Print this page

خانواده امروزی

متأسفانه خانواده‌های امروزی در ایران در حال تبدیل‌ شدن به خانواده‌های مصنوعی هستند. خانواده‌هایی در فضاهایی محدود و کوچک، با درآمدی ناچیز و در معرض انواع فشارهای روانی و اقتصادی که هیچ‌گاه توان ایجاد فضایی مملو از محبت را نمی‌یابند. خانواده امروزی در ایران با انواع مسائل و مشکلات، اعم از فضای کوچکِ زندگی، ضعف مالی، ازدواج بر پایه اشتباه و... روبرو هستند که همه این‌ها سبب شده تا شاهد کم شدن مهر و محبت و روابط عاطفی در خانواده‌ها باشیم.

مشکلات مالی و اقتصادی نقش بسزایی در شرایط موجود در خانواده‌ دارند. پدری که تنها نان‌آور خانواده است و درآمد مکفی ندارد، مجبور است بیشتر کار کند که در نتیجه زمان کمتری را در خانه خواهد بود. 

از طرفی هم فرهنگ‌ها، معیارها و مکاتب جدید وارد حوزه فکری و اندیشه‌ای جوانان می‌شوند و بافرهنگ حاکم بر ذهنیت والدین تفاوت فراوان دارند که این مسئله باعث تنش‌هایی می‌شود. متأسفانه زیر ساخت‌های خانواده در ایران با مشکلات زیاد فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی رودرروست. خانواده‌های امروزی مانند خانواده‌های دوران قدیم نیستند و بسیار سطحی و کلیشه‌ای باهم برخورد می‌کنند و روابطشان صمیمانه و گرم نیست.

درگذر زمان همه‌چیز تغییر می‌کند، اما مهم‌تر از خود تغییر، آمادگی انسان‌ها برای مواجهه با آثار آن است. در جوامعی که سرعت تغییرات بیش از آمادگی‌ها و ظرفیت‌های مردم است نه‌ تنها آسیب‌هایی متوجه عموم می‌شود بلکه تلقی مردم از تغییر نیز منفی خواهد بود. وضعیت امروز «خانواده ایرانی» مصداقی از این موضوع است.

در گذار از سنت به مدرنیته و به همراه تغییرات آشفته فرهنگی جامعه ما، خانواده ایرانی دگرگونی‌های گسترده‌ای را تجربه می‌کند. درک این دگرگونی و پیش‌بینی آثار و عواقب آن، از ابعاد مختلف می‌تواند حائز اهمیت باشد. تغییرات ناشی از پدیده‌های تأثیرگذار در درون فضاهای خانواده‌ها و رویدادهای برون، آسیب‌های جدیدی را به همراه دارند.

از طرف دیگر به دلیل عدم آمادگی‌های نظام اجتماعی، و به‌جای هرگونه اقدام منفی، در اکثر موارد، نگرش‌های به‌شدت منفی در قبال این تغییرات وجود دارد. رشد و تحول خانواده در ایران و به‌ تبع آن رشد و تحول فرد در درون خانواده، تابع منطق و اصول خاصی نیست. برای همین، تعریف خانواده نرمال و حد معمول در ایران کاری بسیار دشوار است. نبود نگرش نظام‌مند و منسجم فرهنگی، تنوع و گستردگی عجیبی را در طیف رفتارهای خانواده به وجود می‌آورد. یک نکته مهم در حال حاضر، تعارض بین سنت و مدرنیته است. خانواده ایرانی اصول و مفاهیمی از سنت را هنوز یدک می‌کشد، و از آن‌طرف، خود را در مسیر مدرنیته قرار داده است. اگر چه این دوگانگی همیشه مستلزم تقابل نیست ولی عدم شفاف‌سازی وضعیت، تقابل‌های جدی را به وجود آورده و خواهد آورد. مفاهیمی مانند فامیل، محرم و نامحرم، تعصب و غیرت، فرمان‌بری از بزرگ‌ترها، آبرو و حیثیت خانوادگی و غیره، به دلیل شرایط یادشده، در خانواده‌های مختلف، معانی و تعبیرهای متفاوتی پیداکرده‌اند.

شاید در ایران مطالعاتی درباره خانواده صورت می‌گیرد و شاید در جوامع دانشگاهی، بحث‌هایی در این زمینه وجود دارد، اما این‌ها به‌تنهایی کافی نیستند. نظام اجتماعی ما باید در قالب فرهنگ عمومی، نه‌ فقط به موضوع خانواده، بلکه به مسائل همه سطوح سنی و همه اقشار توجهی نظام‌مند داشته باشد. در نگاه سیستمی، پرداخت یک‌جانبه به هر موضوع، و جمع‌آوری افرادی برای تصمیم‌گیری‌هایی که هیچ‌گونه ضمانت اجرایی ندارند اتلاف وقت تلقی می‌شود.

نگاهی به حرف‌ها، دیدگاه‌ها و اقدامات جسته‌ و گریخته درباره خانواده، بیانگر عدم درک شرایط خاص فرهنگی خانواده ایرانی است. «خانواده ایرانی» چه دارد ؟ کدام جنبه‌های مثبت در خانواده‌های ایرانی به‌طور عموم وجود دارند؟  آیا همه آن چیزهایی که مثبت تصور می‌شوند واقعاً مثبت‌اند؟ . تکلیف ما با سنت و مدرنیته چیست ؟ آیا می‌توان دورنمای خانواده در ایران را به تصویر کشید؟  تحلیلی از رفتارهای خانواده‌های ایرانی می‌تواند به درک وضعیت موجود در آینده یاری رساند.

سرمایه‌گذاری و توجه هرچه بیشتر به خانواده، امروز بیش از هرزمانی مطرح است؛ حتی دولت‌ها توجه خاص نسبت به رشد و توسعه کیفی خانواده مبذول داشته‌اند و با در اختیار قرار دادن امتیازات، تسهیلات رفاهی، آموزشی، مشاوره‌ای و به‌طورکلی بالا بردن بهداشت و سلامت خانواده، سعی بر این دارند تا خانواده از کیفیت بالاتری برخوردار شود. یقیناً ارتقاء کیفی خانواده، تأثیر مستقیمی بر تربیت نسل‌های نورس و آتی جامعه خواهد داشت.

خانواده‌های امروز به دنبال تغییر در الگوهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و نظایر آن، دچار بحران‌های مختلفی شده‌اند. روابط درون خانواده، روابط بین اولیاء، میزان رشد جمعیت، نقش‌های سیاسی و اجتماعی موجود در خانواده و عناصری از این قبیل، باعث پدید آمدن بحران در خانواده شده است. عامل اقتصادی نیز نقش مؤثری در پیدایش بحران در خانواده ایفا می‌کند. تغییر الگوها، بالا رفتن میزان مصرف در خانواده‌ها، ناهماهنگی بین میزان درآمد و هزینه‌ها و همچنین گسست نسل‌ها، باعث پیدایش بحران در این نهاد گردیده است (منظور از «گسست نسل‌ها» تفاوت ارزشی بین دیدگاه‌های اولیاء و فرزندان است).

مواردی از قبیل رشد جمعیت، مسئله اقتصادی، اختلاف والدین با یکدیگر، تنش‌های سیاسی و اجتماعی، در ایجاد بحران نقش دارند که با مطالعات مستمر و برنامه‌ریزی عملی بایستی توانست تا حدی بحران در خانواده را مهار و کنترل کرد، در غیر این صورت این بحران به نسل‌های بعد و ابعاد مختلف خانواده منتقل خواهد شد.

همزیستی، ازدواج، روابط بین زن و مرد، روابط بین اولیاء و فرزندان و همچنین میزان وابستگی در خانواده‌های امروز، دچار مشکل شده است و هر کدام از زمینه‌های یادشده، نیاز به اصلاح، مشاوره و برخوردهای مناسب دارد؛ در غیر این صورت بحران هرچه بیشتر تشدید می‌شود.

قبل از آسیب‌شناسی خانواده ایرانی و یا هر بخش دیگر از جامعه، باید به آسیب‌شناسی فرهنگی پرداخت. موضوعی که کسی در ایران نمی‌خواهد آن را جدی بگیرد. بدون آسیب‌شناسی فرهنگی، بحث مجزا درباره آسیب‌شناسی خانواده ایرانی کار راحتی نخواهد بود. با این‌ همه، برای ادامه بحث، ناچاریم هرچند به‌اختصار به این موضوع بپردازیم. آسیب‌شناسی خانواده ایرانی باید از دو منظر موردتوجه قرار گیرد زناشویی و فرزند پروری.

نکاتی درباره آسیب‌شناسی مسائل زناشویی:

۱- غلبه تفکر احساسی: منشاء بسیاری از اختلاف‌ها و ناسازگاری‌های زناشویی غلبه تفکر احساسی بر تفکر منطقی است. دلیل اصلی ضعف فرهنگ گفت‌وگو در خانواده‌های ایرانی به این نکته باز می‌گردد که ما با منطقمان با یکدیگر برخورد نمی‌کنیم، بلکه بیشتر احساساتمان را به کار می‌گیریم.

۲- کم‌حوصلگی برای یادگیری: به‌رغم آنکه بسیاری از والدین در امور تحصیلی فرزندانشان حساسیت‌های خاصی دارند، اما خود آن‌ها آدم‌های باحوصله‌ای برای یادگیری نیستند. این موضوع باعث می‌شود که گاهی والدین نادانسته و با فرار غیرمستقیم از یادگیری، سطح فرهنگ و دانایی را در خانواده پایین می‌آورند.

۳- کم‌ظرفیتی برای مشکلات: به نظر می‌آید هر چه پیش‌تر می‌رویم، ظرفیت‌ها و قابلیت‌های زوج‌های جوان برای ساختن پایه‌های زندگی و رودررویی با مشکلات آن کمتر می‌شود. زمانی این اعتقاد رایج بود که «زن و شوهر باید زندگی را از صفر شروع کنند»، اما دیگر چنین اعتقادی حتی به‌عنوان یک شعار پذیرفته نیست. این تصور که ساده زیستن یعنی بدبختانه زیستن، غلط است. فرهنگ مصرف بیش‌ ازحد گسترش یافت و تجمل‌گرایی به‌سرعت در بین آحاد جامعه ازجمله نهاد خانواده رو به توسعه گذاشت و هرکس در تجمل‌گرایی و مصرف، سعی دارد گوی سبقت را از دیگران برباید و همین امر موجب شده که خانواده‌های ساده‌زیست با توجه به فرهنگ حاکم بر جامعه با دیده تحقیر نگریسته شوند.

۴- تزلزل باورها: زن و شوهرهای امروزی دیگر صلابت و استحکام والدینشان را در اعتقادات و باورها ندارند. شاید امروز ما بسیاری از افکار و نگرش‌های والدینمان را مورد نقد قرار می‌دهیم، اما باید بپذیریم که آن‌ها همان افکار و نگرش‌هایشان را باور داشتند، ولی ما در باورهایمان آن‌چنان قوی نیستیم و به‌ عبارت‌ دیگر زندگی کاملاً هدفمندی نداریم.

۵ - ضعف ارتباطات: بهانه‌هایی مانند مشغله‌های زندگی، کمبود فرصت، بعد مسافت و غیره سوژه‌های رایج خانواده‌ها برای توجیه ارتباط‌های کم فامیلی است. اگرچه پشت پرده این توجیه‌ها به‌طور معمول مسائل دیگری نهفته است. ارتباطات فامیلی و خانوادگی در ایران یعنی آنچه جزء سنت‌های ما است به‌ مرور زمان کم و کمتر می‌شود و جایگزین مناسبی هم برای آن وجود ندارد. این کاهش ارتباطات و مراودات از یک‌سو بیانگر رفتار متمدنانه ما  و از سوی دیگر متناقض با روحیات سنتی ما است و حاصل این تقابل چیزی جز افزایش احساس تنهایی و اضطراب نیست.

نکاتی درباره آسیب‌شناسی مسائل فرزند پروری:

۱ - غلبه پدر و مادری بر زن‌ و شوهری: یکی از بزرگ‌ترین انحرافات و آفت‌های خانواده امروزی در ایران همین نکته است که زوجین بیش از آنکه زن و شوهر خوبی باشند، تلاش می‌کنند پدر و مادر خوبی باشند. این نگرش و رفتار هم به والدین لطمه وارد می‌سازد و هم به فرزندان.

۲ - فرزند ابزاری: برخلاف آنچه در ایران فرزند سالاری نامیده می‌شود، عنوان فرزند ابزاری برای وضعیت حاضر مناسب‌تر است. فرزندان اگر واقعاً محور و سالار هستند، حداقل خود باید از این شرایط راضی باشند، درحالی‌که عموماً چنین نیست. فرزندان در خانواده‌های ایرانی بیشتر به‌عنوان ابزارهایی هستند برای رسیدن والدین به آن چیزهایی که خود نرسیده‌اند. والدین به همین لحاظ به فرزندان بیشتر توجه می‌کنند و به‌اشتباه اسم آن را فرزند سالاری می‌گذارند.

۳ - تربیت فرزندانی طلبکار: شرایط تربیتی حاضر خانواده‌ها را به سمتی می‌برد که در آن فرزندان طلبکار و والدین همیشه بدهکارند. این امر موجب تقویت احساس بی‌مسئولیتی و کاهش استقلال عمل در فرزندان می‌شود.

۴ - ضعف دانایی: رفتارهای والدین با فرزندان هرچقدر هم که ملایم و محبت‌آمیز باشد به‌طور عموم مبتنی بر آگاهی و دانایی نیست. والدین ایرانی سواد علمی خوبی در فرزند پروری و تربیت ندارند. تغییرات رفتاری والدین در دو دهه اخیر و توجه بیشتر به مسائل فرزندان بیشتر مبنای احساسی دارد تا مبنای علمی و منطقی. در اروپا نظریه‌های مربیان و نظریه‌پردازانی چون روسو، پستال وزی، فروید، پیاژه و غیره موجب تغییر نگرش‌ها و رفتارهای والدین شد، اما در ایران تغییرات مبنای علمی نداشت.

۵ - کوته نگری در اهداف: والدین ایرانی به دلیل ضعف در زن‌ و شوهری کلیه اهداف و آمال زندگی خود را بر روی فرزندان متمرکز می‌سازند. بسیاری از پدرها و مادرها، فرزندان را همه زندگی خود می‌دانند و حاضرند برای آن‌ها همه کاری انجام دهند. پویایی و کمال فرزندان از مسیر پویایی و کمال والدین می‌گذرد. اما ما بزرگ‌ترها فکر می‌کنیم نوبت ما گذشته است و الان هر کاری می‌کنیم باید برای فرزندان باشد.

چند ملاحظه دیگر درباره خانواده ایرانی:

به‌طور حتم مسائل خانواده امروز ایرانی، با مسائل پنجاه یا صدسال پیش تفاوت‌های عمده‌ای دارد. بعضی از این تفاوت‌ها بیش از آنکه کیفی باشند کمی هستند، یعنی ماهیت موضوع از گذشته وجود داشته ولی شدت و اندازه آن تغییر کرده است. در هرحال خانواده ایرانی با مسائل خاصی روبه‌رو است که بیشتر آن‌ها را تاکنون تجربه نکرده است. در رابطه اعضای خانواده خصوصاً زن و شوهر، قید و بندهایی در قانون مدنی داریم که در جایگاه خویش می‌تواند نیازمند تجدیدنظر باشد، ولی قید و بندهایی هم در عمل داریم که موجب تشدید نابسامانی‌های اخلاقی در خانواده می‌شود. مانند مردسالاری یا زن‌سالاری که امروزه فرزند سالاری نیز به آن‌ها اضافه‌شده است.

تعدد عوامل تأثیرگذار

خانواده‌های امروزی دیگر مانند گذشته محدود نیستند. مهم‌تر آن‌که نه‌ تنها عوامل تأثیرگذار بر خانواده‌ها تعدد و تنوع یافته‌اند بلکه ضرورتاً همه این عوامل در بیرون از فضای خانواده نیستند. اینترنت و ماهواره برای بسیاری از خانواده‌ها ابزار و عواملی غریبه محسوب نمی‌شوند. اگر تلاش خانواده‌ها قبلاً معطوف به کنترل فرزندشان برای جلوگیری از اعتیاد و فساد اخلاقی که زمینه‌هایش در خارج از خانواده وجود داشت بود امروزه این زمینه‌ها به داخل خانواده‌ها آمده‌اند. درک و پذیرش تعدد و تنوع این عوامل و پیچیدگی‌های ناشی از این موضوع باید حساسیت‌های زیادی را در تصمیم‌گیرندگان فرهنگی کشور ایجاد کند، اما نه حساسیت‌های موضعی، مقطعی، ناشیانه و گاه سختگیرانه، بلکه حساسیتی آگاهانه و منطقی.

ترس از انحراف

بسیاری از خانواده‌ها و حتی متصدیان فرهنگی با ترس از احتمال انحراف نوجوانان و جوانان اصرار دارند مانع این انحراف بشوند. پیش‌فرض چنین نگرشی آن است که ما افراد را مستعد انحراف می‌دانیم و یا به چشم منحرف به آن‌ها نگاه می‌کنیم. این نگرش فرهنگی، نه‌ تنها درست نیست بلکه در بسیاری از موارد خود عاملی خطرساز است. ترس از منحرف شدن ناخواسته زمینه‌های انحراف را بیشتر می‌کند. وقتی ما از اینکه نوجوانان و جوانان منحرف شوند هراس داریم خودبه‌خود نوع رفتارهایمان مشکوک‌تر، بدبینانه‌تر و آزاردهنده‌تر می‌شوند و زمینه‌های انحراف بیشتر به وجود می‌آید.

شکاف نسل‌ها

شکاف نسل‌ها موضوع عجیبی نیست اما مشکل تلقی کردن آن عجیب است. شکاف نسل‌ها امری بدیهی و عادی است. اصلاً نمی‌توان تصور کرد و نباید که دو نسل مثل هم باشند، بنابراین، مهم فاصله نیست، بلکه نوع نگرش به این فاصله است. اگر این فاصله را غیرعادی و مشکل‌ساز تلقی کنیم مشکلات خود ما بیشتر می‌شود. اما اگر درک درستی از شکاف نسل‌ها داشته باشیم با پذیرش موضوع، به استقبال آن می‌رویم. شکاف نسل‌ها خطر نیست، خطر عمده، ناشی گری در برخورد با این موضوع است. برای مواجهه منطقی با این پدیده، والدین باید فرهنگ گفت‌وگو، مدارا، انعطاف‌پذیری و پویایی را بیاموزند و بدین‌وسیله درک منطقی خود از موضوع را نشان دهند.

اقتصاد خانواده

اگرچه درگیری‌های مالی مسئله همیشگی افراد و خانواده‌ها است ولی در حال حاضر طیف تفاوت‌های شرایط اقتصادی خانواده‌ها بسیار گسترده است. مسائلی چون خط فقر، رقابت‌های مالی، گرایش به تجملات، چند شغله بودن والدین، کار تا دیروقت و غیره، تبعات خاصی را در خانواده‌ها به وجود می‌آورند که بیشتر ویژگی‌های دو دهه اخیر محسوب می‌شوند و تا قبل از آن بدین شکل تجربه نشده بودند. شاید ریشه قسمت عمده‌ای از مشکلات امروز و چالش‌های آینده خانواده‌های ایرانی را بتوان در شرایط دشوار اقتصادی یافت. تلاش‌های خانواده در مسیر مسائل اقتصادی چه آن‌هایی که برای جبران کمبودها صورت می‌گیرد و چه آن‌هایی که از سر زیاده‌طلبی است، تأثیرات چشمگیری بر همه ابعاد زندگی مردم دارد و گاه، آن‌گونه که مردم تصور می‌کنند، همه‌چیز زندگی را تحت‌الشعاع قرار می دهد. در هرحال، هرگونه بحث درباره مسائل خانواده ایرانی، بدون در نظر گرفتن مسائل اقتصادی ناممکن می‌نماید.

مخاطرات جنسی

مسائل جنسی جامعه و خانواده‌ها، موضوعی است که هنوز هم نمی‌توان به‌راحتی درباره آن صحبت کرد. در قبال این‌گونه مسائل، ما بیشتر روش «نادیده گرفتن و سرپوش گذاشتن» را به کار می‌گیریم و هنوز در پذیرش اصل موضوع دچار مشکل هستیم و ارائه پیشنهادها و راهکارهای جسته‌ و گریخته  بیشتر بر مبنای سلیقه‌های فردی است. نظام اجتماعی ما به دلایل زیادی در درک مسائل و شرایط جنسی جامعه مشکل دارد و نمی‌تواند به‌ طور جدی به تحلیل واقع بینانه این‌گونه مسائل بپردازد. برخوردهای خفیف و تند مقطعی، فقط مصرف شعاری دارند و نه‌ تنها چیزی را عوض نمی‌کنند بلکه گاه شرایط نامناسب‌تری را به وجود می‌آورند.

اگرچه به‌طور حتم، در لایه‌های مختلف نظام، آگاهی‌ها و اطلاعات کاملی درباره شرایط جنسی جامعه موجود است ولی به دلیل ابهام و سردرگمی در نحوه درک موضوع، از در انکار در می آییم  و حداقل چنین وانمود می‌کنیم که خبری نیست. شاید هیچ موضوعی در ایران به‌ اندازه مسائل جنسی، برای طرح و بحث و بررسی با سختی مواجه نباشد. هنوز هم ورود به این حیطه در ایران کاری بسیار دشوار و پرخطر است. جالب است که شیوع قتل‌های مرتبط با مسائل جنسی، پدیده همسر کشی، آزارها و ناامنی‌های جنسی، روابط جنسی نامشروع و غیره، تکانی جدی در نظام اجتماعی ما ایجاد نکرده است.

از طرفی هم افزایش سن ازدواج و تجرد زیستی. تغییر نگرش‌ها در سال‌های اخیر سبب افزایش سن ازدواج در دختران و پسران و افزایش آمار دختران مجرد شده است. بالا رفتن سن ازدواج هم می‌تواند به افزایش اضطراب‌ها و فشارهای عصبی، کاهش انگیزه فعالیت‌های اقتصادی و آسیب‌پذیری جنسی بیانجامد و هم با سپری شدن دوران شور جوانی، انگیزه تشکیل خانواده را کم و دخترانی را که به سنین بالا رسیده‌اند از دسترسی به تشکیل خانواده مأیوس نماید.

کم شدن انگیزه ازدواج و بالا رفتن سن آن می‌تواند پیامد عوامل متعددی باشد. شاید بتوان مهم‌ترین عامل را حاکمیت فرهنگ مادی دانست که آثار خود را در فردگرایی مفرط، محاسبه‌گری‌های کوته‌ نظرانه و مواردی مشابه نشان می‌دهد. بنابراین مهیا نبودن شرایط مناسب اقتصادی و اشتغال به تحصیل از موانع ازدواج برشمرده می‌شود و شروع زندگی را تا زمان کسب دارایی مناسب و اتمام تحصیل به تأخیر می‌اندازد. کسانی هم که قبل از تأمین اقتصادی کافی مبادرت به ازدواج‌ کرده‌اند، به دلیل آنکه نه مهارت‌های لازم را برای سپری کردن زندگی در شرایط حداقلی فراگرفته‌اند و نه خود را از دام فرهنگ مصرف‌زده رهانیده‌اند، گرفتار معضلاتی در زندگی خواهند شد که حیات خانوادگی آنان را تهدید می‌کند.

در سال‌های گذشته چنین مطرح شد که تعداد دختران مجرد در سن ازدواج نزدیک به دو میلیون نفر بیش از پسران است. بدین ترتیب اگر تمامی پسران موفق به ازدواج شوند، این تعداد از دختران زمینه ازدواج را از دست خواهند داد. هرچند برخی از مسئولان اداره ثبت با رد این ادعا، آمار پسران را در سنین 20 تا 30 سالگی بیش از دختران اعلام کردند، اما به نظر نمی‌رسد چنین تفاوتی غیرقابل‌ انکار باشد. هرگاه رشد جمعیت را در کنار تفاوت سن ازدواج دختران و پسران، به‌عنوان‌مثال 4 سال، در نظر بگیریم، به‌گونه‌ای است متولدین ذکور هر سال با متولدین چهار سال پس از خود ازدواج نمایند، آمار سه‌ درصدی رشد جمعیت در دهه شصت به ما نشان می‌دهد که دختران جوان در آستانه ازدواج در دهه هشتاد بسیار بیش از پسران‌اند و جامعه ما با دختران مجرد زیادی مواجه خواهد بود. این معضل تا زمانی که شاهد رشد جمعیت و تفاوت سن ازدواج در کشور باشیم و فرهنگ مسلط و سیاست‌های حاکم نیز تعدد زوجات را تقبیح نماید، ادامه خواهد داشت و البته باید به این مشکل، مسئله مهاجرت را نیز افزود. به‌گونه‌ای که پدیده مهاجرت به شهرها که اغلب جنس مذکر به آن اقدام می‌کند، احتمال ازدواج را در دختران روستایی کاهش می‌دهد. اگر به این نکته هم توجه کنیم که اشتغال، اتمام تحصیلات، طی دوران سربازی و توانایی اقتصادی برای برگزاری مراسم ازدواج برای آمادگی پسران لازم شمرده می‌شود، می‌توان حتی در فرض برابری تعداد پسران و دختران، تفاوت آمار پسران آماده ازدواج را توجیه نمود.

خانواده‌های امروز مشاهده می‌کنند بسیاری از نگرانی‌هایشان در مورد آینده فرزندان (از نظر اقتصادی، اخلاقی و...) تحقق می‌یابد و نه فضای عمومی جامعه برای پرورش صحیح نسل آینده مناسب است و نه نهادهای جایگزین خانواده نقش خود را به‌خوبی ایفا می‌کنند. به‌ طور مثال حمایت و مراقبت،‌ از کارکردهای مهم خانواده است که شامل حمایت اقتصادی از اطفال، سالمندان و زنان، مراقبت از کودکان و سالمندان و حمایت از اعضای خانواده در مقابل خطرات و مشکلات می‌شود. در گذشته تفکیک نقش‌ها میان زن و مرد، زن را مسئول مراقبت از کودکان و مرد را مسئول حمایت اقتصادی خانواده می‌نمود و سیستم خانواده بصورت گسترده شبکه حمایتی از افراد آسیب‌دیده یا در معرض آسیب در مقابل خطراتی چون طلاق، فوت همسر و والدین، غیبت سرپرست خانواده یا ورشکستگی وی بود.

امروزه سیستم‌های حمایتی دولتی که بیشتر فرد محور بوده است تا خانواده گرا، گرچه در کاهش همبستگی خانوادگی تأثیر داشته،‌ اما نتوانسته است تمامی دغدغه‌ها را برطرف و به‌عنوان جایگزینی مطمئن عمل نماید. تحولات فرهنگی در دهه‌های اخیر نیز در کاهش همبستگی خانوادگی و بی‌توجهی به ارزش‌های گروهی مؤثر افتاده است. اگر در گذشته نه‌چندان دور تأکید بیش‌ از حد بر رعایت سلسله‌ مراتب، کم‌توجهی به حقوق فردی و ترویج بیش‌ از حد روابط گروهی می‌توانست به عدم امنیت زوج‌های جوان، به‌ویژه زنان، ضعف خودباوری و ابتکار و دخالت‌های ناروا و آزاردهنده منجر شود، امروزه همدلی و همیاری که مهم‌ترین دغدغه خانواده سنتی بود، به مُحاق رفته است.

درنتیجه با وجود آنکه به نظر می‌رسد درآمد خانواده‌ها نسبت به گذشته افزایش‌یافته باشد، اما در مواقع اضطراری حمایت‌های عاطفی و مالی کمتری از عضو در معرض آسیب یا آسیب‌دیده انجام می‌شود. نگرانی زنان جوان از ضعف حمایت‌ها در هنگام پیری یا بروز مشکلات، تمایل به حضور در صحنه اشتغال رسمی را افزایش می‌دهد.

راهکارهای مناسب:

انسان موجودی اجتماعی است و نیاز به تعاون و هم یاری دارد، چنانکه برای تحقق بخشیدن به فرایند رشد و تکامل خویش به ارتباط با دیگران نیازمند است. خانواده موفق یعنی تپیدن یک قلب در سینه همه اعضای آن، یعنی روحی مشترک در چندین کالبد که باعث می‌شود همگام و همراه یکدیگر به سمت کمال ره بپیمایند. در محیط خانواده این برنامه به‌صورت بسیار مطلوبی اجرا می‌شود و گاهی عواطف خانوادگی آن‌چنان قدرت پیدا می‌کنند که اعضای خانواده در قبال یکدیگر احساس مالکیت شخصی نمی‌کنند. در بسیاری از خانواده‌ها عموماً و در خانواده‌های موفق خصوصاً، این برنامه‌ها به‌طور کامل جریان دارد. پدران و مادران و فرزندان نسبت به یکدیگر فداکاری می‌کنند و همگی مانند یک روح‌اند در چند بدن و مظهر وحدت‌اند نه کثرت.

در یک خانواده موفق پدر و مادر هسته مرکزی و کانون خانواده هستند که در رأس هرم قرار دارند و فرزندان در گرد این کانون می‌باشند. در این محیط سالم، درستی، صداقت، عدالت و سعادت آموزش داده می‌شود و خلأ روحی هر یک توسط دیگری پر می‌شود و به وحدت رسیدن و فنا در یکدیگر را می‌آموزند. انعطاف‌پذیری، گذشت و قدردانی از زحمات یکدیگر، از دیگر مشخصه‌های بارز این خانواده‌هاست.

خانواده کوچک‌ترین واحد اجتماعی است، اما بزرگ‌ترین واحد اثربخش تربیتی از نظر نمای ملل و جوامع و حکومت‌ها محسوب می‌شود. در عصر شتاب تحولات که هرچه سریع‌تر از جامعه سنتی فاصله گرفته و در حال گذار و توسعه کشور هستیم و با توجه به تغییر ساختار و الگوهای خانواده امروز در ابعاد مختلف که خانواده از نوع گسترده، به هسته‌ای سوق پیداکرده است، بایستی اذعان نمود بسیاری از نابسامانی‌های اخلاقی امروز خانواده، ریشه در عدم توجه به موارد ساده‌ای دارد که به‌ مرور زمان به معضلی لاینحل تبدیل می‌شود.

در خانواده موفق زن و مرد تعهداتی را که نسبت به یکدیگر و مسئولیتی که در قبال فرزندان دارند، همواره در نظر می‌گیرند به همین دلیل آن‌ها در تربیت فرزندان سالم و صالح حداکثر تلاش را می‌نمایند و با هرگونه امکاناتی سازگار می‌باشند. به‌ این‌ ترتیب، نه‌ تنها در کشمکش زمان مأیوس نمی‌شوند، بلکه گام دیگر را امیدوارتر بر می‌دارند. یک خانواده خوشبخت برای کسب موفقیت، در جهت پرورش مهارت‌های ارتباطی خود قدم برمی‌دارد و در راستای تحکیم ساختار خانواده، آن‌ها را به کار می‌برد.

در دوره‌های گذشته، با این‌ که فضا در بسیاری از خانواده‌ها کم بود، اما با این‌ وجود والدین تلاش می‌کردند که تا با ابزارهایی ساده فضاهایی مجزا در خانه ایجاد کنند، تا روابط دچار مشکل نشود. متأسفانه در حال حاضر در بین اعضای خانواده مرز سخت و بتونی وجود دارد. ارتباط بین اعضاء در حد ضرورت است و هیچ‌ یک از اعضاء نمی‌تواند به حریم عضو دیگر وارد شود و باهم برخورد خشک و رسمی دارند.

این فاصله روز به‌ روز نیز افزایش می‌یابد، یکی از دغدغه‌های مهم خانواده‌ها در عصر کنونی استفاده نادرست از فضای مجازی توسط اعضاء خانواده هست. متأسفانه فضای مجازی امروزه بیشترین وقت افراد خانواده را به خود اختصاص داده و باید برای این مهم چاره‌ای منطقی و علمی پیدا کرد. زیرا افراد، امنیت عاطفی خود را در آغوش خانواده به دست می‌آورند بنابراین هر نوع خدشه‌ای که به این امنیت عاطفی وارد شود در روند شکل‌گیری شخصیت افراد جامعه، اختلال ایجاد می‌کند. این شبکه‌ها روی فکر و ذهن افراد ما در دراز مدت تأثیر می‌گذارد و این امر باعث فاصله گرفتن خانواده‌ها از یکدیگر می‌شود.

یکی از راه‌های افزایش صمیمیت در خانواده‌ها ایجاد فرصت‌هایی برای گفتگو در فضای مناسب بین اعضای خانواده است. متأسفانه در سال‌های اخیر شاهد خانواده‌هایی هستیم که بین اعضای آن ارتباط درست و اصولی برقرار نیست، در چنین شرایطی همراهی مؤثر و ضروری زوجین با یکدیگر، والدین با فرزندان و خواهر و برادرها غیرممکن است که درنتیجه آن نیز بروز مشکلات جدی دور از انتظار نبوده و بی‌گمان نبود دانش لازم برای رویارویی و حل مشکلات نیز باعث می‌شود شادابی و پویایی خانواده کمتر شود، اقتدار و نظارت والدین بر هم خورد، روابط عاطفی زوجین به حداقل برسد، صمیمیت اعضای خانواده ضعیف و تخریب شود، مسئولیت زیر سؤال برود، پرورش فرزندان باشخصیت و با هویت محال گردد و...

هم‌صحبتی در میان خانواده‌های ایرانی 15 دقیقه بود البته الآن فکر می‌کنم این زمان کمتر هم شده باشد. چون این روزها ماهواره, وایبر, تانگو, اینترنت و ... جای هم‌صحبتی حتی با اعضای خانواده‌ها را هم گرفتند. نمی‌دانم آخرین زمانی که با همه اعضای خانواده باهم صحبت صمیمی داشتید چه زمانی بوده است ؟ چقدر در رابطه با دیگران؟ کجاها باهم صحبت کردید؟ چقدر طول کشید؟ نتیجه چه شد؟ ولی این را میدانم که اگر فرصت‌های شیرین و دل‌نشین همراه باشد ما را تشنهٔ محبت دیگران نخواهد کرد. شاید بگویید دلت خوش است . باور کنید که داشتن دل‌خوش به نوع نگاه ما به زندگی بستگی دارد.

هیچ‌کسی نیست که مشکلی نداشته باشد و همهٔ امور زندگی‌اش همیشه بر وفق مراد باشد. هرکسی مشکلات و گرفتاری‌های خاص خود را دارد ولی نوع برخورد ما با مشکلات تعیین‌کنندهٔ سبک زندگی ماست. کاهش زمان گفتگو یا فقدان آن در خانواده موجب می‌شود تا فاصلهٔ عاطفی بین آنان افزایش یابد و فقری که بعدها با پول, بخشنامه و ... نمی‌توان آن را از بین برد و آثارش در جای‌جای زندگی‌مان باقی خواهد ماند. احساس تنهایی, بی‌توجهی, سوءتفاهم و ...

در هر فرصتی که پیش می‌آید سعی کنید با همسر و اعضای خانواده خود ارتباط کلامی و عاطفی برقرار کنید و به گفتگوهای خانوادگی بپردازید. شایان‌ذکر است که زن‌ها از صحبت کردن با همسرشان بیشتر لذت می‌برند و از این روش برای نشان دادن مهر و علاقه خود نسبت به همسرشان استفاده می‌کنند. گفتگوی خوب در زندگی و افزایش صمیمیت و صحبت بین اعضای خانواده معجزه می‌کند. معجزه‌ای که هیچ‌گاه مزه و طعمش را فراموش نخواهیم کرد. معجزه‌ای که موجب می‌شود گرمای خانواده را ترغیب کند. البته کیفیت گفتگو هم بسیار مهم است. مهم‌ترین راه‌حل‌ها در زمان بروز مشکل یا اختلافات؛ گفتگوی صحیح بین افراد خانواده است. به‌شرط اینکه شما اجازه گفتگو را به‌طرف مقابل بدهید و سعی کنید دقیق به حرف‌های او گوش دهید، هرچند هم اشتباه باشد.

اعضاء خانواده بایست الگوی مناسبی در گفت‌وگو با یکدیگر باشند و خود را مقید به زمان و برنامه مشخصی برای گفتگو در منزل دانسته تا با افراد خانه در پیرامون مسائل مختلف روز و غیره صحبت کنند. تقویت ارتباط عاطفی بین اعضا مختلف خانواده و مهارت گفتگو بسیار مهم و حیاتی است و این مسئله بدون شک سلامت روانی خانواده‌ها را در بر خواهد داشت. توان برقراری ارتباط مؤثر با اطرافیان یکی از مهارت‌های زندگی است و داشتن سواد زندگی ازجمله عواملی است که باعث می‌شود ما بتوانیم با دیگران ارتباط مؤثر برقرار کنیم. فردی که قادر به برقراری ارتباط با دیگران نیست، نه‌ تنها از زندگی خویش بهره‌ای نمی‌برد، بلکه دیگران را از خود گریزان می‌کند و فردی تنها و بی‌کس می‌شود. بیایید فرصت صحبت کردن باهم را از دست ندهیم.

در خانواده ایده آل با ویژگی‌هایی روبه‌رو می‌شویم که همه حکایت از یکی شدن آرزوها، خواسته‌ها و حتی رؤیاهای زوجین دارد. نبود ارتباط صحیح اعضای خانواده باعث می‌شود هر یک از اعضا برای ارضای نیاز خود به همدم و همراه، به دنبال فردی خارج از خانواده باشند تا به‌وقت نیاز بتوانند با آن‌ها درد دل کرده یا برای حل مسائل زندگی‌شان از آن‌ها طلب مساعدت کنند و بی‌گمان این رفتار آغازی خواهد بود برای برملا و افشا شدن رازهای خانوادگی. وقتی فردی احساس تعلق به خانواده نداشته باشد یا خود را تافته جدا بافته بداند، دور از انتظار نیست که نسبت به رازهای اطرافیانش نیز بی‌ توجه باشد یا آن‌ها را متعلق به خود نداند، اینجاست که مسائل کوچک خانواده نیز در بوق و کرنا می‌شود و همه شهر خبردار از آن!

در خانواده‌هایی که ارتباط سالم وجود ندارد دروغ‌گویی و بی‌اعتمادی بسیار مشهود است، اعضای خانواده به حرف‌های هم اطمینان ندارند و معمولاً حتی سخن به‌حق همدیگر را نیز جانب‌ دارانه تلقی کرده و تصور می‌کنند ممکن است گوینده از بیان آن به دنبال نفعی برای خویش است. سوءظن و مشکوک بودن به یکدیگر نیز ماجرایی بس طولانی دارد که باعث می‌شود آرامش زندگی اعضای خانواده با کوچک‌ترین تلنگری بر هم بریزد و مصائب و مشکلاتی را که گاه حتی ماه‌ها نیز ادامه می‌یابد، بوجود آورد. 

بر تحکیم روابط بین یکدیگر تأکید می‌ورزند و برای حفظ آن از نفوذ و مداخله نگرش‌های مخرب و زیان‌آور دوری می‌کنند. تدابیری که برای اداره خانواده در پیش‌گرفته می‌شود، نیازها و منافع همه اعضای خانواده را در بردارد و تصمیم‌گیری‌ها به‌گونه‌ای است که به نیاز همه اعضا توجه می‌شود. در این خانواده‌ها عشق و صمیمیت تقویت می‌شود و هر یک از زوجین تلاش خود را به کار می گیرد تا روابط محبت‌آمیز خود را با همسرش تداوم بخشیده و کانون خانوادگی خود را گرم نگه دارد. رسوخ دگرگونی‌های اجتماعی به درون خانه و خانواده ایرانی سبب شده تا نقش‌های سنتی در مواجهه با این دگرگونی رنگ‌باخته و از بین برود.

نامشخص بودن حدود و وظایف:

حق‌ و حقوق در سایه وظایف معتبر است، کسی نمی‌تواند بدون اینکه برای خود وظایفی تعیین کند خواستار به دست آوردن حق‌ و حقوق مشخص در خانواده باشد، در جامعه سنتی ایرانی وظایف زن و مرد در چارچوب خانواده کاملاً مشخص و روشن بود اما با پشت سر گذاشتن تغییرات اجتماعی وظایف تعریف‌شده برای اعضای خانواده سنتی دیگر کارکردی ندارد و در واقع شرایطی پیش‌ آمده که هر یک از اعضا حقی برای خود طلب می‌کنند حال‌ آنکه دیگر اعضای خانواده نسبت به این تعاریف جدید معترض‌اند و گاهی زن و شوهرها حقوقی برای خود تعریف می‌کنند که از سوی طرف مقابل قابل‌قبول نیست.

مشاجرات و اختلافات متعدد خانوادگی حداقل پیامد منفی فقدان ارتباط صمیمی و دوستانه بین اعضای خانواده است. نبود صمیمیت و دل‌بستگی باعث می‌شود اعضای خانواده همدیگر را همچون بیگانه‌ای بدانند که مجبورند بنابر شرایط زندگی، زندگی اجباری را تحمل کرده و کنار یکدیگر روز را شب و شب را روز کنند. در چنین فضای سرد عاطفی، مهربانی و محبت جایی برای بروز ندارد و این‌چنین است که اعضای خانواده نسبت به هم پرخاشگر می‌ شوند و هرلحظه به دنبال بهانه‌ای برای جنگ و نزاع هستند.

داشتن ارتباط با یکدیگر باعث می‌شود اعضای خانواده نسبت به یکدیگر احساس تعلق و نگرانی داشته باشند که معمولاً نیز در عمل آن را به منصه ظهور می‌رسانند، مثلاً اگر یکی از اعضا، دلگیر و ناراحت باشد، دیگران را تاب تحمل نیست یا خود فرد سریعاً با دیدن اطرافیانش متمایل است در مورد مسئله پیش‌آمده سخن بگوید و از آنان نظرخواهی کند، چه‌ بسا با آنان صمیمی و یکرنگ است و به‌یقین نیز اعتماد دارد که اعضای خانواده در کنار او هستند نه در مقابلش.

معمولاً به زمان برقراری ارتباط با دیگران متمایل هستیم افکار، آرزوها، تمایلات، نگرانی‌ها و ترس‌های خود را آشکار سازیم. به همین دلیل نیازمند آن هستیم که نه‌ تنها دیگران درک درستی از ما داشته باشند بلکه در زمینهٔ نگرانی‌ها، ترس‌ها و مشکلاتمان با ما همدلی و همدردی کنند. همدردی تلاشی است برای درک و فهم دنیای ذهنی دیگری، که صدالبته معمولاً هیچ‌کسی نیز نمی‌تواند درد فرد دیگری را به‌طور واقعی درک کرده و بفهمد، پس همدردی کاری بس سخت و دشوار است، اگرچه به تخلیه هیجانات و عواطف منفی بسیار کمک می‌کند. به این معنی که در همدردی شنونده تلاش می‌کند با احساسات و عواطف گوینده همنوایی کند به طوری که خوشحال شدن به خوشحالی او و متأسف شدن به ناراحتی او منجر است، اما همدلی با همدردی متفاوت است چه‌ بسا همدلی فرآیندی است که طی آن می‌توانیم خودمان را جای فرد مقابل بگذاریم و از دریچه چشم او نگاه و احساس کنیم.

در همدلی قضاوت کردن ممنوع است، ما حق آن را نداریم درباره دیگران قضاوت کنیم، اما به‌جای آن می‌توانیم سخن فرد مقابل را تکرار کنیم و به او بفهمانیم منظورش را متوجه شده‌ایم، در برخورد همدلانه، هرگز مجبور نیستید در جهت موافقت با طرف مقابل سخن بگویید، تنها با تکرار صحبت‌های او می‌توانید احساساتش را تصدیق کنید. در ضمن لازم نیست در مقابل حرف‌های طرف مقابلتان به قضاوت و نتیجه‌گیری برسید، بلکه کافی است بشنوید و هم پای کلامش حرکت کنید. همدلی و همدردی، مؤلفه گمشده ارتباطات امروزی است که نقش بسزایی نیز در تداوم و سلامت ارتباطات دارند.

داشتن خانواده‌ای گرم و صمیمی و پر از موفقیت آرزوی همه ماست. باید با تقویت ایمان و احترام، و با ایثار و گذشت تعاون را در خانواده اجرایی کنیم تا به تفاهم و توازن که خمیرمایه موفقیت است برسیم و با تبادل اندیشه و شور و مشورت در حفظ آن بکوشیم تا همواره طعم موفقیت را بچشیم. در فلسفه اخلاق، به اثبات رسیده است که تنها پشتوانه معقول و مقبول ارزش‌های متعالی اخلاقی «ایمان» است. بین ضعف روحیه مذهبی و شدت نابسامانی‌های اخلاقی در خانواده، رابطه معناداری وجود دارد که هرچه از روحیه مذهبی و اخلاقی فاصله گرفته‌اند، نابسامانی‌ها رو به فزونی گذاشته است. «ایمان»، تنها یک «کلمه» نیست، بلکه یک «باور قلبی» است. باوری که به زندگی انسان «جهت» می‌دهد و در «چگونه زیستن» او نقشی مهم دارد و محور ارزش‌گذاری برای اندیشه‌ها و عملکردهای مردم است. پوچ‌گرایی، از انسان موجودی خطرناک می‌سازد.

اگر عامل احساس پوچی علمی باشد، باید به تصحیح بینش او همت گماشت، یعنی در مرحله نخست تفکر منطقی را در وی تقویت کنیم و با نوع تفسیری که درباره کل جهان و بخصوص انسان داریم، موضع‌گیری او را در برابر امور زندگی اصلاح کنیم. در این زمان است که انسان احساس آرامش می‌کند. مراد از آرامش روحی انسان این نیست که کسانیکه ایمان به خدا دارند با مشکلات مواجه نمی‌شوند و یا اینکه این افراد  همه گردنه‌های زندگی را براحتی طی می‌کنند؛ چراکه زندگی انسان همواره مملو از مشکلات، فراز و نشیب‌ها و موانع است. اما کسانیکه ایمان واقعی به خدا دارند علیرغم همه مشکلاتی که سر راه آن‌ها وجود دارد با آرامش کامل روحی بدون هیچ ترس و ناراحتی مشکلات را از سر راه خود برداشته و فراز و نشیب‌های زندگی را طی می‌کنند تا به سر منزل مقصود برسند. و به همین دلیل چنین افرادی هرگز دچار ناامیدی در زندگی خود نمی‌شوند و می‌توانند به‌راحتی مشکلات زندگی را پشت سر بگذراند و از طرفی هم این افراد دچار بیماری‌های روحی و روانی که معمولاً افراد بی‌ایمان گرفتار آن می‌شوند، نخواهند شد.

حالا دیگر زمان عمل کردن فرارسیده. یک‌ قدم بردارید، حتی اگر این قدم بسیار کوچک باشد، هر زمان که شما یک‌ قدم برمی‌دارید، چرخ زندگی به حرکت درمی‌آید و این چرخش چرخ است که موجب می‌شود تا رؤیاهای شما به واقعیت تبدیل شود. به امید آن‌ که روزهای آینده زندگی‌تان، بهترین روزهای عمرتان باشد.