینی
1- نخست ده نفر از آشنایان خود را انتخاب کنید. هشت نفر از آنها، کسانی باشند که شما را میشناسند، امّا شما بنا به دلایلی نمیتوانید ارتباط خوبی با آنها داشته باشید؛ زیرا آنها بهترین نقادانی هستند که میتوانند شما را از بیرون ببینند. دو نفر دیگر هم کسانی باشند که شما را کاملاً میشناسند و شما ارتباط خوبی با آنها دارید. سپس از آنها بخواهید که نظرشان را منصفانه در مورد شما بیان کنند و بگویند که به نظر آنها شما چه نکات منفی و چه نکات مثبتی را دارید. از آنها بپرسید شما بهتر است چه رفتاری با آنان داشته باشید تا آنها شما را بیشتر دوست بدارند؟
2- پس از شناسایی بهتر خود، خوب است بدانید که خيلی اوقات ذهن ما به برنامهريزی جديد نياز دارد. شاید متوجه نباشیم که خيلی از افكار ما برای خودمان و ديگران مخرب است. يكی از روشها برای رهایی از افكار منفی، برنامهريزی ذهن با افكار مثبت است؛ تا جایی كه به مرور زمان، افكار مثبت در ذهن ما نقش قوی و تعيینكنندهتری را ايفا كنند.
3- برای اين كار، بايد به خوبی هدفی را که دارید و تکنیکهایی را که برای رسیدن به آن نیاز دارید شناسایی و آماده کنید.
4- هر روز و هر لحظه تمركز بيشتری روی افكار مثبتتان داشته باشيد و به آن انرژی دهيد؛ يعنی به جای رها شدن از افكار منفی و فكر كردن به آنها كه در واقع انرژی زيادی از شما میگيرد، به افكار مثبت خودتان بيانديشيد.
5- بايد توجه داشت كه افكار مثبت، لااقل به اندازة سن شما، با روح و جسمتان بوده و باورهایتان را شكل دادهاند. پس برای تولید افكار مثبت ذهنتان هم، بايد زمانی را در نظر بگیرید. تا جایي كه همانند نفس كشيدن با هر فكری يا عملی روی خوب سكه را ببينيم يا به عبارتی به تمامی مسائل پيرامون مثبت بنگريد؛ یعنی حوادث و شرایط تلخ زندگی خود را پیامآور چیزی برای خود بدانید.
6- از همة مهمتر اینکه شما باید در تمام مراحل، استوار، با اراده و ثابتقدم باشيد و برای رسيدن به خواستهتان هرگز ناامید و خسته نشوید.
7- به خدا توکّل كنيد. زیرا اعتماد و توکّل به موجود عالی و بلندمرتبه همواره مانند يك سوپاپِ اطمينان عمل میكند. كسانی كه از خدا طلب هدايت و كمك میكنند، در بدترين شرايط زندگی همواره به تغيير و دگرگونی و نجات از وضعيت بد خود اميدوار هستند. اگر انسانی بدبين هستيد كه فكر میكنيد سرنوشت بدی گريبانگيرتان شده است، به خداوند توكّل كنيد. اعتماد به خدا، نيروی عظيمی را در وجودتان بيدار میكند.
چگونه درکِ درستی از هستی داشته باشیم؟
درست زندگی کردن یعنی زندگی خودتان را جلوهای از آنچه هستید، آنچه به آن معتقدید، امیدها و آرزوهایتان بسازید؛ هر لحظه را به حساب بیاورید و نهایت استفاده را از آن ببرید. انسان فطرتاً به دنبال حُسن و زيبايي است؛ هر سخني كه حسن و زيبايي بيشتر داشته باشد، انسان به سمت آن گرايش پيدا ميكند پس در ميان حق و باطل، انسان فطرتاً به سوي حق گرايش دارد. اولین مرحلة هر پیشرفتی، هنر «خوب دیدن» است. برای آنكه بتوانیم خوب ببینیم باید آدمها و محیط اطراف خود را خوب بشناسیم و خلاقيت ویژه در نوع نگاه خویش به وجود آوریم؛ يعني دور شدن از چيزهاي واضح و معمولي يا قطع رابطه با تفكّر مبتني بر عادت. خلاقيّت يعني نگاهي متفاوت به پديدههايي كه ساير مردم نيز به آنها مينگرند، عادت، افيون انسان است و خوب ديدن رهايي از عادت، پس باید خودتان را برای هر آنچه که در زندگی پیش رویتان قرار میگیرد آماده کنید. موانع را به فرصتهایی بینظیر تبدیل کنید. کسی باشید که هستید و دنبال چیزی بروید که میخواهید. با خودتان راحت باشید و از ممارست و پیگیری اهدافتان نترسید. دقیق و عمیق به پدیدهها و مسائل پیرامونتان نگاه كنید و دربارة آنها به طور عمیق بیاندیشید. در حقیقت «خوب ديدن» تحريك ذهن است براي انباشت تجربههاي حسي آدمی. در این راه هنر دیدن به ما كمك خواهد كرد. متأسفانه ما چشمان خود را عادت دادهایم تا تنها چیزهایی را ببینیم كه دیگران پیش از ما دیدهاند. باید توجه داشته باشید كه در هر فرد یا شئ یا پدیدهای، چیزی نهفته است كه آن فرد یا آن شیء را از افراد یا اشیاء دیگر متمایز میكند. شما باید به دنبال این نظمهای مخفی و این جزءهای نهفته بروید. حقیقت این است كه بیشتر انسانها در اغلب لحظات به علت غرق شدن در عادتها فرو رفتند در خودخواهیها و یا سرد شدن در بیتفاوتها، تنها به خود توجه و تمركز دارند تا اشیاء و موجودات اطرافشان. اگر میخواهید پیشرفتی شایان داشته باشید، باید مهارتهای زندگی خانوادگی و اجتماعی، همچون: دقت در ديدن و شنيدن، اعتمادبهنفس، بيان افکار و احساسات خود با دیگران و محیط زندگی خودتان را تقویت کنید. به طبیعت احترام بگذارید تا طبیعت اسرار خود را به شما نشان دهد. بهتر است دنیا را آن طوری که هست ببینید نه آن طوری که تصور میکنید. باید بدانید جهان هستی تنها همین نیست که با چشم سر میبینیم و با حواس پنجگانة خود احساس میکنیم. البته آنچه را هم که میبینیم و حس میکنیم در واقع همة حقیقت اشیا نیست. در ورای این عالم محسوس، عالمی نامرئی و نامحسوس وجود دارد و میتوان از آن به «جهان غیب» تعبیر نمود. در عمق جهان متافیزیکی هم حقیقت نابی وجود دارد که فراتر از ماده است. «جهان غیب» را باید با چشمی دیگر و نگاهی متفاوت دید؛ یعنی باید با چشم دل و با گوش جان به سراغ جهان غیب رفت و این مهم صورت نمیگیرد، مگر شرایط و آگاهی لازم را شما توسط استادی قوی و دلسوز پیدا کنید.
مقدمة پرورش روح، درست دیدن و درست شنیدن و تحلیل واقعی آنهاست و تا این کارِ مهم را نتوانید به درستی انجام دهید، نمیتوانید به موارد دیگر بپردازید. در عین حال كه بیشتر انسانها سرگرم تنظیم امور معاش و تلاش در رفع نیازهای زندگی روزانه هستند و به معنویات نمیپردازند، غریزهای به نام «واقعبینی» موجود است كه در برخی از افراد به كار افتاده و منجر به کسبِ شناختِ معنوی میشود. هر چه بر سر آدمی میآید از ندیدن و نشنیدن درست است؛ بهعبارتی نداشتن درک صحیح از واقعیت جهان هستی است. آیا میتوان گفت این جهان پهناور هستی كه سرتاسر اجزای آن جدا جدا و در حال وحدت و اتصال با استحكام و اتفاق حیرتانگیز خود از یك علم و قدرت نامتناهی حكایت میكند، آفریدگاری نداشته و بیجهت و بیسبب به وجود آمده است؟
همه چيز داراي روان مجسم و نقطة فرمان بوده و ديده ميشود. اگر به اين نتیجه برسيم که همه چيز ديده ميشود، تمام خصوصيات و رفتارها ديدني است و ميتواند به مرحلة ديدن و مفهوم برسد. نظرية علمي ميداني «روانبيني» بیان میکند که بادیهای برنجی ورود به حالي دقيق، تمام مخترعان و دانشمندان به ارائه علوم خود مشغولند. در يک گردآوري مفهومي، روانبيني از حدس و ديد درست تا عمل و ارائه درست و واکنش و نتيجه درست است. کسي که بادیهای برنجی ديدن درست روان هر چيزي به محاسبات و نتايج درست ميرسد، يعني اگر آن علم به «روانبيني» و ديدن محتواي آن نرسد از طرف مطرحکننده يا مطرحکنندگان به نتيجه مطلوب نخواهد رسيد. يک مخترع اگر محتواي نتيجه اختراع خود را نبيند، نميتواند آن اختراع را انجام دهد. ديدن نتيجه پیش از اختراع، توسط مخترع همان «روانبيني» است. ديدن نقطة فرمان آن اختراع، يعني روان آن، که چگونه عمل خواهد کرد، چگونه ديگر قسمتها را هماهنگ خواهد کرد و هر قسمت با قسمت ديگر چگونه ارتباط برقرار خواهد کرد، همان «روانبيني» است. درست مثل حروف که کلمهاي را ميسازند، قطعات هم وسيلهاي را ميسازند؛ يعني از جمع کردن کلماتی که در کنار همديگر گفتمانها، فناوریها و علوم ساخته ميشود. در يک مشاهدة رياضياتي کلمات داراي «روان» هستند. ديده ميشوند وقتي در کنار هم قرار ميگيرند به مفهوم ميرسند. قطعات هم داراي «روان» هستند. وقتي در کنار هم قرار ميگيرند يا به هم وصل ميشوند؛ حرکت ميکنند، ميخوانند، راه ميبرند، پرواز ميکنند.
گاهی پیش میآید که ما آن قدر درگیر حل یک موضوع توسط باور و اطلاعات خود شدهایم که از شناخت دنیای اطراف و راهحلهای متفاوت دیگر بازماندهایم. گاهی تا اندازهای به هدف یا تصوّر ذهنیمان در رابطه با یک موضوع نزدیک میشویم که وسعت دید خود را از دست میدهیم و به سایر موضوعات بیتوجه میشویم. ما وقتی بیش از حد به یک خواسته یا موضوع فکر میکنیم چون تمام توجه خود را به آن معطوف کردهایم، ناخودآگاه آن موضوع را در ذهن خود بزرگنمایی میکنیم تا جایی که دیگر قادر به دیدن موضوعات مشابه بهتر از آن هم نیستیم.
ایمان به خدا سر منشأ شروع هر کاریست. کار را با نام و یاد خدا شروع کنید، به هر کاری که برعهده میگیرید متعهد باشید و سعی کنید هر آنچه قول میدهید به آن عمل کنید. در مورد کاری که بر عهده گرفتهاید اطلاعات به روز داشته باشید، پشتکار و اراده داشته و از این شاخه به آن شاخه نپرید. هنگامیکه ما به موضوع یا هدف خود ایمان داریم و با علاقه آن را دنبال میکنیم، بهتر است علیرغم توجهی که به آن داریم، فاصلة دید خود را با آن موضوع یا برنامه حفظ کنیم تا از محدود شدن میدان دید خود جلوگیری نماییم و ضمن انجام اهداف و برنامههای خود، با دید باز، تغییر و تحولات دنیای اطراف و راهحلهای مشابه را هم تحت نظر و آگاهی خود داشته باشیم. با این کار و همچنین بالا بردن سطح آگاهی و اطلاعات خود میتوانیم از انجام کارهای بیهوده یا اشتباهات بزرگ و قدیمی جلوگیری کنیم و برنامة خود را طبق امکانات روز با آگاهی کامل پیش ببریم. اینها موارد مهمی است که کمک میکند تا شما بهتر ببینید و به سمت تعالی معنوی حرکت کنید.
در برابر خداوند تسليم باش
افكار
بنده ذهن را بُعدي از روح ميدانم ولي در واقع زندگي آن چيزي است كه انسان ميفهمد و اين بُعد روحي زندگي ما را نشان ميدهد و هستي همانطور كه هست، با هر آن چه هست مشترك ميباشد. زيرا هستي نخستين موضوعي است كه فكر آدمي را به خود مشغول ميكند. درك روح ما از موجوديت داشتن چيزهاست. هستي، همه چيز را نه آن طور كه اين گونه يا آن گونه است، بلكه آن طور كه موجوديت دارد دربرميگيرد.
ای نیست کرده هست را، بشنو سلامِ مست را |
|
مستی که هر دو دست را پابند دامت میکند |
خامش کن و حیران نشین، حیران حیرت آفرین |
|
پخته سخن مردی ولی گفتار خامت میکند |
هستي همانطور كه هست مطرح ميشود و قضاوت ما از هستي به حد و اندازة تكامل ذهنيمان است. اين سؤال هميشه براي بشر مطرح بوده و هست كه خداوند چه هدفى از آفرينش عالم هستى داشته است؟ (فلسفة آفرينش). اين سؤال سابقة ديرينهاى دارد و مانند برخى از مسائل فلسفى، براى همگان مطرح است، بیشتر مردم مايلند بفهمند كه هدف از آفرينش جهان هستى چه بوده است؟ واقعيت اين است كه از يك سو آفرينش بىهدف نيست و از سوى ديگر اين هدف به آفريدگار باز نمىگردد، بلكه هدف حتماً و بدونشك چيزى مربوط به خود مخلوقات است. پس اگر در اينجا ميان «غرض فاعل» و «غرض فعل» تفكيك قائل شويم، قهراً به مشكل بزرگتري ميرسيم؛ بنابراین چنين مىتوان گفت: از آنجا كه فاعل، غنى مطلق و كمال محض است، هيچ نوع كمبود و نقصى در او راه ندارد، نمىتوان براى او غرض و غايتى انديشيد. هدف براى فاعل، از مسئلة مقايسه سرچشمه مىگيرد. سعادت این است که نفس انسان در کمال وجودیش به جایی برسد که قوام بدن به روح و تشخص و وحدت و ظهور آثارش از اوست. روح انسان خواه در مقام خیال باشد و خواه در مقام عقل، پس از ویرانی بدن تباه نمیشود. از نظر عقلي نيز آفرينش نوعى احسان و فيض از جانب خدا نسبت به موجودات است؛ يعنى آنچه امكان خلق شدن دارد، خداوند از خلق كردن آن بخل نمىورزد و دريغ نمىكند. چنين آفرينشى «حُسن ذاتى» دارد، و قيام به چنين فعلى كه ذاتاً پسنديده است. همچنين هدف از آفرينش، آزمايش حُسن عمل انسانهاست.
«بَلىَ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ محُسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يحَزَنُونَ»؛ آرى، هر كس كه خود را با تمام وجود، به خدا تسليم كند و نيكوكار باشد، پس مزد وى پيش پروردگار اوست، و بيمى بر آنان نيست، و غمگين نخواهند شد. (سورة بقره، آیة 112)
«وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَ لَئِنْ قُلْتَ إِنَّكُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ»؛ و اوست كسى كه آسمانها و زمين را در شش هنگام آفريد و عرش او بر آب بود، تا شما را بيازمايد كه كداميك نيكوكارتريد! و اگر بگويى: «شما پس از مرگ برانگيخته خواهيد شد»، قطعاً كسانى كه كافر شدهاند خواهند گفت: «اين [ادّعا] جز سحرى آشكار نيست». (سورة هود، آية 7)
«وَ عِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَ يَعْلَمُ مَا فىِ الْبرَّ وَ الْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَ لَا حَبَّةٍ فىِ ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا يَابِسٍ إِلَّا فىِ كِتَابٍ مُّبِينٍ»؛ كليدهاى غيب نزد اوست. جز او كسى را از غيب آگاهى نيست. هر چه را كه در خشكى و درياست مىداند. هيچ برگى از درختى نمىافتد مگر آنكه از آن آگاه است. و هيچ دانهاى در تاريكيهاى زمين و هيچ ترى و خشكى نيست، جز آنكه در كتاب مبين آمده است. (سورة انعام، آیة 59)
اصل آفرينش يك گام تكاملى عظيم است؛ يعنى، چيزى را از عدم به وجود آوردن و از نيست هست كردن و از صفر به مرحلة عدد رساندن است. پس از اين گام تكاملى عظيم، مراحل ديگر تكامل شروع مىشود و تمام برنامههاى دينى و الهى در همين مسير است. براى روشن شدن این مسئله، باید توجه كنيد: اول اينكه انسان بهترین طریق بلکه تنها طریق برای پی بردن به جهان هستی است. هدف انسان در کارهایش، رسیدن به کمال یا رفع نقايص خود است؛ براى مثال انسان غذا مىخورد تا رفع گرسنگى و نیاز بدن کند؛ لباس مىپوشد تا خود را از سرما و گرما حفظ کند؛ ازدواج مىکند براى ارضاى نیازى که در این باره احساس مىنماید؛ عبادت مىکند تا به کمال نهایى و قرب الهى برسد و خدمت به خلق خدا مىکند، تا کمالات عالى را کسب کند. امّا خداوند، هیچ نقصى ندارد تا با افعالش، آن را برطرف سازد تا براى رسیدن به آن بکوشد. هر انسانی را یک شخصیت و هویت است که جمیع قوای او شئون همان هویت واحده اوست و همة آثار وجودیش از آن منبعث میشود، اگر چه مظاهرش متکثر است. در نتيجه اينكه هر متحرک در حرکت خود به سوی چیزی میرود که فاقد آن است تا از حرکت واجد آن شود و آن غایت وغرض اوست.
«هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»؛ اوست خدای آفریننده عالم امکان و پدید آرنده جهان و جهانیان، نگارنده صورت خلقان، او را نامهای نیکو بسیار است، آنچه در آسمانها و زمین است همه به تسبیح او مشغولند و اوست یکتا خدای مقتدر حکیم. (سورة حشر، آیة 23)
دوم اينكه هدفمندى همیشه با نیاز همراه نیست؛ بلکه به هر میزان موجودى کاملتر و بىنیازتر باشد، به رفع نیاز دیگران بیشتر اقدام مىکند و این از ویژگىها و نشانههاى موجود کامل و مهربان است. خداوند مهربان نیز در جستجوى نفعى براى خود نیست؛ بلکه مهمترین هدف او، خیر رساندن به دیگران و ایجاد زمینة رشد و کمال براى موجودات است.
من نکردم خلق تا سودی کنم |
بلکه تا بر بندگان جودی کنم |
از این رو هدف خداوند از آفرینش این است که هر ممکنالوجودى را به کمال ممکن و شایستة آن برساند؛ بدون آنکه در این کار، براى ذات پاک او نتیجهاى داشته باشد. هر امر ممکنى در این جهان، براى خود قابلیت و شایستگى هست شدن و دریافت کمالات وجودى را دارد و گویى همگى با لسان حال درخواست وجود و طلب کمال مىکنند. آفرینش جهان، پاسخ به این سؤالهاى طبیعى و ذاتى اشیاء و در حقیقت به کمال رساندن آنهاست. ماده و صورت نمیتوانند مخلوق اول باشند؛ چون ماده و صورت ترکیب شده از همدیگر است و مبدأ اقرب که وجود میدهد باید مرکب باشد ماده و صورت هم نمیتوانند علّت همدیگر باشند. پس باید علتی غیر از خودشان باشد و آن علّت هم باید مفارق از ماده باشد. به سخن دیگر، آفرینش احسان و فیضى است از جانب خدا نسبت به موجودات ممکن. چنین آفرینشى حسن ذاتى دارد و قیام به چنین فعلى؛ جز اینکه خود فعل زیبا باشد، به چیز دیگرى نیاز ندارد. او با آفرینش، کمالى را افاضه مىکند و وسایل کمال برتر هر موجودى را در اختیار آن مى گذارد و خوددارى از آن بخل و نقص است؛ پس سزاوار است خداى حکیم و کمال مطلق، جهان را بیافریند و آن را در غایت حکمت و لطافت ایجاد کند. بنابراین آفرینش الهى حکیمانه است؛ هر چند در مرتبة آفرینش، نه نیازى بود و نه نیازمندى؛ چه از ناحیه خالق و چه از ناحیه مخلوقات.
خداوند کمالِ مطلق است، بنابراین او با آفرینش نیز به فیاض بودن دست نمىیازد؛ بلکه چون واجد کمال فیاضیت است، جهان و انسان را مىآفریند. از همین رو گفته شده است: آفرینش جهان، لازمة فیاض بودن خداوند و تجلّى آن است؛ نه مقدمه و سبب فیاض شدن. بنابراین تلازم بین فیاضیت مطلقه الهى و آفرینش جهان، به معناى آن نیست که «خدا باید جهان را بیافریند تا فیاض باشد»! این تعبیر مستلزم نوعى نیاز است. دقت در توضیحات گذشته، نشان مىدهد که مسئله برعکس است؛ یعنى، خداوند فیاض است و نتیجه آن، آفرینش جهان است.
«الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى»؛ آن خدای مهربانی که بر عرش (عالم وجود و کلیه جهان آفرینش به علم و قدرت) مستولی و محیط است. (سورة طه، آیة 4)
«إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي»؛ منم خدای یکتا که هیچ خدایی جز من نیست، پس مرا (به یگانگی) بپرست و نماز را مخصوصاً برای یاد من به پادار. (سورة طه، آیة 14)
«لَّا تجَعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَاهًا ءَاخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُومًا مخَّذُولًا»؛ با خداى يكتا، خداى ديگرى به خدايى مگير، كه نكوهيده و خوار خواهى ماند. (سورة اسراء، آیة 22)
انسان کامل در دو سطح مورد لحاظ قرارگرفته است، در اولین سطح، انسان مقامی کائناتی دارد؛ در این مرحله انسان کاملترین هستی در میان هستیهای جهان است و در میان دیگر مخلوقات دارای بالاترین مرتبه است.
در سطح دیگری نیز همة خصوصیات ذکر شده برای نوع انسان را به صورت بالفعل و تحقق یافته دارند؛ در این سطح همة انسانها کامل نیستند بلکه تنها تعداد معدودی استحقاق نامیده شدن با عنوان «انسان کامل» را دارند. تحقق چنین امری در انسانها به تفاوت استعدادها و تجلیات حق بر آنها بستگی دارد. بنابراین همة انسانها در سطح فردی کامل نیستند و تفاوت درجات در این سطح به تفاوت استعدادها و تجلیات حق بر ایشان بازمیگردد.
«انظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلىَ بَعْضٍ وَ لَلاَخِرَةُ أَكْبرَ دَرَجَاتٍ وَ أَكْبرَ تَفْضِيلًا»؛ بنگر كه چگونه بعضيشان را بر بعضى ديگر برترى نهادهايم و در آخرت درجات و برتريها، برتر و بالاتر است. (سورة اسراء، آیة 21)
به بیان دیگر انسان کامل، میانجی حق و خلق است و این وساطت در دو جهت است: یکی وساطت از جهت وجودی و وجودرسانی به دیگر موجودات، و دیگری در اعطای معارف و کمالات. از جهت وجودی، او انسان کامل را واسطة فیض و حق مخلوق میداند، به این نحو که به لحاظ ربوبیت خود نسبت به خلق و اتصافش به صفات الهی و ربوبی، حق است.
«بَلىَ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ محُسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يحَزَنُونَ»؛ آرى، هر كس كه خود را با تمام وجود، به خدا تسليم كند و نيكوكار باشد، پس مزد وى پيش پروردگار اوست، و بيمى بر آنان نيست، و غمگين نخواهند شد. (سورة بقره، آیة 112)
با اين مقدمه ميتوانيم چنين بحث را دنبال كنيم:
1- خداوند از آنجا كه فاعل، غنى مطلق و كمال محض است، هيچ نوع كمبود و نقصى در او راه ندارد. يكي از اهداف الهي را مي توانيم خلق آفرينش عالم هستي نام برد.
2- يكي ديگر از اهداف آفرينش خداوند، آزمايش حُسن عمل انسانهاست.
3- اگر انسانها هدفشان را درست شناسايي کرده باشند، راه رسيدن به هدف را هم به خوبي پيدا خواهند کرد.
انسانها مطابق برداشت و شناخت و آگاهي که دارد ممکن است با انگيزة خاصي به سوی اهدف خود حرکت کنند؛ يعني سليقهها و برداشتها و شناختها بسيار متفاوت است و هر کسي با رويکرد خاصي به موضوع مینگرد؛ به خاطر همين اختلاف نظرهاي متفاوتي براي رسيدن به كمال آدمي به وجود ميآيد و هر کسي با نگاه خود سعي کرده تعريف خاصي از آن را ارائه کند. يک وقت صحبت اين است که انگيزة بنده و شما براي هدف چيست؟ يک وقت هم صحبت اين است که هدف اصلي يك فرد مؤمن که ميخواهد به رويکرد ديني خود بپردازد، چه بايد باشد؟ به نظر بنده در اين رويكرد مرحله محبّت دو طرفة انسان و خداوند مطرح است. بنابراین رضايت و محبّت خداوند، باید بهترين عملكرد هر مؤمني باشد؛ يعني همان موضوع نيت داشتن که در آموزههاي ديني به آن تأکيد ميشود. خداوند با ما مهربان است و از همه مهمتر اينكه سعادت و آسايش ما را در تمامي امور در نظر گرفته و رضايتمندي و محبّت خداوند نسبت به انسان، همان عامل اصلي قُرب انسان به خداست. پس كليد اصلي در اين است كه ما در حقيقت از طريق جلب رضايت و محبّت خدا به خدا نزديکتر ميشويم. اگر چنانچه كسي ادعا كندكه هدف انسان فقط خودسازي او به سمت کمال است يا براي سعادت است باز فرقي نميکند. راه رسيدن به کمال و سعادت انسان هم چيزي جز جلب رضايت و محبّت خداوند نيست. يا اگر کسي بگويد: هدف رشد است؟ هدف شکوفايي انسان است؟ رسيدن به رشد و شکوفايي براي انسان بدون جلب رضايت و محبّت خداوند، نه تنها فايدهاي ندارد بلكه اصلاً اين عمل براي انسان حاصل نخواهد شد. پس انگيزة مؤمن بايد فقط الهي باشد. شايد كساني باشند كه اين نيت و رضايت الهي را آنچنان باور نداشته باشند و يا برايشان مهم نباشد؛ حتي افرادي باشند كه فكر ميكنند كارها و اعمالي را كه انجام ميدهند در جهت ميل خداوندي است، ولي باوركنيد چنين نيست آنها فقط فكر ميكنند كه درست انجام دادهاند! بهتر است اين افراد كمي دقت كنند و از خود بپرسند كه ازكجا اين باور را پيدا كردند؟ شاخص و الگوي آنها چه بوده است؟ ازكتابها، يا از نقل قولها. اگر روزي بفهمند تمام آن چيزهايي كه فكر ميكردند و انجام دادهاند اشتباه بوده و فرصتي براي جبران ندارند چه ميكنند؟ حقيقت اين است كه در ابتدا خداي متعال به کساني کرامت و عظمت و عزت ميدهد که از آن شخص راضي باشد و او را دوست بدارد. ما بايد در اين مسير به رضايت و محبّت خدا بيشتر توجه كنيم و او را دوست بداريم تا در نهايت به هدف اصلي خود برسيم و اگر اين مقصد حاصل شود، در حقيقت به همه چيز رسيدهايم. نجات، رستگاري، کمال و سعادت دنيا و آخرت انسان در گرو رضايت خداي متعال از انسان و رضايت انسان از خداوند است.
درد اگر باشد یکی دارو یکیست |
جان فدای آنکه دردِ او یکیست |
|
هر بلایی کز تو آید رحمتیست |
هر که را فقری دهی آن دولتیست |
|
گر کسی را از تو دردی شد نصیب |
هم سر انجامش تو گردیدی طبیب |
|
(پروين اعتصامي) |
متأسفانه بیشتر انسانها به دنبال رضايت خود هستند، بنابراين ميبينيم که رضوان الهي نقطة مقابل رضاي شخصي و فردي قرار ميگيرد. تمام انسانها يک سلسله آرزوهايي در سر ميپرورانند و آرمانهايي دارند که برايشان بسيار مهم است. بهگونهاي که رسيدن به آرزوهاي خودشان را عين رضايت شخصي ميدانند و وقتي به آرزوهايشان برسند، مانند اين است که تمام رضايت شخصيشان تأمين شده و دست نيافتن به بخشي از آرزوها و يا همة آنها را خسارت شخصي تلقي ميکنند. البته اين منطق عرف مردم است؛ در حالي که ممکن است حقيقت، چيزي غير از اين باشد. ازاینرو ميبينيم که در بيشتر موارد ميان تحقّق آرزوهاي انسان و ايجاد رضايت شخصي رابطة مستقيمي وجود دارد، به گونهاي که آدمي به رضاي فردي يا شخصي خود، به شدت وابسته است و همين وابستگي، انسان را آسيبپذير ميکند. بنابراين، هر قدر آرزوهاي انسان بيشتر باشد، درجة آسيبپذيري او بيشتر است؛ در نتيجه تسليم بودن در برابر قضاي الهي، گرچه برخلاف ميل انسان باشد خشنودي خدا را در پي دارد.
مواردی که سالک برای نزدیک شدن به خدا باید مدنظر داشته باشد:
1- هدف نهايي شما خداوند باشد و همه را براي او بخواهيد و با صفاى باطن خدا را بخوانيد و ميل فراوان به خدا پيدا كنيد.
2- اگر تعلقات مادى از بين رفت و توكّل و رضا به حق به وجود آمد، انسان بىنياز مىشود؛ در اين زمان است كه شکرگزار خداوند خواهيد بود.
3- مؤمن آنچه را به او مربوط نباشد ترك مىكند و چيزي را كه گفته به جاى ميآورد؛ يعني چيزي را بگوييد كه توان عمل كردن به آن را داشته باشيد.
4- در همه حال به خداى يگانه پناه ببريد. طلب نكنيد و به آنچه خوانده شدهايد مشغول باشيد، صبر بزرگترین هدية خداوند به بشر است قدر آن را بدانيد.
5- هميشه اسرار الهي و رازهای ديگران را حفظ كنيد. مؤمن واقعي بيشتر مراقب زبانش است؛ زيرا هر چه بر سر ما ميآيد از زبان است.
6- بايد راه را به درستى بشناسيد، امّا به خاطر داشته باشید كه در هر مرحلهاى از راه، اسرارى براى شما باز مىشود كه نبايد آنها را فاش كنيد. از فاش كردن سِرّ پروردگار بترسيد. اين تذكر به معناى سكوت كامل در همة زمينهها نيست. بنابراین بايد خودتان تشخيص بدهيد چگونه و در چه زمان صحبت كنيد. مبادا قصد داشته باشيد خود را براى ديگران مهم جلوه دهید و با بيان اسرار، خود را بزرگ کنید و اظهار كرامت نمايید.
7- بر آنچه بدان علم نداريد پيروى نكنيد و آن را براي كسي هم عنوان نكنيد. بيشتر در پى رفع و حل مسائل جسمى و دنيوى است، امّا علوم الهى براى استفاده روح و نفس است. پس علوم به دو دسته تقسيم مىشود: علم ظاهر و علم باطن. بايد ضمن توجه به تفاوت دو علم، قادر بود ميان آنها ارتباط و پيوستگى لازم را ايجاد كرد؛ به اين ترتيب شما قادر خواهید بود. آدمى ظاهرى دارد كه قابل مشاهده است، امّا باطن او به سادگى قابل رؤيت نيست. انسان بايد از اينكه خداوند او را بر همة موجودات برترى داده، شاد باشد و علت آن را بفهمد.
8- غفلت یکی از موانع سیر انسان به سوی خدا و سبب گمراهی جان است. در فرهنگ دینی، غفلت نوعی پلیدی بر قلب انسان معرّفی شده است. منشأ هر آفتی که از بیرون دامنگیر ما میشود، غفلتِ درون ماست و اگر در درون ما قلعة اعتقاد و التفات وجود داشته باشد، آسیبی به ما نمیرسد. در واقع کسی که خدا را فراموش میکند، دیگر چیزی غیر دنیا برای او باقی نمیماند که به آن دل ببندد، در نتیجه، همة کوششهای خود را به آن منحصر میکند و فقط به اصلاح زندگی دنیایی خود میپردازد و هر چه بیشتر به این امور میپردازد، حرص و طمع او نیز بیشتر میشود.
غفلت، به معنای سهو و لغزش است و توجه قلب به خلاف یک امر را «غفلت» مینامند. در قرآن کریم، غفلت به معنای بیتوجهی به حضور امر و فراموش کردن و ترک آن به کار رفته و به همین دلیل است که در آیات قرآن، غافلان نکوهش شدهاند. با عنایت به این که ذکر خداوند، به معنای درک و حضور و نظارت وی است، بنابراین غفلت از حق تعالی، اعراض از یاد وی است که با درک و آگاهی آمیخته شده و غافلان، به غفلت تظاهر میکنند. هر چه بر سر آدمي ميآيد از غفلت است.
بر این اساس، کلمة «ذکر» در مقابل «غفلت» قرار میگیرد؛ کما اینکه در قرآن کریم نیز این دو واژه در مقابل هم به کار رفته است: «وَ لَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا» یعنی «کسی را که ما دلش را از یاد خود غافل کردهایم اطاعت مکن». غفلت عبارت است از نداشتن «علم به علم»؛ یعنی اینکه ندانم که میدانم. و ذکر در مقابل غفلت، یعنی بدانم که میدانم. در علم اخلاق، غفلت به عنوان «مانع» و بیداری به عنوان «شرطِ لازم» تهذیب نفس و سیر و سلوک شمرده شده است. «مقدمة واجب سیر و سلوک آن است که انسان توجه کند که «ناقص» است و باید «کامل» شود و «مسافر» است و به توشه و راهنما نیاز دارد. بدیهی است اگر کسی غافل باشد و نداند مسافر است، در جای خود میماند.»
برخي «نِسيان» را با غفلت اشتباه ميگيرند، نِسیان به مفهوم فراموشی است. بدینگونه که صورت ذهنی امر، از نیروی ذاکره محو شود و از این جهت در مقابل ذکر قرار میگیرد، امّا از آنجا که معمولاً این فراموشی با اختیار همراه نیست. این نوع نسیان، مورد ملامت نیست. با توجّه به معنای لغوی نسیان میتوان گفت که ذکر در مقابل نسیان استعمال میشود؛ «نسیان» یعنی صورت علم به کلی از خزانة ذهن زایل شود و «ذکر» یعنی، آن صورت همچنان در ذهن باقی باشد و در آیه: «واذکر ربک إذا نسیت»؛ به همین معنا از «نسیان» اشاره دارد. «بنابراین در چنین استعمالی ذکر مانند نسیان معنایی است دارای آثار و خواصی که آن آثار بر وجود ذکر مترتب میشود؛ به همین جهت کلمة ذکر، مانند نسیان، در مواردی که خودش نیست ولی آثارش است، استعمال میشود.» با این وجود برخی غفلت و نسیان را به یک مفهوم دانستهاند و معتقدند که به شیء حقیر مورد غفلت، «النسی» گویند در حالي كه چنين نيست. در این دیدگاه با توجّه به اینکه نسیان حقیقی، از فعلیت تکلیف و حلول عقوبت جلوگیری میکند، معنای اصطلاحی جدید را برای نسیان مطرح کرده و بیان داشتهاند که «نسیان در معنای اصلاحی یعنی ترک نگهداری امانت است و آن روگردانی از طاعت خداوند است.
براي اينكه دچار غفلت نشویم، خوب است كه هميشه در حالت ذكر باشيم. البته منظور تكرار الفاظ نيست، بلكه بتوانيم در هر شرايطي حضور خداوند را درك كنيم.
هم خويش را بيگانه كن هم خانه را ويرانه كن |
آنگه بيا با عاشقان همخانه شو همخانه شو |
|
رو سينه را چون سينهها، شوي از غبار كينهها |
آنگه شراب عشق را پيمانه شو پيمانه شو |
9- يكي ديگر از شرايط براي سالك، همسرگزينى است؛ در حقيقت يكى از بزرگترین نعمتهاى خداوند براى هر سالك و عارف ازدواج است، زيرا بدون ازدواج، ايمان انسان كامل نمىشود. اين امر يكى از مشيتهاى الهى است كه با توجه به وضع و حال و نيازهاى اساسى انسان خواسته شده است. شرط اساسى براى همسر سالك، توافق روحى و معنوى، ايمان و اعتقاد او به خداست؛ برای مثال نحوة ازدواج حضرت سليمان با بلقيس، هر چند بلقيس خود فرمانروايى ثروتمند و صاحب قصرى باشكوه و تختى گرانبها و جواهرنشان بوده است. امّا شرط اساسى براى ازدواج با او ثروت و اموال يا قدرت نظامى و سياسى وى نيست. شرط اول آن است كه او ايمان بياورد و در مقابل خدا و دين او تابع و تسليم شود.
10- هر شب قبل از خواب خود را ارزيابي كنيد و چنانچه از موارد فوق موردي هست كه نتوانستهايد آن را در كارهاي خود عملي كنيد، ببينيد كداميك از آنها را عمل نكردهايد.
مردان خدا پردة پندار دریدند |
یعنى همه جا غیر خدا هیچ ندیدند |
|
هر دست که دادند، از آن دست گرفتند |
هر نکته که گفتند، همان نکته شنیدند |
|
یک طایفه را بهر مکافات سرشتند |
یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند |
|
جمعى به در پیر خرابات خرابند |
قومى به بر شیخ مناجات مریدند |
|
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصود |
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند |
|
فریاد که در رهگذر آدم خاکى |
بس دانه فشاندند و بسى دام تنیدند |
|
همّت طلب از باطن پیران سحر خیز |
زیرا که یکى را ز دو عالم طلبیدند |
|
زنهار مزن دست به دامان گروهى |
کز حق ببریدند و به باطل گرویدند |