پاسخ یکی از خوانندگان به ابهامات طرح شده

خود نیک انگاران بد اقبال

 

سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ (سوره یس - آیه 58)

مورخ 1395/06/02 مقاله‌ای آکنده از تناقض و دورهای باطل و استنباط های بی ‌اساس را با عنوان "رساله‌ای در بیان شرایط استادی و بیان خصوصیات استاد نماها" مطالعه نمودم. البته در مقاله مذکور درموارد معدودی مطالب خوبی نیز ذکر شده (مانند تمسک به ثقلین) که البته از بدیهیات هر فرد مسلمانِ شیعی است و کسی هم منکر آن نمی‌باشد.
اگر به طور دقیق و بر مبنای روش‌شناسی اصولی بخواهیم مقاله را نقد نماییم حقیقتاً مقاله چنان بی‌محتواست که حتی باعث کسر شأن ناقد می‌گردد و همگان بر او خرده خواهند گرفت که چرا وقت خود را برای نقد چنین مطلبی صرف نموده‌ای. اما اینجانب برای خود دلیلی دارم که از جنس استدلال نیست و موضوعی است قلبی
.

در این نوشتار تنها به ذکر چند نمونه از اشکالات وارده بر مقاله نویسنده محترم می‌پردازیم و مابقی را به خود خواننده محول می‌نماییم.
1. 
مؤلف مقاله در خصوص لزوم رجوع به سیره رسول‌الله، ائمه اطهار و قرآن صحبت نموده در حالی خود به‌ جای ارجاعِ همه‌ جانبه به این منابع در طول مقاله دائماً از اشخاصی مانند مرحوم بهجت فومنی، مرحوم محمد حسین طباطبایی و مرحوم سید علی قاضی نام می‌برد و سخن و عملکرد ایشان را مورد استشهاد قرار می‌دهد. گویا مؤلف فرض را بر این گرفته که چون خود این افراد را مورد وثوق می‌داند همه چون او باید چنین اعتقادی داشته باشند.

مؤلف که منتقد سرسپردگی است و دیگری را (که مشخص است منظورش چه کسی است) به سرسپرده کردن دوستدارانش متهم می‌کند خود می‌خواهد ما را به جای ارجاع به نبی اکرم، ائمه اطهار و قرآن سرسپرده این اشخاص نماید والا چه دلیلی وجود دارد که اقوال این افراد را به ‌عنوان اثبات ادعاهای خود مطرح نماید و پیاپی از ایشان نام ببرد؟

نویسنده محترم، سید علی قاضی و محمد حسین طباطبایی را از نزدیک ندیده و احتمالاً تنها از طریق مطالعه کتبی که در خصوص زندگی ایشان نوشته ‌شده و یا آثار به ‌جای مانده از آن‌ها کمی با این افراد آشنا باشد چگونه با این قاطعیت از این افرادی که جز چند برگ درباره آن‌ها مطالعه ننموده (که آن ‌هم معلوم نیست راست باشد یا دروغ) چنین با قاطعیت سخن می گوید؟

2.  هیچ ‌کدام از مطالب ایشان دارای استناد نیست مثلاً می‌گوید: "مرحوم سید علی قاضی در نامه‌ای ..." اما نمی‌گوید منبع این نامه کجاست؟ با اینکه خود را راوی احادیث ائمه معرفی می‌نماید حتی منبع
احادیث ذکر شده در مقاله خود را بیان نمی‌کند
.
و چنین به نظر می‌آید ایشان قلم ‌به دست گرفته و هر چه به ذهنش آمده در اوراقی گرد آورده و به سرعت برای اطفای آتش درونی خود اقدام به نشر آنان نموده
.

3. مؤلف که به سخنان و سیره مرحوم قاضی استشهاد می‌نماید آیا اطلاع ندارد که ایشان نیز سلسله مشایخ عرفانی خویش را مخفی می‌نمود و هنگامی که از ایشان در خصوص استادِ ملا محمد علی جولا سوال می‌کنند برافروخته شدند و ...

حالا با توجه به این مطلب نویسنده محترم مبنی بر اینکه: "اگر کسی استاد خویش را نهان می‌کند و مخفی می‌دارد، بدین دلیل است که یا نزد او شاگردی نکرده و مشخص شدن استاد، دروغش را برملا می‌کند؛ یا اینکه استادش کسی است که لااقل نزد مؤمنین، بدنام و بدمشرب یا منتسب به فرقه‌ای خاص است" آیا مؤلف معتقد است که اساتید مرحوم سید علی قاضی بدنام و بدمشرب و منتسب به فرقه‌ای خاص بوده‌اند که ایشان اسامی ایشان را ذکر نمی‌کنند؟!

4. جناب مؤلف که ما را از دراویش و ... بر حذر می‌دارند چرا شیوه ایشان را در پی گرفته و مانند ایشان دادِ سخن می‌دهد. نویسنده محترم آیا نمی‌دانید که سلسله مشایخ و اساتید و ... در نزد ائمه اطهار معمول نبوده و این از ابداعات اهل تصوف و دراویش است که شما ما را از آنان بر حذر می‌نمایید؟؟ اگر می‌دانید پس چرا به سلسله مشایخ و اساتید و ... اهمیت می‌دهید و اگر نمی‌دانید که ...!!!

5. مؤلف مقاله که خود را راوی احادیث معرفی می‌کند آیا نمی‌داند احادیث در خصوص لزوم توجه به "ما قال" و گیر نکردن در "من قال" ، چه می‌گویند؟! اگر می‌داند پس این اصرار برای پی بردن به استادِ دیگران چیست؟

اگر نمی‌داند پس چگونه خود را راوی احادیث اهل ‌بیت عصمت معرفی می‌کند؟

مؤلف که در ابتدای مقاله می‌گوید: "و بقدر وسع خویش عالم به کتاب خدایم" در کتاب، خداوند این آیه مبارکه را ندیده که:

"فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْل فَیّتَبِعُونَ أَحْسَنَهُ" (سوره زمر - آیه 17 و 18)

همان‌طور که مشخص است قول دارای اهمیت است و نه گوینده.

6.  مؤلف می‌نویسد: "از دیگر مواردی که می‌شود از آن‌ها به مشرب فکری کسی پی برد، شاگردان اویند" شما که مدعی راوی بودن هستید از کدام سخن ائمه و یا کدام آیه قرآن چنین برداشتی نموده‌اید و چنین با قاطعیت قلم پراکنی می‌نمایید؟؟

اگر نظر شخصی و تجربه شما منجر به چنین استنباطی شده باید از شما پرسید چرا علی رغم اینکه خود را راوی احادیث می‌دانید به جای اشاعه نظرات ائمه مطالب خود را می‌خواهید به خواننده القاء نمایید. اگر این نظر مأخوذ از کتاب و سنت است منبعش کجاست؟

7. مؤلف می‌نویسد: "شاگردان هر کسی عمق وجودی او را نشان می‌دهند". تمام آنچه در مورد شماره 6 گفتیم در خصوص این جمله نیز صادق است.

8.  در جایی از مقاله می‌نویسد: "چنین اساتیدی معترف اند که اگر یک یهودی یا یک بهایی نیز شاگرد آن‌ها شود، می‌توانند برای او استادی کنند ... گویا مؤلف مقاله، این آیه را که:

"ان الذین آمنوا والذین هادوا والنصاری والصابئین من آمن بالله والیوم الآخر وعمل صالحا فلهم اجرهم عند ربهم ولا خوف علیهم ولا هم یحزنون" (سوره مائده - آیه 69)

مطالعه ننموده‌اند.

نویسنده محترم شما که می‌فرمایید "و بقدر وسع خویش عالم به کتاب خدایم" و دعوت به آموزش زبان عربی می‌کنید حتماً معنی کلمه "هادوا" را در آیه فوق می‌دانید.

اگر این مطالب را می‌دانید پس چرا چنین مطلبی نوشته‌اید؟ اگر نمی‌دانید پس چرا می‌گویید: "و بقدر وسع خویش عالم به کتاب خدایم"

9. در جایی می‌نویسد: "مریدان را باید به تقلید از اعلم رجوع دهد" نویسنده محترم بد نیست نکات مطرح در ذیل این شماره را چندین مرتبه مطالعه فرمایید.

چه کسی و یا چه کسانی می‌توانند به اعلم ارجاع دهند؟ چه کسی تشخیص اعلمیت می‌دهد؟ مگر نه اینکه اگر کسی ادعا نماید که فلان شخص اعلم است باید تمام آثار علمی آن شخص و دیگران را مطالعه نموده باشد تا پی به اعلمیت آن فرد برده باشد؟ حال اگر تقلید از میّت را جایز بدانیم فردی که می‌خواهد اعلم را مشخص نماید باید کتب تمام علمای اسلام را از ابتدا تا زمان خود مطالعه نموده باشد که اعلم را تشخیص دهد. نکته بعدی این است که اگر فردی توانایی این را دارد که اعلم را تشخیص دهد آیا خود اعلمیت ندارد؟ اگر اعلمیت دارد که تقلید از خود ایشان واجب است و ...

می‌بینید این مطلب سر دراز دارد و قطعاً امثال حضرتعالی که قلم پراکنی می‌کنید و در یک جمله کوتاه می‌نویسید: "مریدان را باید به تقلید از اعلم رجوع دهد" حتی معنی جمله خود را نمی‌دانید. توصیه اکید می‌نماییم جنابعالی که طلبه هستید حتماً آثار مرحوم صادقی تهرانی را مطالعه نمایید. شاید کمی عاقلانه‌تر و سنجیده‌تر قلم پراکنی کنید.

10. در جایی می‌نویسد: "اما وقتی دقیق می‌شوی می‌بینی مال صرفِ جذبِ مریدان جدید یا نگه داشتن مریدان سابق شده است" نویسنده محترم مگر شما آیه مبارکه:

"انما الصدقات للفقراء و المساکین و العاملین علیها و المؤلفه قلوبهم و فی الرقاب و الغارمین و فی سبیل الله و ابن السبیل فریضه من الله و الله علیکم حکیم" (سوره توبه - آیه 60)

را مطالعه ننموده‌اید؟

شما که از فارسی خوانی قرآن ناراحت هستید حتماً مقداری با ادبیات عرب آشنایی دارید و معنای"المؤلفه قلوبهم" را در آیه مبارکه فوق می دانید. اگر نمی‌دانید پس چرا در ابتدای مقاله خود اشاره نموده‌اید "و بقدر وسع خویش عالم به کتاب خدایم" و اگر می‌دانید چگونه چنین بی‌پروا سخن‌پراکنی نموده و آنچه دل تنگ تان خواسته بیان نموده‌اید.

11. مؤلف می‌نویسد: ".. وقتی ادبیات او مشحون از اصطلاحات هندوئیسم و امثال اوشو و کاستاندا بود، معلوم است که منظومه فکری ایشان، حول همان محورها دور میزند" نویسنده محترم آیا می دانید این جمله مقاله شما: "هر کس چیزی را زیاد گفت، شک کنید که کمتر در اوست" در آثار چه کسانی به وفور یافت می‌شود؟ این جمله از جملات پر کاربرد عرفان شرقی و به قول شما نو درویشی است. حالا طبق گفته خودتان منظومه فکری شما حول عرفان شرقی و نه عرفان شیعی دور می زند؟!

نویسنده محترم شما از اصطلاحی به نام "حیض الرجال" استفاده کرده‌اید. باید از شما پرسید آیا می دانید این اصطلاح را چه کسانی اختراع نموده‌اند و در آثار چه کسانی به کار می‌رود؟

این اصطلاحی است که دراویش و اهل تصوف بکار می‌برند. حال طبق گفته خود شما الان منظومه فکری شما حول دراویش و تصوف دور می زند؟؟ عجیب است ما را از ایشان نهی می‌کنید ولی منظومه فکری شما به اعتراف خودتان حول آن‌ها دور می‌زند.

نویسنده محترم شما در یک مقاله 10 صفحه‌ای چندین بار از اصطلاحاتی غیر از مصطلاحات ادبیات شیعی استفاده نموده‌اید. حال ما طبق گفته خودتان باید شما را به دور از تشیع بدانیم؟؟

12. مؤلف بیان می‌دارد: "ببینیم در این مهر و موم‌ها که مدّعی استادی است کسی را توانسته تربیت کند؟" آیا واقعاً مؤلف که خود را راوی احادیث و آشنای به کتاب الله می‌داند قضیه حضرت نوح و یا حتی رسول اکرم را نمی‌داند؟ نویسنده محترم اگر جناب نوح در مدت 950 سال پیامبری بنابر روایات (که شما خود را راوی آن‌ها می‌دانید) 80 نفر را (در برخی نیز به عددی کمتر اشاره شده) هدایت و تربیت نمود باید از یک استاد با عمر 70 - 80  سال انتظار تربیت چند شاگرد را داشت؟

نویسنده محترم شما که ادعا می‌کنید راوی احادیث هستید آیا احادیث کفر امت بعد از رسول الله را ندیده‌اید؟! اگر ندیده‌اید که وامصیبتاِ و اگر دیده‌اید باید از شما پرسید بر اساس این روایات به نظر شما رسول اکرم هم استاد معنوی واقعی محسوب نمی‌گردد؟

نویسنده محترم گاهی وقت‌ها حتی اگر اهل مطالعه هم نباشیم با کمی تفکر به پوچی برخی سخنان می‌توانیم پی ببریم. بنده به شما توصیه نمی‌کنم که مطالعه کنید اما درخواست می‌کنم کمی قبل از نوشتن تعقل کنید.

13. مؤلف بیان می‌دارد: "وجود نزاع‌های مکرر میان او و شاگردانش حاکی از ایرادی اساسی در سیستم تربیتی اوست" نزاع میان شاگردان و استاد الزاماً نشانه ضعف سیستم تربیتی استاد نیست بلکه اکثراً این ضعف شاگرد است و نه سیستم تربیتی استاد. حتی بعضاً نشانه بزرگی استاد است. بدین معناست که استاد شاگرد را سر سپرده تربیت ننموده و قوه استدلال و ارزیابی وی را تحت تأثیر قرار نداده.

نویسنده محترم شما از یک طرف بیان می‌دارید سرسپردگی بد است و از طرفی عدم سرسپردگی و انقیاد شاگرد در نزد استاد را نشانه ضعف استاد می‌دانید.

ضمناً حضرتعالی که بنا به ادعای خود راوی هستید این فرضیه را از احادیث استنباط نموده و یا ابوهریره وار از کیسه خود خواننده را مستفیض فرموده‌اید؟

14. مؤلف بیان می‌دارد: "اینکه شاگردی بعد از چند سال یقه استاد را بگیرد، کفِّاره دروغ‌هایی است که استاد در این مهر و موم‌ها به او گفته" باز باید از مؤلف پرسید منبع این سخن چیست؟؟ آیا نظر شخصی شماست؟؟ اگر آن را از احادیث و آیات استخراج نموده‌اید منبع آن چیست؟

15.  مؤلف بیان می‌دارد: " بیست و یک صفتی که عرض شد صفاتِ لازمِ استاد است" باید از مؤلف پرسید ایشان بر اساس کدام مبنای روایی و یا قرآنی صفات لازم استاد را در این 21 صفت محدود نموده‌اند.

 

* العاقل یکفیه الإشاره.*

امروز299
دیروز229
بازدید کل448837

افراد آنلاین

1
نفر آنلاین است

سه شنبه, 04 ارديبهشت 1403